eitaa logo
خط مقدم رسانه دفاع مقدس
589 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
47 فایل
بسم‌رب‌‌الشهدا🌱 ‍ ‍‍ گروه‌ پژوهشی فرهنگی‌ خط‌ مقدم ‍ ‍ شهید‌آوینی؛ ای‌شهید‌!ای‌آنکه‌بر‌کرانه‌ی‌ازلی‌و‌ابدی‌وجود‌برنشسته‌ ای‌،دستی‌برار،و‌ما‌قبرستان‌نشینان‌‌عادات‌سخیف‌را‌نیز؛از‌این‌منجلاب‌بیرون‌کش!🌷 ارتباط‌ با‌ ادمین‌کانال👇🏻 @geniuspro7 @aslani70
مشاهده در ایتا
دانلود
✴️ 🍃 🍃 آقای قرائتی میگفت: سال ۶۳ به همدان رفتم . شب در منزل یکی از شهدا مهمان بودم . یک پیرمرد از پنجره خانه سرک کشید و مرا دید . بعد هم در زد و داخل شد و نفس زنان جلو آمد و گفت: آقای قرائتی من یک پسر داشتم که شهید شد؛ این پسر اینقدر اخلاص داشت که اول انقلاب وقتی مسئول توزیع کوپن بود، به یک پیرزن کوپن نرسید . او هم جلوی جمع بسیجی ها آمد و آب دهان در صورت پسرم انداخت . همه میخواستند با او برخورد کنند اما پسرم آیه قرآن خواند و گفت: والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس... بعد صورتش را پاک کرد و رفت . آقا نمیدانید چه پسر خوب و با ایمانی داشتم الحمدلله الحمدلله... آقای قرائتی ادامه داد: در همین لحظه پدر شهید سکته کرد و در آغوش من افتاد؛ بعد از لحظاتی نیز از دنیا رفت . من آن شب تا صبح نخوابیدم . این که بود؟ چه ماموریتی داشت؟ یک دقیقه حرف زد و از دنیا رفت . آقای قرائتی ادامه داد: هفته بعد در برنامه تلویزیونی ماجرای معلم همدانی، شهید صباغ زاده را تعریف کردم . شنبه صبح یک آقایی آمد دفتر ما و گفت: آقا این کی بود که ماجرایش را تعریف کردی؟ چقدر اخلاص داشت . من خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم . من تاجر هستم میخواهم چند میلیون بدهم تا برای این جوان خیرات کنی . ماجرا طولانی است . آقای قرائتی بحث خمس را مطرح میکند و این شخص راضی میشود خمس مالش را می‌پردازد . چندمیلیون خمس میدهد . یک مبلغ ناچیزی از خمس را حضرت امام به آقای قرائتی برمی‌گرداند تا هرطور صلاح میداند هزینه کند . همان موقع یک نفر از روحانیون که زبان بلد بود میخواست راهی برزیل شود . اما هیچ گونه هزینه ای نداشت . آقای قرائتی گفت: من آن هدیه امام را دادم به ایشان . این روحانی هم راهی برزیل شد . مدتها بعد این بنده خدا برگشت و پیش من آمد . گفت: نمیدانید این سفر و این پول چه برکتی داشت . با یاری خدا در چند دانشگاه برزیل جلسه داشتم و در این مدت توانستم ۱۷۰ نفر را مسلمان کنم . مبلغ بسیار زیادی نیز مسلمانان برزیل برای کمک به جبهه ها دادند که با خودم آوردم . شهید علی محمد صباغ زاده معلم با اخلاص همدانی در عملیات والفجرمقدماتي همانطور که خودش اطلاع داده بود به شهادت رسید . 🌷🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 «..........🇮🇷@frontlineIR🇮🇷..........»
🦋 🦋 🌹 وقتی غرب تهران بودیم نزدیک محله مان،محله ای بود که خانه های خیلی قدیمی و کهنه ای داشت انقدر کهنه و محقر بودند که خیلی وقتها من را به تعجب می انداختند که اینجا تهران است؟ چند سال پیش بود که کوچه های همان محله قدیمی و محقرِ کنار ما،رنگ سیاه گرفت وقتی بر سر در یکی از خانه ها زدند شهید مدافع حرم داریوش درستی مبهوت ماندم اینجا زندگی میکرد؟ بعدها تعجبم بیشتر شد که او مربی مخصوص سوریه بود لقب داشت حتی""ابو حامد"" در مراسم ختمش غربت میبارید جنازه ای نبود که مادر روی ان بیافتد و شیون کند یا بچه هایش با ان وداع کنند جنازه ای که هم زخم جبهه های دفاع مقدس داشت هم زخم دفاع از حرم ال الله جنازه اش دست داعش ماند و ناله های عزیزانش فقط در محله شان ماند تا غریبانه در اغوش اربابش ارام بگیرد.... 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR 🇮🇷
8.sepehr.mp3
2.08M
🎧 دوتا بچه بسیجی 👥 دست تو دست هم با هم جناغ شکستن.... (کاش میشد به همان حال و هوا برگردیم .. به زمین و به زمان برگردیم ....🥀) 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🦋 🦋 🌹 📜 ◽عصر بود که از شناسایی اومد انگار با خاک حمام کرده بود! از غذا پرسید؛ نداشتیم! 🍢یکی از بچه‌ها تندی رفت از شهر چند سیخ کوبیده گرفت. کوبیده‌ها رو که دید، گفت:"این چیه؟" بشقاب رو زد کنار و گفت: "هر چی بسیجی‌ها خوردن از همون بیار، نیست؟ نون خشک بیار!" 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