💠 حدیث روز 💠
🚩 نحوه زیارت سیدالشهدا (علیه السلام) از راه دور
🔻امام صادق علیهالسلام:
یَا سَدِیرُ، تَزُورُ قَبْرَ الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلامُ فِی کُلِّ یَوْمٍ؟ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ لَا، قَالَ: فَمَا أَجْفَاکُمْ! قَالَ: فَتَزُورُونَهُ فِی کُلِّ جُمْعَهٍ؟ قُلْتُ: لَا، قَالَ: فَتَزُورُونَهُ فِی کُلِّ شَهْرٍ؟ قُلْتُ: لَا، قَالَ: فَتَزُورُونَهُ فِی کُلِّ سَنَهٍ؟ قُلْتُ: قَدْ یَکُونُ ذَلِکَ، قَالَ: یَا سَدِیرُ، مَا أَجْفَاکُمْ لِلْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلامُ! أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَلْفَیْ أَلْفِ مَلَکٍ شُعْثٌ غُبْرٌ یَبْکُونَ وَ یَزُورُونَ لَا یَفْتُرُونَ، وَ مَا عَلَیْکَ یَا سَدِیرُ، أَنْ تَزُورَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلامُ فِی کُلِّ جُمْعَهٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ وَ فِی کُلِّ یَوْمٍ مَرَّهً، قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، إِنَّ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ فَرَاسِخَ کَثِیرَهً! فَقَالَ لِی: اصْعَدْ فَوْقَ سَطْحِکَ، ثُمَّ تَلْتَفِتُ یُمْنَهً وَ یُسْرَهً، ثُمَّ تَرْفَعُ رَأْسَکَ إِلَى السَّمَاءِ، ثُمَّ انْحُ نَحْوَ الْقَبْرِ وَ تَقُولُ: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ» تُکْتَبُ لَکَ زَوْرَهٌ، وَ الزَّوْرَهُ حَجَّهٌ وَ عُمْرَهٌ.
◼️ اى سدیر، آیا هر روز قبر حسین بن علی علیه السلام را زیارت می کنی؟ عرض کردم: خیر، فرمود: چقدر شما جفاکارید! و سپس فرمود: در هر جمعه زیارت می کنید؟ عرض کردم: خیر، فرمود: در هر ماه زیارت می کنید؟ عرض کردم: خیر، فرمود: در هر سال زیارت می کنید؟ عرض کردم: گاهى زیارت می کنیم. فرمود: ای سدیر، چقدر به حسین علیه السّلام جفا مى کنید! آیا نمی دانى خداوند دو میلیون فرشته ژولیده موى و خاک آلود دارد که به طور مداوم بر حسین بن علی علیه السلام گریه می کنند و قبر او را زیارت می کنند و خسته نمی شوند؟ ای سَدیر، چرا خود را مقیّد نمی سازی که هر جمعه پنج بار و هر روز یک بار قبر حسین بن علی علیه السلام را زیارت کنی؟ عرض کردم: بین ما و قبر او فرسخ ها فاصله است! فرمود: به بلندی برو، به سمت راست و چپ خود توجه کن، سرت را سوی آسمان کن و سپس به سوی قبر حسین بن علی علیه السلام توجّه کن و بگو: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».
اگر چنین کنی، برای تو یک زیارت نوشته می شود و هر زیارت معادل یک حجّ و یک عمره می باشد.
