دل تنگم ...
در ڪُنج قَفَس پَر زَدَݩ را چِہ ڪنَم
زَنجیــر اِسارَٺ بہ تَنَم را چہ ڪُنَم
رویاے حَرَم رَفتَنم آقا خوݕ اسٺ
ڪابوسِ حَرَم نَرَفٺَنَم را چہ ڪُنَم؟
#اللهم الرزقنا زیارت الحسین❤️
#ان شاالله روزی همه ...🙏
#سلام_ارباب_خوبم 😍✋
@gahe_ashegi 🌻
💐💐
فَمَنْ حَاجَّكَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَللَّعْنَتَ اللَّـهِ عَلَی الْكَاذِبِینَ ﴿آل عمران:۶۱﴾
بنابراین، پس از فرارسیدن علم [وحی] به تو، هر کس درباره او [حضرت عیسی(علیه السلام)]، با تو به چالش برخیزد، به او بگو: بیایید تا فرزندانمان و فرزندانتان، و زنانمان و زنانتان، و جانهایمان و جانهایتان را فراخوانیم، آنگاه (به درگاه خداوند) زاری [تضرّع] کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم.
🌹 ۲۴ ذی الحجه روز عید مباهله، روز پیروزی اسلام بر مسیحیت، و غدیر بر سقیفه مبارک باد...🌹
هدایت شده از گاه عاشقے
9.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گاه عاشقے
#قصه_خاطرات_آزادگی قسمت صد و چهارم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست او
#قصه_خاطرات_آزادگی
قسمت صد و پنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست
خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری
.... عدنان هم با کمک مترجم ، نمایندگان اسرا را از صفوف خارج کرده ، دو نفر هم به عنوان نماینده مجروحین و بیماران مشخص کرد و جمع آنها را به همراه مترجم برای گرفتن سهمیه ی صمون و غذا به طرف کامیون فرستاد ! نان و غذا که توزیع شد ، سرگرد کلاسور و تخته شاسی را در یک دست و سطل غنائمِ غارت شده از اسرا را در دست دیگر گرفت و به همراه سه سربازی که لباسهای شخصی اسرا را در دست داشتند ، محوطه را به سمت ساختمان مجاور ترک کرد!! در توزیع نان و غذا ظاهرأ کسی به فکر شش اسیر فریب خورده ای که همچنان بلاتکلیف در کنار ساختمان ایستاده بودند نبود و سهمیه ای برای آنان در نظر گرفته نشد !! یکی از آنان مترجم را که در حال خوردن غذا در یکی از حلقه های اسرا بود صدا کرده و از او سهمیه ی نان و غذایشان را درخوست کرد! مترجم موضوع را به خمیس منتقل کرد و خمیس به سمت آنها رفته و سر تا پایشان را برانداز کرد! ظاهرأ سه نفر از آنها انگشترهایی داشتند که توجه خمیس را به خود جلب کرده بود! خمیس با کمک مترجم دلیل عدم تحویل انگشترها را از آنها پرسید اما منتظر جواب نماند و چنان با کابل به جان آنها افتاد!!! که هر سه نفر به زمین افتادند!! مترجم برابر دستور خمیس انگشترها را از انگشتان آنها گرفته و به خمیس داد. خمیس هم نگاهش را به اطراف گردانده و سپس انگشترها را در جیب شلوار خود گذاشت !! سپس با لحنی تمسخر آمیز و سرشار از حس تحقیر به مترجم گفت که برای میهمانان ما نان و غذا بیاورید !!! بعد هم در حالی که میخندید به سمت صفوف اسرایی برگشت که در حال خوردن غذا بودند ، حجم غذای هر قصعه به اندازه روز گذشته و متشکل از یک بیل برنج کته شده با خورشتی از آب ، نمک ، رب گوجه و دو یا سه تکه ی کوچک سیب زمینی بود !! بدون پروتئین! بدون چربی! بدون ادویه جات! بدون رنگ و بو و با طعم و کیفیتی که حتی مگسها هم نشستن بر زخمهای مجروحین را بر خوردن از آن غذا ترجیح داده و رغبتی به آن نداشتند!! اما اسیران گرسنه با میل یا اکراه ناگزیر غذایشان را خوردند ، مترجم یک قصعه ی خالی شده را برداشت و به دست اسیری که غذایش را خورده بود داد و او را با خود به سمت کامیون برد ، با اشاره خمیس به سربازان توزیع ، نان و غذایی برای اسرای فریب خورده گرفته و به سمت آنان برگشت ، ظرف غذا و نانها را از همراه خود گرفته و بجز نانی که در دستانش باقی مانده و در حال خوردن از آن بود بقیه را جلوی آنها بر زمین گذاشت!! و آنها هم مشغول خوردن غذا شدند ....
ادامه دارد....
20.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴گزارش شبکه ۵ از تحصن و دستگیری!
نمیتوانن کشف حجاب را جمع کنند، با بچه حزباللهی ها مقابله میکنند!
خودتان موارد انفعال دستگاه های مسئول را مشاهده بفرمایید
روایتی دردناک از تحصن
(خ ولیعصر عج، تقاطع جامی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺯﻧﺪﮔﯽ “ﺑﺎﻏﯽ” ﺍﺳﺖ؛
ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ “ﺑﺎﻗﯽ” ﺳﺖ...
”ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺩﻝ” ﺑﺎﺵ؛ ﻧﻪ ”ﺩﻝ ﻣﺸﻐﻮﻝ”...
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ؛ ﺍﺯ ﻗﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻣﺎست؛
ﭘﺲ ﺑﺪﺍﻥ ﺍﮔﺮ ”ﻓﺮﻫﺎﺩ” ﺑﺎﺷﯽ؛ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ “ﺷﯿﺮﯾﻦ” ﺍﺳﺖ...
🌻🌻