6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوتایی با هم گریه می کردند. مثه یه پدر و دختر واقعی.
فاطمه با دستهای کوچیکش اشک های حاجی رو پاک می کرد و حاج قاسم اشک های فاطمه رو.
به محض شنیدن خبر، خودش را از سوریه رسونده بود تا فاطمه رو که حالا فرزند شهید بود دلداری بده.
از همون روز قول داد مثل پدرش باشه.
دو هفته یه بار زنگ می زد و با هم تلفنی حرف می زدند. حاج قاسم از درس و مدرسه می پرسید و فاطمه با شور و شوق جواب می داد. مهربون و صمیمی بودند مثه یه پدر و دختر واقعی.
صبح جمعه، وقتی فاطمه خبر رو شنید انگار دوباره پدرش رو از دست داد. دلش شکست. این دفعه بیشتر از قبل گریه کرد اما دیگه حاج قاسم نبود که اشکهاشو پاک کنه. دیگه پدری نبود که دست محبت روی سر دخترش بکشه و آرومش کنه مثه یه پدر و دختر واقعی.
#Hero
#سیدالشهدا_مقاومت
#دومین_سالگرد_حاج_قاسم
@frontlineir