7.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••|♥️🎥|••
°○[مدتها بود اطرافیانم بخاطر حجابم منو #مسخره میکردݧ و آزارم میدادݧ😔
نزدیڪ بود حجابمو بذارم ڪنار
تا اینڪھ ایݧ ویدیو رو دیدم⇧]○°
#پویش_حجاب_فاطمے
#نشرحداکثرے
#حجاب
#جوانان_ایرانے
✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️
√••• @G_IRANI ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهار هامون خزون شده...🍁
باغچه ها دلگیر شده...🌾
گل ها پژمزده شده...🥀
آقا نیومدی ...😞
#پیشنهاد_دانلود✅
#جوانان_ایرانے
✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️
√••• @G_IRANI ❤️
#پروفایل🍁
#عاشقانه_دونفره💑
#مذهبی✨
#جوانان_ایرانے
✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️
√••• @G_IRANI ❤️
#پروفایل🍁
#دخترانه🌈
#مذهبی✨
#جوانان_ایرانے
✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️
√••• @G_IRANI ❤️
#پروفایل🍁
#پسرانه🏵
#مذهبی✨
#جوانان_ایرانے
✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️
√••• @G_IRANI ❤️
#پس_زمینه🌼
#گلگلی🌸
#دخترانه🌈
#جوانان_ایرانے
✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️
√••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
❤️...رمان...❤️ #از_روزی_که_رفتی #قسمت6 جلوی خانهای ایستادند و ماشین را وارد پارکینگ کردند. ارمیا زم
❤️...رمان...❤️
#از_روزی_که_رفتی
#قسمت7
نگاهش را در اتاق چرخاند... به لباسهای مردش که مثل همیشه مرتب
بود، به کلاههای آویزان روی دیوار، شمشیر رژهاش که نقش دیوار شده و
پوتینهای واکس خورده، به تخت همیشه آنکادر شدهاش... زندگی با
یک ارتشی این چیزها را هم دارد دیگر! مرتب کردن تخت را دیگر خوب
یاد گرفته بود.
-آیه بانو دستمو نگاه کن! اینجوری کن، بعد صاف ببرش پایین... نه!
اونجوری نکن! ببرش پایین، مچاله میشه! دوباره تا بزن!
-اَه! من نمیتونم خودت درستش کن!
-نه دیگه بانو! من که نمیتونم تخت دونفره رو تنهای آنکادر کنم!
آیه لب ورچید:
_باشه! از اول بگو چطوری کنم؟
و تخت را آن روز و تمام روزهای نُه سال گذشته با هم مرتب کردند...
روی تخت نشست و دست روی آن کشید. آرام سرش را روی بالش
مَردش گذاشت و عطر تن مَردش را به جان کشید... آنقدر نفس گرفت و
اشک ریخت که خوابش برد. خواب مَردش را دید، خواب لبخندش را؛
شنید آهنگ دلنشین صدایش را...
حاج علی به یکی از همکاران دامادش زنگ زد و اطلاع داد که به تهران
رسیدهاند. قرار شد برای برنامهریزیهای بیشتر به منزل بیایند.
آیه در خواب بود که صدای زنگ خانه بلند شد. مردانی با لباس سرتاسر
مشکی با سرهای به زیر افتاده پا درون خانه گذاشتند. انتظار مهماننوازی
و پذیرایی نبود، غم بسیار بزرگ بود. برای مردانی که از دانشکدهی افسری
دوست و یار بودند؛ شاید دیگر برادر شده بودند!
حاج علی گلگاوزبان دم کرده و ظرف خرما را که مقابلشان گذاشت...
دلش گرفت! معنای این خرما گذاشتنها را دوست نداشت.
❤️ادامه دارد ...
#جوانان_ایرانے
✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️
√••• @G_IRANI ❤️