📚 کافی، ج ۴، ص ۵۸۹
•┈┈••✾••┈┈•
گاهی با دوستان خدا
❇️سرگردان ؛مثل دخترک(۱) رسیدیم به گیت های بازرسی کاظمین علیه السلام.اولین جایی بود که می دیدم بازرس
❇️سرگردان مثل دخترک۲
رفتم کنارش؛خم شدم وبه چشمهای سبزش نگاه کردم:
_"عزیزم مادرت را گمکردی؟"
اشکش ریخت:
_"آره"
دستی کشیدم به موهای لخت طلایی اش که از پشت گیس شده بود.دستش رو گرفتم.سرگردانی بود که وسط آن شلوغی یکی به دادش رسیده.دیگر حال آزمون و خطا هم نداشت.بهم اعتماد کرد.با اینکه باز چشمهایش اطراف را دنبال مادرش می گشت ولی دیگر گریه نکرد.اول رفتیم سرویس ها.دم در حمام ها صدا زدم شاید کسی بچه ای گم کرده باشد.از چند نفر پرسیدم ولی چیزی نمی دانستند.بیرون سرویس خیلی شلوغ بود.مردها منتظر خانواده های شان بودند.یک ربعی هم کنار دیوار ایستادیم تا اگر مادرش رد شود دخترک را ببیند؛خبری نشد.ورودی رواق دو مرد کت و شلواری بیسیم دستشان بود. کنارشان کمی ماندیم ولی ازدحام شد و ردمان کردند. به طرف انتهای صحن که می رفتیم صدایی از بلندگو آمد؛یک بار به عربی و چند بار به فارسی اسم هایی را صدا زد :
" فلانی !بیا دم در مادرت منتظره؛"
انقدر همهمه بود و لحن فارسی عربی در هم بود که نمی دانم آن فلانی اصلا متوجه می شد دارند صدایش می زنند یا نه.
از پشت بلندگو با عتابی که حکایت از خلط لحن عربی فارسی داشت صدا زد:
"....!چرا دیر کردی! همراهانت در صحن هستند؛عجله کن دیگه". هر یه ربع استراحت می کرد، دوباره چند تا اسم را پشت هم صدا می زد:
"پسربچه ای به نام ... پیدا شده بیایید تحویل بگیرید".
فهمیدم گمشدگان و پیداشدگان و خلاصه اطلاعات شان آنجاست.
همین جور که می رفتیم جلو دستهایش را توی دستم محکم می کرد.دست کوچکش روی دل من هم دست کشید.او توی دنیای خودش بود و من هم در حال و هوای خودم. حواسم به گنبدی بود که دیگر از داخل صحن دیده نمی شد.دنبال صدایی می گشتم. نه از آن صداها که از ما بهتران می شنوند.صدایی مثل صدای پایی مهربان که وقتی می روی حرم امام رضا ،آرام آرام به دلت نزدیک می شود.دنبال صدای بلندگو رفتیم تا نزدیک های گیت.با گوشه چشم قد کوتاه و دست و پای لاغر دخترک را نگاه می کردم.انگار این فسقلی، من باشم.ما هر دو ترسیده بودیم.شاید هم من بیشتر؛چه تنهایی ترسناک تر از اینکه توی دنیا تیر بیاید طرفت ولی تو نبینی اش و ندانی از کجاست.
دخترک به حکم بچگی اش من را تکیه گاه خودش می دید. گمشده ای داشت برای گمشده ای ادای تکیه گاه را در می آورد.دستش را بازی بازی تکان می داد؛ خیالش انگار راحت تر شده بود ولی نمی دانست آدم بزرگ ها هم بعضی وقت ها گم می شوند.
ادامه دارد...
#اربعین_نوشت
#کاظمین
@gahneveshtha
❇️سرگردان مثل دخترک۳
یکی یکی ضعف های جسمی وگره های زندگی ام را ردیف می کردم و توی دلم به کاظمین علیه السلام نشانشان می دادم.زود یادم آمد که که بزرگترین گره ام آن ها نبودند. گلایه ام از تنها ماندن لای تیرهای وسوسه دنیا بود.همان ها که از یادم می برند سختی گره های مادی هر چه باشد اصیل نیست؛اصیل نیست دیگر؛وگرنه باید تا همیشه می ماندند.ولی بیشترشان بعد از ردشدن از دوراهی های دنیا تمام می شوند.کاظمین که می دانستند ولی به رسم گدایی از دوراهی هایی که بر سرش می ماندم گفتم.فکرم این بود که توی دنیا لحظه به لحظه سر دوراهی ام؛بچه را محروم کنم یا نکنم؛از فلان پول استفاده کنم یا نه؛آن سفر را بروم یا نه؛انتخاب کنی یا نه.این حرف را بگویم یا نه.بعضی وقت ها از دوراهی اول که رد می شوی تازه می رسی به دوراهی جدید. هنوز به گمشدگان نرسیده بودیم و من دلم می خواست قلبم را توی دست بگذارم و زنجیرهایی که سر هر گذر دورش پیچیده به کاظمین نشان دهم.فکر می کردم باعث وبانی گم شدن من در دنیا زنجیرک ها هستند.آدم توی حرم کاظمین علیه السلام دلش می خواهد پیش پدر و پسر از ضامن آهو بگوید.اصلا با آوردن اسم امام رضا ناز کند تا یکی دستش را بگذارد پشت شانه ات و از لای ازدحام نیت های سرگریجه آور به سلامت ردت کند.
