eitaa logo
گاه عاشقے
120 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
6 فایل
﷽ سلام خیلی خوش اومدید ✨🌱 @gahe_ashegi خوشحال میشم پیشنهاد ، انتقاد و نظراتتون رو با ما مطرح کنید . @takladani
مشاهده در ایتا
دانلود
اشک آب رحمتی است که همه تیرگی هاراازسینه می شوید
aviny-www.Ziaossalehin.ir-13.mp3
3.83M
شمادوستان عزیزکانال رودعوت می کنم به صدای ماندگارازشهیدی بزرگوار که بسیاری ازشهدا باصدایش جان می گرفتند وعاشقانه بال هایشان رابسوی معبودیت بازمی کردند شهیدی راکه خودبه قبله گاه مسیرعشق روزی به پروازدرامد
425.2K
خاطرات آزادگی قسمت چهل و پنج
قسمت چهل و پنجم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری دردهایی که ساعاتی رهایم کرده بودند دوباره به جسم رنجورم باز گشته و شدت گرفته بودند!! تشنگی امانم را بریده بود ، مگسها هم گویی تازه متوجه زخمهای تنم شده بودند ! بدنم از مگس پوشیده شده بود و توان دفع آنها را نداشتم ، تجمع آنها بر روی نقاط زخمی بدنم علاوه بر تشدید درد خارش شدیدی را به جانم انداخته بود ، کلافه شده بودم و نمیدانستم چکار باید بکنم ، مگسها با سماجت به زخمهایم چسبیده و جسم و روحم را آزار میدادند !! خود را در مقابله با آنها واقعأ ضعیف میدیدم!! رو به سوی خدا بردم و با اعتراف به ضعف خود متضرعانه از او کمک خواستم... خدایا یاورم باش و صبری به من عطا کن چنان که تاب آورم و با این سختیها خللی در ایمانم راه نیابد و نومیدی بر من مستولی نشود و.... آفتاب کم کم بالا میآمد ، گرمای هوا شدت گرفته بود و من در مقابل تابش مستقیم پرتوهای پرحرارت آن بودم ، با اینکه در جسمم جای سالمی نمانده و درد و رنج جسمی و روحی بر من غالب شده بود اما همچنان به فضل خدا امیدوار بودم و میگفتم : خدایا اینک که بلاهای افتاده در جانم فزونی یافته و جسم و روحم در چنبره درد و رنج گرفتار شده اند ، قصور و تقصیر گذشته ی مرا پاک کن تا لایق دیدارت گردم ، معبودا از من بپذیر و شهادت را نصیبم کن. دو ساعتی از روز گذشته بود که تعداد زیادی کامیون آیفا ، یک تانکر حمل آب ، چند جیپ نظامی و چندین سرباز مسلح وارد محوطه پادگان شده و با فاصله ی حدود یکصد متر از سالنها در صفی منظم متوقف شدند ، لحظاتی بعد ملازم کریم و سربازانش کابل به دست به سمت سالنها آمده و با همان ترتیب و آرایشی که ساعاتی پیش برای انتقال و دفن شهدا داشتند ، هر کدام سالنی را باز کرده و اینبار کل اسرا را به خروج و نشستن منظم و به ستون پنج در جلو سالن فرا خواندند ، سربازان کابل بدستی که مأمور تخلیه سالنها شده بودند برای تسریع در خروج اسرا از سالن و سازماندهی آنان ، در کنار درب سالنها ایستاده و بیرحمانه کابلهای سنگینی را که در دست داشتند در هوا میچرخاندند و دیوانه وار بر پیکر نحیف و گاه مجروح اسیران فرود میآوردند ..... ادامه دارد....
378.4K
خاطرات آزادگی قسمت چهل و ششم
قسمت چهل و ششم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری ... تشریح وضعیت دردناک اسرایی که بعد از سه روز اینک در حال خروج از سالن بودند روضه ای است که قلبها را از جا میکند ، تشنه ، گرسنه ، مجروح ، بیمار ، لاغر و تکیده ، مضطرب و هراسان از اینکه نمیدانستند چه سرنوشتی دارند و چه حوادث و سختیهایی در انتظارشان است ؟! در میان اسیران نوجوانان سیزده چهارده ساله زیادی به چشم میخورد که اغلب آنها را قبلأ در محدوده دفاعی لشکرهای پنج نصر و بیست و پنج کربلا در جزایر مجنون دیده بودم و بعضی ها را به نام میشناختم با نگرانی و دلهره به آنها زل زده و از اینکه نوجوانان شیردل وطنم را در آن حال و دربند دژخیمان بیرحم بعثی میدیدم به سختی در خود فرو ریخته و آوار شدم! چنان که دردهای خود را فراموش کردم! بغضی سنگین چنگ بر گلوی مجروحم زده و تنفسم را سخت کرده بود ، اگر اشکی در چشمانم باقی بود حتمأ نثار رثای آن اسیران میکردم ، همچنان که غرق در افکار خود بودم و آشوبی در دلم برپا بود ، سرباز کابل بدست ناگهان متوجه من شد که کنار دیوار افتاده بودم ، با چند گام بلند بالای سرم آمده و چنان که گویی اصلأ درکی از وضعیت من ندارد نعره زنان خواست که بپا خاسته و به جمع اسیران نشسته در صف بپیوندم اما من با صدایی گرفته و با بغضی که سعی در پنهان کردنش داشتم گفتم که توان برخاستن ندارم و این دلیل کافی بود که ضربات سنگین کابل بر پیکرم فرود آید و لشکر مگسها پراکنده شوند و درد در همه وجودم بپیچد!!! نمیدانم آن دیو انسان نمای مست چند ضربه تازیانه بر پیکرم نواخت تا زمانی که دو نفر از اسیرانی که نمیشناختم ایثارگرانه بین من و ضربات کابل حائل شده و با تحمل چند ضربه کابل که بر تن هر یک از آنان نشست بازوان مرا گرفته و کشان کشان مرا به جمع دیگر اسیران بردند!! وقتی سالنها کاملأ تخلیه شد و همه اسیران در صفوف منظم و به ستون پنج نشستند ... ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 در انتهای شب🌓🌛🌜 دل❤️ت را ب خدا بسپار🌍 🙏🙏🥰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا