eitaa logo
گاه عاشقے
125 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
5 فایل
﷽ سلام خیلی خوش اومدید ✨🌱 @gahe_ashegi خوشحال میشم پیشنهاد ، انتقاد و نظراتتون رو با ما مطرح کنید . @takladani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورشید زندگیت گرم و تابان روزت سرشار از عشق و آرامش ولحظه هات شاد رفیق جـاااانم🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبح بخیر🌸🍃 چهارشنبه تـون پـراز عـشق و مـحـبت🌸🍃 و نگاه خــدا هر لحظه همراهتون باشه🌸🍃 آرزو میکنم امروز طلوع شادی خوشبختی🌸🍃 و روزی فـراوان باشـه بـراتـون 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
خدایا امروز برای عزیزانم سلامتی، نیکبختی و یک دنیاحال خوب آرزو دارم به آنان عطاکن هرآنچه برایشان خیر است. سلام روزتون بخیر 🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زنجیره انسانی دانشجویان حامی در دانشگاه مینه‌سوتا برای محافظت از چادرهای خود در برابر هجوم پلیس
هر صبح دیروزهای مبهم خود را در نامعلوم ترین جای کائنات دفن کن و گذشته های تلخ را به یاد نیاور؛ هر آدمی، میتواند با آغاز صبح متولد شود ... سلام صبح شد_خیـــــــــــــــر است رفیق♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دعای زیبا تقدیم شما خوبان ... الهی آمین 🤲🤲🤲 ‎‌‌‎‎https://eitaa.com/gahe_ashegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تصویر لو رفته از اسرائیل👀🙌🏻
840.3K
خاطرات آزادگی قسمت یکصد و هشتاد و چهارم
گاه عاشقے
#قصه_خاطرات_آزادگی قسمت یکصد و هشتاد و سوم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان
قسمت یکصد و هشتاد و چهارم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری .... همه‌ی اسیرانی که از انتهای تونل خارج شده و از جشن استقبال و پذیرایی کفتارها رها می‌شدند با راهنمایی دو سرباز عراقی کابل به دست ، میبایست در وسط محوطه‌ و در حد فاصل ساختمان اردوگاه و سیمهای خاردار جمع شده و بصورت چمباتمه زده در ستونهای پنج نفری بر روی زمین و زیر تیغ تیز آفتاب می‌نشستند!! من در آن لحظه از روز نه توان پیاده شدن داشتم و نه نای ایستادن و راه رفتن!! دو سرباز عراقی مرا از توی اتوبوس به بیرون پرت کردند و من با خزیدن بر روی زمین خاکی پر از ریگهای داغ در حالی طول تونل را طی کردم که ضربات بی محابای مأمورین عراقی بر پیکرم فرود می‌آمد!!  سعی کردم ار انتهای تونل تا محل تجمع را نیز همچون خزندگان طی کنم ، چند متر مانده به محل تجمع ، یکی از سربازان عراقی بالای سرم آمده و با تحکم گفت: (گوم!! لا تزحف بالتراب!!) برخیز!! روی خاکها نَخَز!! بدون اینکه پاسخی به او بدهم به خزیدن ادامه دادم!! اما او دست بردار نبود!! با جفت پاهای پوشیده در پوتین نظامی بر روی کمرم ایستاده و مانع حرکت من شد! در همان حال با کابلی که در دست داشت همراه با خنده‌های دیوانه‌وار به آرامی به پهلویم ضربه زده و  می‌خواست که به خزیدن ادامه دهم!! در سکوت کامل متوقف شده و هیچ عکس العملی نشان ندادم !! آفتاب پرحرارت ظهر آن روز تابستانی! زمین تفتیده با ریگهایی داغ و سوزان ، دو بار عبور از تونل مرگ ، تشنگی مضاعف و اذیت و آزار آن سرباز عراقی در آن لحظه صبرم را لبریز کرده بود! در همان حالی که با پوتینهای خشن بر روی کمر لخت و مجروحم ایستاده و با وزن خود مرا به زمین چسبانده بود !! در نهایت تضرع و دلشکستگی از خدا خواستم که جانم را ستانده و از آن جهنم رهایم سازد! اما مقدر الهی بر خلاف خواست من بود!! سرباز عراقی بالاخره پیاده شده و