دستم را پشت شانه دخترک گذاشتم؛ حواسم بود که کسی بهش نزند.چشمم افتاد به زائرهایی که داشتند نماز می خواندند.همان که باید معراجمان باشد،ولی گاهی وسطش گم می شویم.انگار پیرزن دنیا سر نماز دیوکی می فرستد سراغ آدم.فقط نماز نیست که؛همه روزمرگی ها می تواند پله ی پریدن باشد ولی نیت های کوچک و بی ارزش روی پله ها مدام ترک می اندازند.بعضی وقت ها انگار دنیا با همه ی روز وساعت وثانیه هایش اجیر شده که سراغ من بیاید؛تا مجابم کند فقط حواسم به خودش باشد؛ولی صدایی از زیرلایه های فطرت من را می خواند که گوشم را خرج پیرزن دنیا نکنم.این کشمکش ها بیشتر وقت ها هست. بیرون آمدن از زیرش هم آسان نیست.الان یادم می آید که بعضی ها را دیده ام وقتی فطرت شان را نادیده می گیرند بعدش چه قدر پشیمان اند.پشیمانی شان که زیاد می شود می گویند به بن بست رسیده ایم.ولی شاید آن لحظه ها زندگی به بن بست نرسیده؛به جاده ی پر مانع رسیده.اگر آدم توجه کند می بیند که هر روز صبح یکی یکی مانع ها می آیند جلو.یکی را رد می کنی می رسی به بعدی.تا شب در حرکتی و برای رد شدن ازشان،توان می خواهی که بعضی وقت ها نداری.همانجاست که صدایی ناشناس از درونت می گوید:
" دیدی نمی شود."
ادامه دارد
#اربعین_نوشت
#کاظمین
@gahneveshtha
❇️سرگردان مثل دخترک۴
به نظرم رسیدن به نقطه "نمی شود" همیشه هم بد نیست.آدم همان جاست که "امام لازم" می شود؛باید یکی بیاید و دستت را بگیرد.داشتم رقم درگیری هایم با دنیا را از پشت دریچه ی دلم با کاظمین علیه السلام در میان می گذاشتم که چشمم خورد به دریچه ی کوچکی؛دور و برش چند نفر ایستاده بودند.رفتیم جلو.از پنجره داخل را نگاه کردم. اتاقک شش هفت متری بود که دو مرد عرب یکی کت شلواری و دیگری با لباس عربی داخلش نشسته بودند.مرد کت شلواری آمد جلو و پنجره را باز کرد ؛سلام کردم.با لهجه پرسید :
_"چی شوده خانوم؟"
+"این بچه گم شده"
از اتاقک بیرون آمد و دخترک را دید.توی همان لحظه چند نفر دیگر هم رسیدند؛با مرد حرف زدند و نشانی گم شده شان را دادند.من کنار دخترک ایستاده بودم که مرد بهم گفت:
_" بزارش همینجا و برو.اینجا نایست خانم." دخترک را بیرون گذاشت وخودش رفت داخل تا از بلندگو مادرش را صدا بزند.
دلم نمی آمد بگذرامش آنجا.خم شدم و به چشمهایش نگاه کردم. مرد سرش را از توی پنجره بیرون آورد و با لحن عتاب آمیزی گفت:
"بورو خانم اینجا نایست شلوغ میشه".
