eitaa logo
گاه عاشقے
109 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
4هزار ویدیو
8 فایل
﷽ سلام خیلی خوش اومدید ✨🌱 @gahe_ashegi خوشحال میشم پیشنهاد ، انتقاد و نظراتتون رو با ما مطرح کنید . @takladani
مشاهده در ایتا
دانلود
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به دوستان خوب و مهربان 🌹🌹🌹 صبحتون عالی عالی
6.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺻﺪﺍی 🌸ﮔﺮﻡ ﺧﻨﺪه‌های ﺁﻓﺘﺎب ☀️ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺗﺮﺍﻧﻪ‌های ﺩﻟﻨﻮﺍﺯ ﺻﺒﺢ 🌸ﺑﺎﺯ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ‌ﻫﺎی ☀️ﻛﻮﭼﻪ ﻭ ﻧﺴﻴﻢ ﻭ ﭘﻨﺠﺮه 🌸ﻳﻚ ﻃﻠﻮﻉ ﺗﺎﺯه، ﻳﻚ ﺳﻼﻡ اولین روزهفته تون بخیروشادی ‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
می‌دونید بغل کردن بچه‌ها چه اثری روی قلب شما و فرزندتون می‌ذاره؟ @gahe_ashegi
امام خامنه ای (حفظه الله): زنده نگه داشتن یاد حادثه شهادت دانش آموز بسیجی شهید حسین فهمیده از اصالت های دفاع مقدس می باشد @gahe_ashegi
468.7K
خاطرات آزادگی قسمت صد و بیست و هشتم
گاه عاشقے
#قصه_خاطرات_آزادگی بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آ
بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری قسمت یکصد و بیست و هشتم ... تنها تن‌پوش من در این چند روز شورت پارچه‌ای ماماندوز چهارخانه‌ای بود با خانه‌های ریز ، زمینه‌ای کِرِم و خطوطی جگری رنگ که از کمر تا روی زانوانم را میپوشاند ، این شورت در این چند روزه‌ی اسارت کاملأ به خاک ، خاکستر ، خون و ترشحات دلمه بسته و خشک شده‌ی زخمهایم آغشته ، آلوده و سنگین شده بود از طرفی هم من بشدت وزن کم کرده بودم و کِشِ شورت برای دور کمرم گشاد شده بود! و شورت مرتب پائین می‌افتاد و من مجبور بودم در هر حالی مواظب پوشش خود نیز باشم ، سوختگی‌ها و زخمهای انگشتان دستهایم اجازه نمی‌دادند که بتوانم سر رشته‌ی کش را گرفته و با گره زدن ، آن را کمی تنگتر کنم ! همینطور که نشسته بودم رو به راهرو چرخیده و در انتظار نگاه و توجه کسی ماندم که شاید در این زمینه از او کمک بگیرم ! هرچند از طرح این مشکل هم خجالت میکشیدم ، کم‌کم‌ خودم را به عقب کشیده و سعی کردم به دیوار تکیه دهم ، جای ضربات کابل بر روی کمرم خطوط برآمده‌ی متورمی ایجاد کرده بود و زخمی که در محل اصابت کابل خمیس ایجاد شده بود نیز علاوه بر تورم عفونی شده بود ! وجود این عوارض بر روی کمرم تکیه دادن را دردناک میکرد ولی از طرفی نشستن بدون تکیه‌گاه هم بر روی پاهای سرتاسر سوخته ، زخمی ، عفونی و کرم‌زده عذاب آور بود ، تکیه دادن را ترجیح دادم و به آرامی خود را در آغوش زمخت دیوار زبر سیمانی رها کردم ، محرومیت چند روزه از آب و بهداشت ، کل بدن و بخصوص کمرم را به خارش وا داشته بود ، آاااه که چقدر دوست داشتم کمرم را با سابیدن به دیوار بخارانم اما از پیامدهای آن و تازه شدن زخمهایم می‌ترسیدم ! کم‌کم به غروب جمعه نزدیک میشدیم ! به سختی خود را به درب ساختمان رساندم ، سعی کردم از روزنه‌ی در امتداد نگاهم را به پیکرهای مطهر شهدایی که در حیاط رها شده  بودند برسانم! پرتوهای طلایی و نارنجی خورشید که در لحظات نزدیک به غروب در محوطه پهن شده و سایه‌ی دیوار غرب محوطه و روبروی ساختمان را تا کنار درب رسانده بودند در ترکیب با دورنمای مبهمی از پیکرهای مطهر ولی بر زمین افتاده‌ی شهدا در حالی که دو سرباز عراقی با ژستی فاتحانه بالای سر آنها ایستاده بودند و صدای مویه‌ی کشدار و  دور قمریهایی که لابلای شاخ و برگ درخت کنار درب جای گرفته بودند غمهای نهفته در فضای بشدت دلگیر غروب جمعه را تشدید میکرد ! دردهای جسمی و روحی ، فراق یاران شهید ، بی‌خبری از وطن ، همرزمان و وضعیت جبهه‌ها ، دوری از خانه و خانواده و آینده‌ای چنان مبهم که ترسیم ذهنی هیچ دورنمای روشنی از آن برایم ممکن نبود! ... ادامه دارد...
165.9K
خاطرات آزادگی قسمت صد و بیست و نهم