شیروانیِ قرمزِ او
نه به خاطر آفتاب، نه به خاطر حماسه به خاطر سایهی بام کوچکش به خاطر ترانهای کوچکتر از دستهای تو
آیدای خودم؛ آیدای احمد...!
اما با همه ی این ها با همه ی خاطره هایی که هر بار پس از رفتنت در ذهن من باقی می ماند؛ با همه این خاطره هایی که هر بار از هنگام رفتنت تا بار دیگر که بازآیی در ذهن من تکرار می شود، و با همه ی عطر جنون انگیزی که پس از رفتنت تا ساعات دراز، خاطره ی تو را در این کلبه ی درویشانه زنده نگه می دارد،_ باز، همین که پا از کنار من کنار گذاشتی، آن ناباوری عظیم همیشگی چون کوهی بر سرم فرود می آید و وادارم می کند که باها و بارها، با تعجب از خودم بپرسم:
«_آیدا؟ آیدای من؟ این جا بود؟ کنار من بود؟
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جرئتم می بخشد
روشنم می دارد ..!
_نیما یوشیج
شیروانیِ قرمزِ او
دوست دارمش... از میان پلک های نیمه باز خسته دل نگاه می کنم کاش با همین سکوت و با همین صفا در میان ب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"من تنها عاشق تو نیستم،
من به تو مومنم.
همانطور که انسان با اصل و نسب؛
به وطن ایمان دارد.🫀.(:"
[✍غسان کنفانی]
#و_اما_عشق
یه تقدیمیییی؟
سلام سلام!
چنل محان میخواد یه تقدیمی یهویی بده:)
و شرایط؟ داخل محان باشید و پیام رو فور کنید:)
یه موضوع بگید براتون سناریو مینویسم و بهتون یه عکس تقدیم میکنم +یه اسم:)
و یه احساس :)
ارادتمند شما:پرنیا
عطر موهایت قرار از شهر میگیرد، بگو دل ربودن را کدام عطار یادت داده است؟
هدایت شده از کافه شعرِ خیابانِ دلتَنگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
:&)