کمی ازش دور شدم ولی وسط آن شلوغی ترسیدم بچه باز برود و پیدا نشود.یواشکی گوشه ای ماندم.لحظه ای به دخترک نگاه می کردم ولحظه ای متوجه کاظمین علیه السلام بودم.بعد از چند دقیقه گوشی ام زنگ زد.یادم افتاد که بچه ها خسته بودند وقرار بوده بروم زیارت و زود برگردم. داشتم جواب تلفن را می دادم که دیدم دست دخترک توی دست خانمی است.داشت برای مادرش تعریف می کرد که چه به سرش آمده.من از لای جمعیت رد شدم و رفتم سمت رواق؛شاید بتوانم سلامی بدهم.گم شدن دخترک درونم را کاظمین دیده بودند؛عصاره ترس و دلواپسی هم از لای پلکم قطره قطره می چکید؛خاک دلم بوی نمی آشنا گرفته بود.انگار یکی داشت به زنجیرک ها دست می زد.کم کم هوایی به رنگ امید به دلم رسید.باز داشتم شرمنده صاحب خانه ها می شدم. مادر و دختر از کنارم رد شدند.من هم از روی فرش قرمز رواق ردشدم تا زیر قبه،دل گمشده را بدهم دست نجیب زادگان؛که از شلوغی وسوسه های دنیا ردش کنند و برسانند به بینهایت؛هرچند برای یک لحظه.
#اربعین_نوشت
#کاظمین
@gahneveshtha
وارثان قرآن
امام کاظم علیه السلام می فرماید: «وَقَدْ وَرِثْنا نَحْنُ هذا الْقُرْآنَ الَّذِی فِیهِ ما تُسَیِّرُ بِهِ الْجِبالُ وَتُقَطَّعُ بِهِ الْبُلْدانُ وَتُحْیِی بِهِ الْمَوْتی وَنَحْنُ نَعْرِفُ الْماءَ تَحْتَ الْهَواءِ؛ ما وارث آن قرآنیم که آنچه کوهها به وسیله آن حرکت کند و به شهرها مسافرت شود و مردگان به وسیله آن زنده شوند، در آن وجود دارد. و ما آب را در زیر هوا تشخیص می دهیم.»
💠 حدیث روز 💠
🚩 بشارت سیدالشهدا (علیهالسلام) به زائران
🔻امام حسین علیه السلام:
وَ حَقیقٌ عَلَى اللّهِ اَنْ لا یَاْتیَنى مَکْرُوبٌ اِلاّ اَرُدُّهُ وَ اَقْلِبُهُ اِلى اَهْلِهِ مَسْرورا
◼️ بر خداوند است که هیچ گرفتارى به زیارت من نیاید، مگر آن که او را شادمان بازگردانم و به خانواده اش برسانم.
📚 ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، ص ۹۸
•┈┈••✾••┈┈•
❇️همراه کاروان اهل بیت
سلام بر رگ های بریده؛سلام بر دورافتاده از مادر؛
سلام بر فرزند پرچمداران هدایت؛ که هنوز هم مظلوم اند.
درست گفت او که همه جا را کربلا و هر روز را عاشورا دانست.باز معاویه صفتان در خیال شان حسین کشی را تمرین می کنند. می بینی که درخشندگی میراث حسین علیه السلام خون شان را به جوش آورده ؟
می بینی که باز دزدیدن گوسفندهای شام را به گردن علی انداخته اند؟ که شیعیان ابی سفیان فکرها را دزدیده اند و صاحبش را به مسلخ برده اند؛خونش که ریخت کاسه کوزه را بر سر علی علیه السلام شکستند وبر منبر، لعنش می کنند.
و کوفیان، که باز میان دین و دنیا مانده اند.
اما ما اهل کوفه نیستیم.
همراه زینب سلام الله علیها به زیارت حضرت حسین می رویم.
