هرکسی از عشق با خود یادگاری میبرد
آنچه من بردم تنی بیروح و روحی بیتن است
#فاضل_نظری
هدایت شده از شیروانیِ قرمزِ او
3_(1).mp3
20.7M
پلک میزنی موج انفجار بود :)
(پادکست مورد علاقه ام؟)
#احوالات_روح
شیروانیِ قرمزِ او
ز احوالات 1403/6/31 تابستون تموم شد؟ خدافظ تابستون عزیز :) امروز؟ بستنی واقعا خوشمزه بود بازی با رن
ز احوالات 1403/7/1
و شروع رسمی پاییز و شروع پایه یازدهم
دوباره ساعت ها بغل وصله ی جان نشستم
و هدیه گرفتم (دفتر هایی کاهی)
آغوش هاشون که برام باز بود و ارامشی که بهم دادن غیر قابل توصیفِ
اوه، بدون کتاب و فقط توی 25 دقیقه دبیر جامعه، درس یک رو درس داد عجیب بود..
رفتن به کلاس دهم ها و نشستن سر زنگ آخر ادبیات دهم ها حال عجیبی داشت، همش خاطره بود..
و مسیر 40 دقیقه ای دوباره شروع شد..
در کل روز عجیب و زیبایی بود')
اندوهت را ملالی نیست، من هم اگر اندوه بودم آرزو داشتم در سینه تو بنشینم. .(:
در پایان پاییز میدانستم
همهی ما ویران میشویم
اگر از ما چیزی بر زمین بماند
یک جفت کفش
و دو کروات کهنه است...
#احمدرضا_احمدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میروم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه، ویرانه ی خویش
به خدا میبرم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش