#عکس_نوشت
#سئوالات_فلسفی_نیمهشب
نگاهشان که کردم، خواندههایم را بسیار کمتر از نخواندهها یافتم؛ و یک سئوال در مورد خواندهها، درست شبیه توپ پاسکاری تیم اسپانیا از اینور مغزم به آنور مغزم میرفت؛
.
.
چقدرش علم نافع بودهاست؟
@gahnevis
#کاسه_آش
همسایه اول و دوم با هم ساعت ۷، وارد ساختمان شدند.
همسایۀ اول راس ساعت ۸، برای همسایۀ دوم، کاسه آش نذری بُرد.
همسایۀ دوم راس ساعت ۹، شعار علیه باورهای همسایۀ اول سر داد.
#پارسال_چنین_روزهایی
#خرده_روایت
#عکس_نوشت
#موقت
به نظر شما #بنیاد_حفظ_آثار_و_نشر_ارزشهای_دفاعمقدس، تا فردا ساعت ۹:۳۰ که برنامه شروع میشود، چند بار دیگر این پیام را برایم میفرستد؟
@gahnevis
monday-Ludovico Einaudi.mp3
11.49M
#تــــو
نام قطعه دوشنبه است، اما من چهارشنبه گوش گرفتهام. همان چهارشنبهای که اولین و آخرینْ چهارشنبۀ ۲۹ شهریور ۱۴۰۲ است.
مخاطب خاصالخاص!
شهریور برایم یعنی تو؛ یعنی با تو بودن؛ یعنی ما شدن.
خودخواهم! ولی چه کنم؟ باش که بودنم را معنا میدهی.
#موسیقی_نوشت
@gahnevis
Abdolreza Helali - Beiat (320).mp3
2.43M
#حقترین_وعده
با پسر کلاس اولیام، در مسیر مدرسهاش بودم. پشت یک ماشین نوشته شده بود: «غدیر، حقیقت جاری تاریخ.»
بلند خواندم. پسر مکثی کرد و شعر بالا را زمزمه کرد. پشت چراغ قرمز آهنگ را پیدا کردم و با هم خواندیم.
«آقا جان! هستید، هر چند من کورم اما این کور شفا از شما میخواهد.»
#صدانوشت
@gahnevis
#کوتاه_نوشت
⚠️این نوشته، به هیچ وجه تبلیغاتی نیست⚠️
تابستان ۱۴۰۱ دورۀ خلاق را شروع کردم. با استادیاری که بعدها آشناییام با او برایم برکات بسیار داشت و دارد و انشاءالله خواهد داشت.
از خدا میخواهم اگر وارد این دوره شُدید، استادیاری همراهتان شود که بعداً دوست و دستگیرتان باشد.
https://b2n.ir/d61524
#مصطفا_جواهری
#استادیار
#دوست
@gahnevis
هدایت شده از نبات🌻
گفته بودم اگر از آسمان سنگ نبارد سر کلاس میروم.
از آسمان سنگ بارید ولی سرکلاس رفتم.
هر وقت مامان حالش خوب نباشد از آسمان سنگ میبارد.
مامان حالش بد شد، یعنی حالش بد بود بدتر شد.
این روزها که از پیاده روی اربعین برگشته حالش خوب نیست. اسرافها و ناز و عشوه ایرانیها اعصابش را بهم ریخته.
امروز که رفتیم بیمارستان، نمیدانم حال مامان بدتر بود یا زنی که کنارم نشسته بود و تیک عصبی داشت و مدام سر و بدنش تکان میخورد یا آن دختر جوانی که هم سن و سال من بود؛ اگر مادرش بود سر میگذاشت روی پای مادرش و به سرامیکها خیره میشد اگر مادرش برای کاری بلند میشد مینشست و باز هم به سرامیکها خیره میشد.
نمیدانم حال چه کسی بدتر بود ولی بین آنها حال من هم خوب نبود. دوست نداشتم مامان را توی این حال ببینم چه برسد به این که دیگران او را در این حال ببینند و با او بحث کنند حتی لرزش دستهایش هم مضطربم میکرد.
در این وانفسا من هم خیره شده بودم به سرامیکها تا حرفهای مامان و دکتر تمام شود تا صداهای توی سرم ساکت شوند تا بارش سنگها تمام شود.
نمیدانم برای پایان بندی چه بنویسم ولی ای کاش دیگر از آسمان سنگ نبارد.
#فا_نهال
گاه نوشتههایم
گفته بودم اگر از آسمان سنگ نبارد سر کلاس میروم. از آسمان سنگ بارید ولی سرکلاس رفتم. هر وقت مامان ح
#نقل_قولمستقیم
«هر وقت مامان حالش خوب نباشد از آسمان سنگ میبارد.»
بعدالتحریر:
حال مادر نویسندۀ متن، بحمدالله خوب شدهاست. حال تمام مادران سرزمینم به حق حضرت مادر(س) خوب باشد.
@gahnevis
#کوتاه_نوشت
روز میلادت، اگر عید نباشد، پس چه روزی عید است؟
ای حبیبِـــ ـــمحبوب، روز عیان شدن نور وجودت بر ما مبارکــــــــــــــــــــ
@gahnevis