هلهله ی شامیان و طعنه های حرامیان اراده های مان را نمی شکند.ما ملت حسینیم.با حسین آغاز کردیم بیش از چهل منزل طی طریق نمودیم واکنون در کنار فرزند حسین پاسدار میراثش می مانیم.
قربان اشک مردمی که فقط برای سربریده می ریزد.امروز حسینی ها به کربلا می رسند تا بر سیدالشهداء بگریند.همراه با کاروان اهل بیت که با حسین علیه السلام آغاز کرد ،چهل منزل را طی نمود وباز به حضرت حسین رسید؛اما درحالیکه تن مبارکش زیر سم اسبان پایمال شده بود ومظلومانه مدفون در خاک بود،فرشته ها شب و روز بر قبرمطهرش فرود می آمدند و بر مظلومیتش اشک می ریختند.
🖤سلام بر حسین علیه السلام و
🖤سلام بر خون هایی که در رکابش ریخت.
#اربعین
@gahneveshtha
❇️باز بوی خون
دختری در گرداب اندیشه ای که دوزخیان نوشته اند، غرق می شود.در خیالش خوشبختی حوالی کژستان است.
روزی در مسیر پیمودن آن خوشبختی خیالی، به مرشدان برمی خورد وبرای شدنی تازه،به کردار نیک فرا خوانده می شود.
از قضا نه در پستو؛که جلوی چشم آدم ها.اما فلک، امانش نمی دهد وفرشته ی مرگ را برای رساندنش به جاده ی ابدیت صدا می زند.
غم، تازه آغاز می شود.
بوی پیکری بی جان،به مشام خون آشامان می رسد.
در شهر خون آشام ها،تابلویی است به نقش ونگاری عجیب؛
⬅️(جنبش به خون احتیاج دارد)
ساکنان شهر سرمست از بوی خون خودشان را می رسانند به پیکر بی جان.
در خیال شان برای گشودن درهای جهنم،یک جرعه از خون دختر کُرد،کافی است.
دستشان را زیر خونش می برند و به سرو رو می کشند تا ابلیس را به سوی خود فرا خوانند.
نه گفتارشان نیک است و نه کردار و پندارشان اما لباسی از ریا می پوشند و در شهرها به اسم نیکگفتاران و نیک کرداران برای تن بی جان دختر، مرثیه سرایی می کنند تا با اغوای ساکنان شهر، در فرصت بی خبری مردمان، گوشه ای دنج جرعه ای خون بنوشند.
خون آشام ها،هواداران بدپنداری و بدکرداری اند، زود باید پوستین ریاکاری شان را درید.
#مهسا_امینی
📣در جهاد تبیین یاری مان کنید.
لطفا برای دیگران ارسال کنید.
@gahneveshtha
⏳بلوغ های زودرس
🔰از نظر علمی یکی از مهمترین عوامل ترشح هورمونهای جنسی، نگاه کردن است. وقتی کودکان خود را در #اینترنت رها می کنیم، به راحتی می توانند شاهد محتوای خشونت آمیز یا صحنه های تحریک کننده باشند. تحریک بیشتر این غدد، در دورانی که فرزند ما هنوز آمادگی ذهنی و جسمی لازم را ندارد می تواند باعث #بلوغ_زودرس شود.
📚کتاب والدین حقیقی، فرزندان مجازی صفحه 51
منبع:کانال روشنان
@gahneveshtha
🔰آموزش خرج کردن به نوجوانان
1- به نوجوانان خود، در مورد شیوه کار چکها و کارتهای اعتباری و نحوه عملکرد بانکها توضیح دهید.
به سپردههای دارای سود بانکی و هزینههای مربوط به خدمات اشاره کنید.
2- به او تا زمان به دست آوردن شغل و استقلال مالی، به صورت هفتگی یا ماهانه #پول_توجیبی دهید، البته راهحل بهتر این است که برایش کار یا مسئولیتی خارج از وظایف طبیعیاش تعریف کنید و در ازای آن بطور نامنظم پول دریافت کند.
