#روزنگاشت
#زنِ_مرد_شناس
دیروز با یک دوست قدیمی، یک قرار گپوگعده داشتم. اول قرار بود صبح باشد که از طرف من مُیَسَّر نشد؛ بعد قرار شد عصر باشد. شروعاش را بر اساس توافق دوطرفه، ۷ عصر مقرر کردیم، اما در مورد پایانش حرفی نزدیم. پیش خودم فکر کردم «دو ساعت که بیشتر طول نمیکشه!»
رفتن همانا و ۲۳:۲۵ به همسر جان پیام دادنِ «آخر صحبتمونه!» همان؛
همسر جان نه گذاشت و نه برداشت پاسخ داد: «عمرا»
در دلم خندیدم. خنده درونیام چنان بلند بود که جناب دوست هم دریافت. شرح ماجرا را گفتم. او هم خندید.
دقیقا یکساعت و پانزده دقیقه بعد از «عمرا» گفتن همسر جان، ختم جلسه را اعلام کردیم. نیمهشب بود و زود به خانه رسیدم.
همسرجان در را که باز کرد یک «دیدی گفتم عمرا» عمیقی در نگاهش دیدم.
@gahnevis
#کوتاه_نوشت
مرداد است و تو نیستی؛ و ثانیههای نبودنت به کُندترین حالت ممکن میگذرد.
نکند قبلِ رفتنت تنظیماتِ مرداد مرا روی کُند گذاشتی؟
@gahnevis
#بریدۀ_کتاب
#داستایفسکی
#شبهای_روشن
- ... من چارهای ندارم که فردا بیایم اینجا، میدانید، من رؤیابافم. از زندگی واقعی به قدری بیگانهام که مجبورم اینجور لحظهای بینظیر را دوباره در رؤیا بچشم. چون اینجور لحظهها چیزی است که در زندگیام کم پیش آمده.
~ صــ ۲۵ ~
@gahnevis
48182199364393(1).mp3
2.79M
#متن_آوا
📜 #خطبه۱۲ #نهجالبلاغه: (پس از پيروزی در جنگ بصره در سال ۳۶ هجری یکی از یاران امام گفت: دوست داشتم برادرم با ما بود و میدید که چگونه خدا تو را بر دشمنانت پیروز کرد)
♦️امام(علیهالسلام) پرسيد: آيا فکر و دل برادرت با ما بود؟ گفت: آری. امام(علیهالسلام) فرمود: پس او هم در اين جنگ با ما بود، بلکه با ما در اين نبرد شريکند آنهايی که حضور ندارند، در صُلب پدران و رَحِم مادران میباشند ولی با ما هم عقيدهاند، به زودی متولّد میشوند و دين و ايمان بهوسيله آنان تقويت میگردد.
@gahnevis
#عکس_نوشت
آینه را خودت برایم خریدی.
فاصلهات کم و سنگات کوچک بود؛ تو شوخیشوخی پرتابش کردی اما آینهام، جدیجدی تَرَک برداشت.
عذرخواستی؛
بخشیدمت؛ میدانی چرا؟
از هزار باره دیدن خودم راضی بودم. دیگر تنها نبودم وقتی تو نبودی.
31.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
من پای روضههای پدرم شبیه کودکی هستم که قصهی هزاربار شنیده را با ولع میشنوم. انگار همه چیز دارد برای بار اول اتفاق میافتد؛ تازه و غیرتکراری ...
من توی لحظهلحظهی روایتی که پدرم از کربلا میسازد؛ غرق میشوم ...
روایتخوانی من در ویژه برنامه فصل باران
.
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
هدایت شده از گاه گدار
این فراخوان رزم است..mp3
2.32M
🔴 شهریور و مهر امسال، پر از تقابل دوباره جریان انقلابی و ضد انقلاب خواهد بود.
سالگرد مهسا امینی، بازروایت اتفاقات مهر و آبان سال گذشته و تکرار روایتهای راست و دروغ در مخالفت با انقلاب، برنامه جبهه ضد انقلاب است.
🟢 حالا که تحرکات طرف مقابل معلوم و صفآرایی راویان ضد انقلاب روشن است، ما هم باید هم صف و هم صدا و هم جهت باشیم و توانمان را برای ساختن روایتی واقعگرایانه از ماجراهای سال گذشته و ارزشهای انقلاب و آرمانهای ایران ارائه بدهیم.
«خط روایت»، خط مقدم جنگ ماست. با حضور شما، حتما خطی محکمتر و قدرتی بیشتر خواهیم داشت.
🟠 این یک دعوتنامه است برای پوشیدن لباس رزم، بسم الله.
https://eitaa.com/joinchat/805110265Cfd9c7c01e5
#عکس_نوشت
#عکسهای_راوی
تلخی ماجرا آنجاست، که کادر و دکترهای این کلینیک همگی محجبه و مذهبی هستند.
حالا شما بفرمایید این سبک درخواست، از سَر ضعف است یا قدرت؟
@gahnevis
#بریدۀ_کتاب
#داستایفسکی
#شبهای_روشن
- همین حالا شروع کنید و داستان زندگیتان را بگویید.
من دستپاچه شدم و با تعجب گفتم:
- داستان زندگیام؟ کی به شما گفت که زندگی من داستانی دارد؟ من هیچ داستانی ندارم...
حرفم را برید:
- چطور زندگیتان داستانی ندارد؟ پس چهجور زندگی کردهاید؟
@gahnevis
#تشویق_بلند
در این شرایط مالی و اقتصادی وقتی کتابفروش، چنین اطلاعیهای درج میکند، یعنی صاحب ایده و فکر غیرتجاری است. شیر مادر و نان پدر حلال جانش. حمایت از او از اوجب واجبات است.
http://ble.ir/join/ODU1MTRiZW
@gahnevis
#کوتاه_نوشت
#مهندس_احمدی
پسر دستوپا داری است. پسر میگویم چون ۵سال از من کوچکتر است. علیرغم اینکه در محلمان چند تعویض روغنی هست ولی ماشینم را پیش او میبرم. خودش دست تنها همه کارهایش را انجام میدهد. فقط دو اشکال دارد؛ یکی اینکه من را به احمدی میخواند و دوم اینکه مهندس صدایم میکند. یکبار آن اوایل گفتم: آقا عادل! من نه مهندسم، نه احمدی!
گفت: ببخشید مهندس!
آن موقع خندیدم. فکر کردم شوخی میکند. اما وقتی بعد از طی ۵۰۰۰ کیلومتر ماشین، پیشاش رفتم، دست بلند کرد با خوشحالی گفت: سلام مهندس احمدی!
از آن روز فهمیدم من برای این آدم مهندس احمدیام! اگر امروز در مدت زمانی که کنارش ایستاده بودم کسی زنگ میزد و میگفت: جناب مهندس احمدی!
حتما جواب میدادم: بله بفرمایید!
#gahnevis
هدایت شده از دختر دریا
بعضی وقتها
کاش
و
شاید
و
امیدوارم
و
از این حرفها نداریم.
بعضی وقتها سروکارمون با
بایدهاست.
باید از پسش بربیایم.
باید...!
#باید
@dokhtar_e_daryaa