🌸🌸🌸
#زيارت_روز جمعه به نام امام زمان عج
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ ،السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ،السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ ،السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ ،السَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِوَ ظُهُورِ الْأَمْر.السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ،وَ أَسْأَلُ الله أَنْ يُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ يَجْعَلَنِي مِنَ المُنْتَظِرِينَ لَكَ وَ التَّابِعِينَ وَالنَّاصِرِينَ لَكَ عَلى أَعْدائِكَ، وَ المُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْكَ فِي جُمْلَةِ أَوْلِيائِكَ ،
يامَوْلايَ ياصاحِبَ الزَّمانِ،صَلَواتُ الله عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ المُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ، وَ الفَرَجُ فِيهِ لِلْمُؤْمِنِينَ عَلى يَدَيْكَ، وَ قَتْلُ الكافِرِينَ بِسَيْفِكَ،و أَنا يا مَوْلايَ فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جارُكَ، وَأَنْتَ يا مَولايَ كَرِيمٌ مِنْ أَوْلادِ الكِرامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَ الاِجارَةِ فَأَضِفْنِي وَأَجِرْنِي صَلَواتُ الله عَلَيْكَ و عَلى أَهْلِ بَيْتِكَ
التماس دعا🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من در مسیر پیشرفت و رسیدن به هدف هام😂😂
#یادت_باشه
قرآن در رسانه💡
نگاه فرعونی به مخاطب👀👇🏻
«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُواْ قَوْماً فَاسِقِینَ»
زخرف 54😍💭
پس فرعون قوم خود را سبک شمرد و آنان او را اطاعت کردند زیرا آنان قومی فاسق بودند..
این نوع نگاه منافات با برجستهترین ویژگی انسان یعنی روح انتخابگری و حقیقتجویی او دارد😌✨
در این نگاه پیامهایی باید به انسان رسانده شود که او را هرچه بیشتر به تسلیم در برابر اراده صاحب قدرت وادارد...
@gahe_ashegi
برادر آقای حاج حسین اسکندری آزاده و جانباز قصه ی آزادگی
شادی روحش صلوات
#اللهم_صلی_علی_محمدوال_محمدوعجل_فرجهم
گاه عاشقے
#قصه_خاطرات_آزادگی قسمت نود و نهم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست او
#قصه_خاطرات_آزادگی
یکصدمین قسمت
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست
خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری
.... بعد هم به خمیس گفت سریعأ درخواست آمبولانس کرده و ترتیب انتقال مجروحین و بیماران را به بیمارستان بدهد و البته همینطور که مترجم تند و تند صحبتهای سرهنگ را با صدای بلند ترجمه میکرد! سرهنگ هم در خلال صحبتهایش مرتب نگاهش را به سمت اسرا میچرخاند تا عکس العمل آنها را نسبت به سخنان خود ببیند !! سپس از سرگردِ همراه خود خواست که اسامی و مشخصات اسرا را در فرمهایی که در کلاسور هست ثبت کند ، و رو به اسرا هم گفت که ما میخواهیم به هر کدام از میهمانانمان در شأن مسئولیتی که در جبهه داشته اند خدمت کنیم و درخواست کرد که برای ثبت در فرمها اطلاعات صحیح ، درست و کاملی به سرگرد بدهند و اضافه کرد که ما میرویم و ساعاتی دیگر پس از پایان ثبت نام اسرا برمیگردیم تا بیشتر با هم صحبت کنیم !! بعد با لحنی که بوی تهدید میداد اضافه کرد : انتظار داریم در جریان ثبت نام مشکلی پیش نیاید!! این را که گفت رویش را از ما برگرداند که برود ، پس از ادای احترام سرگرد و بقیه نظامیان حاضر ، دو سرهنگ به طرف ساختمان مجاور رفتند و سرگرد چند برگه را از توی کلاسور برداشت ، روی تخته شاسی گذاشت و به طرف صفوف اسرا آمد ، در اولین اقدام از مترجم خواست که مجروحین کنار دیوار را به جلوی صفوف بقیه ی اسرا منتقل کنند و هیچکس خارج از صف باقی نماند! مترجم بلافاصله اقدام کرده و با کمک چند نفر دیگر همه ما را کشان کشان به ابتدای صفوف منتقل کرد! شدت تشنگی و گرسنگی و گرمای هوا کم کم اسرا را به ستوه آورده و آنها را به ناله کردن وا داشته بود این ناله های جمعی به همهمه ای تبدیل شد که کنجکاوی سرگرد را برانگیخت!! رو به خمیس ، عدنان و مترجم کرد و دلیل همهمه ی اسرا را پرسید ولی آنها بجای پاسخ دادن سعی کردند با داد و فریاد و تهدید اسرا را ساکت کنند من که بر خلاف اسرای سالم که روی دوپا نشسته بودند مانند بقیه ی مجروحین روی زمین ولو شده و تاب نشستن نداشتم دستم را به طرف سرگرد بالا بردم تا توجهش را جلب کنم و اجازه ی صحبت بگیرم ، خمیس و عدنان با اشاراتی تهدیدآمیز سعی کردند مرا وادار به سکوت کنند اما سرگرد که متوجه من شده بود پرسید : شما عربید ؟! از اهالی عربستان ؟!! میتوانی عربی صحبت کنی ؟! گفتم من عرب نیستم! اهل خوزستان هستم و میتوانم عربی حرف بزنم!! سرگرد نگاهی به خمیس و عدنان کرد و اشاراتی بین آنها رد و بدل شد !! بعد نگاهش را به سمت من برگرداند و گفت حرفت را بزن!! موضوع چیست ؟!! به خدا توکل کرده و سعی کردم بدون اینکه به او نگاه کنم ، تند تند صحبت کرده و اجازه ندهم کلامم را قطع کنند!..
. ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق جانم امام زمانم❤️
مهــــــــدی جــان!
هر زمان که می گوییم :
" العجل یا مولای یا صاحب الزمان "
زمزمه هایت را میشنوم که میگویی:
🌾صبر کن چشم دلت نیل شود می آیم
🍂شعــر من حضـرت هابیـل شـود می آیم
🌾 قول دادم که بیایم به خدا حرف نیست
🍂 دلــ❤️ به آیینـــه که تبـدیل شود می آیم
العجل یا مولای ........... العجل 😔
مولایم!!! ﻏﯿﺒﺖ ﮐـــــــــــــﺒـــــــﺮﯼِ ﺗﻮ ﺯﻣﺎﻧﯽ
ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ...
ﻏﻔﻠﺖ ﮐـــــــــــــﺒـــــــﺮﯼِ ﻣﺎ
ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ ✋!!
❣اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج❣