رهایم کرد و من خود را به محل تجمع رساندم! صدای فریادهای یا حسین ، یا زهراء یا اباالفضل (علیهم السلام) اسیرانی که هنوز در حال پیاده شدن از اتوبوسها و عبور از تونل مرگ بودند همراه با فریادها و غریو شادی کفتارهای وحشی عراقی به آسمان بلند بود!! اسیرانی که سالمتر بودند و توانی داشتند سریعتر از این مرحله عبور میکردند !! و آنان که به هر دلیل در این چند روزه توانشان تحلیل رفته بود با حرکتی کندتر و در حالتی افتان و خیزان با دریافت ضرباتی بیشتر بالاخره تونل را پشت سر میگذاشتند!! و عجیب بود که نیروهای عراقی در آن هوای گرم و زیر تابش مستقیم آفتاب ! در حالی که خیس عرق شده بودند! ... ادامه دارد...
856.3K
خاطرات آزادگی قسمت یکصد و هشتاد و پنجم
گاه عاشقے
#قصه_خاطرات_آزادگی قسمت یکصد و هشتاد و چهارم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان
قسمت یکصد و هشتاد و پنجم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری .... آنچنان پر انرژی و با انگیزه بر جسم اسیران ضربه میزدند! و در عین حال فریاد میکشیدند و می‌خندیدند که گویی آن معرکه‌ی یکطرفه برایشان بازی و تفریحی دلچسب بود!! روز از نیمه گذشته و خورشید به غرب متمایل شده بود از مرگی که چند لحظه پیش از خدا خواسته بودم پشیمان شده و استغفار کردم!! از نفرات کناری خود برای نشستن کمک خواستم!! بی هیچ چون و چرا و منتی کمک کردند بنشینم!! در همان حال لحظه‌ای تأمل کردم تا بر خود مسلط شوم! کمی که آرام شدم رو به قبله چرخیده و پس از تیمم ، نمازهای ظهر و عصر را در مختصرترین شکل ممکن بجا آوردم! تخلیه‌ی اتوبوسها که تمام شد نظامیان عراقی تشکیل دهنده‌ی تونل متفرق شده و هر چند نفر از آنها به سمتی رفت! چهار نفر نیز ظاهرأ برای کمک به دو سربازی که بنا داشتند صفهای ما را مرتب کرده و سرشماری کنند به سمت ما آمدند!! یکی از سربازان به فارسی دست و پا شکسته‌ای گفت : همه در صف بنشینند هر صف بنج نفر!! بعد چند بار تکرار کرد بنج بنج!! بنج بنج!! وقتی همه در صف نشستند با صدایی بلند فریاد زد : (منو عربستانی ؟!!) چه کسی عربستانی است ؟!! و مرادش از عربستان ، خوزستان بود و در واقع به دنبال مترجم بود!! دوازده نفر از مترجمینی که در بغداد هم با عراقیها همکاری داشتند از جای جای صفها بپا خاسته و اعلام کردند که عربستانی هستند!! یکی از آنها را نزد خود خوانده و به بقیه گفت فعلأ بنشینند!! او سپس به کمک مترجم گفت که در موقع گرفتن آمار همه‌ی سرها باید پائین باشد و تهدید کرد که: هر کس سرش را بالا گرفت به سختی مجازات میشود !! بعد به تیرهای چراغ برق فلزی که پشت سیمهای خاردار و در حاشیه‌ی خیابان بوده و سازه‌ای عصا شکل داشتند اشاره کرده و گفت مثل این تیرها!! او در ادامه ، ما را بر اساس صفهای پنج نفره سرشماری کرده و به جای اول برگشت ! نگاهی به صفها کرده و گفت شما بین هشت آسایشگاه تقسیم میشوید! اما قبل از اینکه وارد آسایشگاه شوید باید خودتان را شستشو داده و تمیز کنید!! هنوز صحبتهایش تمام نشده بود که یک دستگاه تانکر آب از در اصلی وارد شده و در حالی که به آرامی به سمت ما می‌آمد چند بوق کشدار و بلند زد!! تانکر قبل از رسیدن به صفهای اسرا در داخل محوطه دور زده و پشت به ما در میانه‌ی ساختمان و جلوی صفها متوقف شد ، پس از توقف ابتدا راننده‌ی تانکر پیاده شده و به سمت سربازان عراقی حاظر در محل آمده و پس از تبادل احترام و صحبتی کوتاه به سمت تانکر برگشت او ابتدا از داخل اتاق تانکر هشت عدد تشت پلاستیکی خارج کرده و در کنار هم و به ردیف روی زمین چید! .... ادامه دارد....
دوقسمت خاطرات رو گذاشتم ببخشید عینک نداشتم یکم سخت دیدم و خوندم .
معلم از شاگردش ميپرسه واسه چي اينقدر دير رسيدي؟ 😡😡 شاگرد: به خاطر تابلو راهنمايي رانندگي! معلم: مگه چه علامتي روش بود؟ شاگرد: به مدرسه نزديک ميشويد، آهسته حرکت کنيد!😂😂😂😂 خلاقیتش نابووودم کرد...!!!!!!😁😁
معلم، ایمان را بر لوح جان و ضمیر‌های پاک حک می‌کند🌺 و ندای فطرت را به گوش همه می‌رساند🌺 روز معلم را به همه معلمان مهربان بخصوص معلم های کانال تبریک عرض میکنم، انشاالله زیر سایه رسول الله(ص) عمری با عزت داشته باشین 🤲🌺 https://eitaa.com/gahe_ashegi
شاگرد ممتازی که الان خودش استاده از کانال خودمم پست فرستاده که یعنی پایه کانال هم هستیم . شما شاگرد نیستی عزیزم عشقی سادات جونم. هرکار کردم انجام وظیفه بوده.
سال آخر دانشگاه با دوستان تصمیم گرفتیم روز معلم پول بزاریم رو هم یک جعبه شیرینی و یک شاخه گل که توی گلدان شیشه ای بود برای اساتید مون بخریم . زنگ استاد طاهری ما گل و شیرینی رو به ایشون دادبم وایشون هدیه ای ماندگار به ما دادند اینکه سعی کنید تو مناسبت‌ها به اون شخص که مناسبت بنام ش هست هدیه بدید به اینصورت که در شخصیت اون فرد مطالعه ای داشته باشید و زحماتش به به این صورت ارج بدید که اگر اثری داره حتما مطالعه کنید و به کتاب انسان کامل شهید مطهری اشاره کرد و گفت حتما بخونید مدتها بود که کتاب انسان ۲۵۰ ساله بهم پیشنهاد شده بود اما نخونده بودم از دانشکاه کتاب انسان کامل مطهری رو امانت گرفتم آوردم و خوندم .تشنه ی کتاب انسان ۲۵۰ شدم گفتم حتما ربطی به هم دارن و دقیقا همان بود باید انسان کامل رو بخونی و بعد انسان ۲۵۰ رو. ورق زندگیم برگشت . خیلی پخته تر شدم خیلی دونستم و خیلی فهمیدم و الان دوست دارم یبار دیگه اونا رو تکرار کنم تا دوباره مطالب کتاب‌ها با خونم آمیخته بشه و جریان داشته باشن تو بدنم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️❤️ 🌱اَلسَلام ، اِی نورِ فَـوقَ ڪُلً نـور وارثِ زهرایـی ِ قلبِ صبـور... بی حضورٺ عاشقـی درمانده گفت: "رَبّنا عَجـّلْ لَنا يَومَ الظهـور" https://eitaa.com/gahe_ashegi