1.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎حاج خانم اسمش مهم نیست ،رسمش مهم است او رفته که دهان همه مارا ببندد که بهانه میاوریم ،که گرم است
که خسته ام
که مریض ام
که سن و سالی از من گذشته
و هزاران بهانه دیگری که مارا زمینگیر این دنیا کرده ،او را زمین گیر نکرد
همانطور که حبیب بن مظاهر را نکرد
با اینکه می توانست بگوید من ۸۰ سالمه
می توانست بگوید کوفه در غرق ابن زیاد است...
اما این بهانه های واهی نتوانست او را زمین گیر کند
همانطور که نتوانست حاج خانم را زمین گیر کند.
✍ امیر عباس شاهسواری
#روایت_مردمی
#روایت_اربعین
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
▪️نوکری اینجا شخصی نیست، نسلیه!
کنارم نشست. با هم عربی را به لهجه پشتو صحبت کردیم.
خداروشکر برای نعمت دست و اشاره که زحمت انتقال مفاهیم را میکشید.
از سنش پرسیدم و اینکه کلاس چندم است.
آشنایی اولیه خیلی طولانی نبود. با گفتن
"عفوا" دراز کشیدم و به صحبت ادامه دادم.
احساس صمیمت کرد. سرش را بر بازویم گذاشت و به صفحه موبایلم نگاهی انداخت.
صحبتش را ادامه داد. صمیمیتمان بیشتر شد.
حالا جفتمان به عربیِ پشتو صحبت میکردیم، اما اینبار بدون اشاره دست.
او یک الف و لام برمیداشت و من یک الف و لام میگذاشتم.
کار جلو میرفت.
پدرش آمد؛ با همان هیبت عربی. سیبیل به دشداشه یا دشداشه به سیبیلش ابهت خاصّی داده بود.
به پسرش نهیب زد.
تا آمد جا خوردم. آمدم بلند شوم گفت:
لا اِگعِد" آنی تَعلمهُ الخِدمَه"
نه، شما بشین! دارم به او خدمت کردن یاد میدهم.
با خود فکر میکنم نوکری اینجا شخصی نیست، نسلیه؛از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.
✍خادم
📝 #روایت_مردمی
#روایت_اربعین
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
▪️سرم را زیر انداخته بودم و به زور راه می رفتم. تاول های کف پایم امانم را بریده بود. نه کتونی می توانستم بپوشم و نه دمپایی...
▪️مجبور شدم پا برهنه روی آسفالت داغ راه بروم. تنها چیزی بود که التیامم می داد. به یاد غربت بچه های امام حسین افتادم. ۳۰۰ عمود را پا برهنه رفتم.
▪️این قدم ها را با اشک برای خودش برداشتم تا بماند به امانت برای قیامتم.
✍ ریحانه سادات فاطمی
#روایت_مردمی
#روایت_اربعین
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
▪️بار قبلی که باهم آمدیم اربعین گفتم تو آدمش نیستی! تو مال این پستی بلندی ها و باد و آفتاب ها نیستی!
تا کمی میزنیم جاده خاکی و بهت فشار می آوریم تق و توقت بلند میشود.به جای این که تکیه گاه آدم باشی سربار میشوی!
دیگر عمرا تورا باخودم بیاورم.
▪️اینها را بارقبلی حسابی در گوشت خوانده بودم و به محض برگشت هم به خودت و هرکه تورا اینقدر نازنازی باور آورده کلی دری وری گفته بودم و انداخته بودمت بالای کمد سیسمونی!
تو دیگر اربعینی نیستی!
▪️یادت هست؟
دیدی امسال چطور یکباره راهی شدیم و اینبار به جای یک شش ماهه، یک چهارساله و یک سه ساله نشاندم تویت؟
▪️راستش را بگو! از که، چه خواسته بودی که اینجوری با ما آمدی و مثل بلدوزر در خاک و باد و آب و آفتاب راه آمدی و جیک هم نزدی!
من میگویم تو غیر دسته ات، دلت هم شکسته بوده
دسته ات را ما درست کردیم
دلت را کس دیگر
کالسکه جان!
دمت گرم!
خیلی زایر نوازی کردی!
✍ ر.ابوترابی
#روایت_مردمی
#روایت_اربعین
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