#عاشقانه
شاید باور نکنی، اما هنوز اینجا نشستهام...
کنارِ اقاقیای خشکیده!
روبروی حوض بی آب، که گربه ی ولگردی ماهی قرمزش را ربود!
می دانم می آیی...
روزی که نزدیک است...
دوباره بازگشتت را تصور می کنم!
کوچه را ریسه می بندم و جعبه جعبه شیرینیِ کشمشی پخش می کنم.
آری...
تو می آیی و دوباره تاج سرم می شوی!
دوباره به قد و بالای رعنایت می بالم و برای داشتنت غبغبهام را باد می کنم!
محبوبم...
آرام جانم...
تنها دلگرمی تپیدن قلبم...
بیا تقویم خانه را از دههٔ شصت ورق بزن!
بگذار باور کنم جنگ تمام شده!
بیا و چشم های مادرت را از روی خاک های کوچه بلند کن...
بیا ای قلب تپنده ی دور از خانه ام...
✍م. رمضان خانی
@gahi_ghalam