3- درباره مواردی که باید هزینه کند و مواردی که شما بابت آنها پرداخت میکنید، به توافق برسید، چون درآمد یا پول توجیبی دارد، قرار نیست تمام مایحتاجش را شما تهیه کنید!!
4- به او درباره موارد مورد توافق مسؤولیت مالی دهید.
5- به فرزند #نوجوان خود بیاموزید که چطور در مورد مخارجش #برنامهریزی کند. فهرستی از هزینههای ماهانه او و تاریخ پرداخت آنها تهیه کنید. بنشینید و با او در مورد نحوه #مدیریت درامد و هزینههایش توضیح دهید.
6- برای او حتما حساب بانکی باز کنید. بیشتر نوجوانان شتابزده و نسنجیده عمل میکنند پس نداشتن پول نقد زیاد در دست آنها باعث پایین آمدن مخارج و هزینههایشان میشود.
7- برای آنها #هدف تعیین کنید. درباره رفتن به دانشگاه، خرید ماشین، وسایل سرگرمکننده، تفریحات و خریدهای بزرگ با او صحبت کنید. با فرزند خود در مورد طرحهایی که شما قصد پرداخت آنها را دارید یا ندارید و آن چه از او انتظار دارید، گفتگو کنید.
#تربیت_نوجوان
منبع:روشنان
@gahneveshtha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#فرزندپروری
#نمایان_ساختن_رفتارهای_مثبت_در_کودکان
✅ جلسه ی چهل و دوم: نمایان ساختن رفتارهای مثبت در کودکان
👈 کارشناس:استاد ابراهیم اخوی
روان شناس و استاد مرکز مشاوره حوزه علمیه
👈 موضوع:سبک زندگی اسلامی
1⃣ ضررتمرکز برکار بد
2⃣ دو پیام گویش های منفی
3⃣ پیشنهاد: تکنیک آگاه کردن کودک ازرفتار مناسب
4⃣ راههای آگاه سازی کودک از رفتارهای خوب
5⃣ تمرکز روی ضد رفتار منفی
منبع:کانال همراهان نوجوان
@gahneveshtha
جلد9قسمت آخر.mp3
13.15M
فایل های صوتی کتاب تربیت کودک
💟من دیگر ما💟
📝 نوشته: #استاد_عباسی_ولدی کارشناس برجسته تربیت کودک و خانواده...
📚 جلد نهم ( 👈 #تربیت_کریمانهٔ فرزندان و روشهای آن)
1⃣2⃣قسمت بیستم و یکم(آخرین قسمت)
🌐موضوع: خلاصهٔ جلد نهم
🖌هزاران #پدر و #مادر و #مربی این فایلهای صوتی را در تلهگرام شنیدهاند شما هم به ما بپیوندید👇
💌 @manedigarema
💠 حدیث روز 💠
💎 چگونه از شرّ دنیا در امان باشیم؟
🔻امام رضا علیه السلام:
بِالزُّهدِ فِي الدُّنيا أرجُو النَّجاةَ مِن شَرِّ الدُّنياِ؛
❇️ با #زهد در دنياست كه به رهايى از شرّ دنيا اميدوارم.
📚عيون أخبار الرضا (ع): ج ۲، ص۱۳۹، ح۳
•┈┈••✾••┈┈•
منبع:خبرگزاری حوزه
@gahneveshtha
🔥توجه توجه🔥
مجله فرهنگی، تربیتی و اجتماعی خانواده، خانه خوبان شماره ۱۴۹ منتشر شد؛
🔰 در این شماره می خوانید:
✅ دست هنر در دست صرفه جویی؛
✅ چرا با من دوست نشد؛
✅ از هر انگشتتان هنر ببارد! ؛
✅ امام جمعه ای از جنس مردم؛
✅ نعمت اربعین؛
✅ هناس یعنی نفس!
✅ میراث دار؛
✅ و...
🌐 لینک خرید:
http://mava.iki.ac.ir/khanekhooban
☎️ دفتر مجله خانه خوبان:
۰۲۵۳۲۹۰۰۸۸۲
داخلی ۳