شیروانیِ قرمزِ او
ز احوالات 1403/4/15
تاب بازی کردم و باز تاب بازی:)
کلافه بودم
خوشحال بودم
عصبی بودم:)
دوچرخه بازی کردم یه عالمه:)
پارک رفتم
کارتون دلیر دیدم /هتل ترانسیلوانیا دیدم
سریال دیدم و خندیدم
پیش خاله هام بودم 🥲💚
شیروانیِ قرمزِ او
شب است و ابر ها در هوا رقصانن، برا چه انقدر خوشحالن؟ شبتون بخیر 🌚💚
شب است و حال عاشق بی قرار ارام نگرفت:) اما با یاد معشوق لبخند زد!
شبتون اکنده با لبخند 🌚💚
شیروانیِ قرمزِ او
صبح است و با این بار لبخند خورشید رو میبینی؟ صبحتون بخیر 🌚💚
صبح است و این بار؟ نمیدانم تنها صبح است :)
صبحتون بخیر 💚🌿
شیروانیِ قرمزِ او
نگاهش میکنم و به چشمانش خیره میشم؟ چرا دوباره تنها نشستی یه گوشه؟ مگه کلی تلاش نکردی که حالت خوب باش
آدما..
بعد از اینکه قصهشون با یکی تموم میشه کجا میرن؟
آدما از قصهها فرار میکنن یا محکومن به رفتن
و منو تو...
خودت انتخاب کردی که بری یا محکوم به رفتن بودی؟
نگاهم میکند:) چشمای تیره رنگش
آخ چشاش
منو غرق میکند داخل سیاهچاله چشمش
آخر چشمش هم فلسفهها داشت
اولش سیاهچاله بود
بیشتر که نگاهش کردم دیدم قهوه دارد چشمانش:)
خندهاش در سیاهچاله، ماه بود و در قهوه، عسل
پلک میزنم و میگویم :
داستان رو تو برایم بگو
دوستش داشتی؟
چیشد آنجا که رفتی؟
بعدش چه بلایی سر منو و تو آمد؟
دوست عادی میشویم؟
یا از قصهی هم میرویم؟
در خیالاتمان چطور؟
در باران باز هم قدم میزنیم؟
هنوز دستت دور گردنمه
آهای منو بکش دیگر
چقدر قصه بگویم که شاید توی صفحهی بعدی تو باشی:)
چقد توی قصههایم التماست کنم
من تو را میخوانم و تو دیگری را.
دیگری گفت :خوشا به غیرتت دیگری را بوسید در قصههایش
در قصههایت دیگر دستش گلی نده
آخر دیگر او نامحرم است برای تو
در قصههایش محرم دیگریست
در صفحهی آخر مینویسم:
لحظهای مکث میکنم
چه میخواهم بنویسم در این صفحه
بگویم رفت؟
بگویم ازآن دیگری شد؟
صفحه را سفید رها میکنم
به تمام قصه نگاه میکنم
همهی جزئیات تداعی داشت با خاطرات دنیای واقعی:
به کلماتی که در صفحههای مختلف خط کشیده بود نگاه میکنم
آیدای شاملو،
آغوش،
چشمهایشمشکینیست قهوهایتیرهاست،
وایخدایاصدایخندهاش،
خدایمناحساساتسبزش،
سلیقهیموسیقیاش،
حامدعسکری،
بامتهران،
منم
دوستدارم،معشوقمنمیشوی؟
تک تک این کلمات را دید و لبخند زد
کتاب را بست...
حالا آدمها بعد از این همه داستان کجا میروند؟ در قصهی دیگری؟ یا برای همیشه محو میشوند؟
#بایگانی_های_قلبم
نویسنده؟ پرنیا طهماسبی
شیروانیِ قرمزِ او
آیدای من! آیدای بیهمتای من! کنار تو خود را بازیافتهام، به زندگی برگشتهام و امیدهایِ بزرگِ رؤیایی
آیدا جانم!
بدترین روزهای عمرم را می گذرانم...
...از صفر می باید شروع کنم، اما برای آن که به صفر برسم خیلی باید بکوشم. مع ذلک نفس گرم تو، وجود تو، عشقت و اطمینانت مرا نیرو می دهد. پر از امید و پر از انرژی هستم. تو را دارم و از هیچ چیز غمم نیست. از صفر که هیچ، از منهای بی نهایت شروع خواهم کرد و از هیچ چیز نمی ترسم. من در آستانه ی مرگی مأیوس، در آستانه ی "عزیمتی نابهنگام" تو را یافتم؛ وقتی تو به من رسیدی من شکست مطلق بودم، من مرده بودم. پس حالا دیگر از چه چیز بترسم؟
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
پلک میزنی موج انفجار بود :) (پادکست مورد علاقه ام؟) #احوالات_روح
alireza.mp3
15.25M
بخواب، خواب خوبه
البته بر من حرومه
اما میگن خوبه:)
#احوالات_روح
شیروانیِ قرمزِ او
ز احوالات 1403/4/16
روز خوبی بود
رقصیدم و پارتی تک نفره گرفتم
دنبال ایلیا رفتم
ذوق وصله ی وجود رو شنیدم
با خانم کاظمی حرف زدم
بعد مدت ها محدثه رو دیدم و برام نقاشی کشیده بود و گذاشته بود توی پاکت های مورد علاقه ام:)))
شربت البالو>>>
دیگه همین:)
شیروانیِ قرمزِ او
شب است و حال عاشق بی قرار ارام نگرفت:) اما با یاد معشوق لبخند زد! شبتون اکنده با لبخند 🌚💚
شب است و ماه چه دلبر لبخند میزند اینطور نیست ماه من؟
شبتون اروم🌚💚
شیروانیِ قرمزِ او
صبح است و این بار؟ نمیدانم تنها صبح است :) صبحتون بخیر 💚🌿
صبح است وامروز؟ حال و هوا عیان میکند امدن محرم را:)
صبحتون بخیر 💚🌿
Hossein Sotoude - Hossein Too Ghalbam (320).mp3
1.81M
حسین قلبم بی تو سیاهه....
#ارامش:)
4_6012828960268751748.mp3
2.83M
عشق و مهمونِ دلم کردی
خواب میدیدم..؛ بغلم کردی :)