eitaa logo
گاه نوشته‌هایم
188 دنبال‌کننده
384 عکس
69 ویدیو
3 فایل
یک دوست یک پسر یک برادر یک همسر یک پدر یک صاحبدل از نوع محمدرجاء اینجا می‌شنوم: @MRAJAS اینجا از دیده‌ها و شنیده‌ها و فکرهایم می‌نویسم: https://eitaa.com/gahnevis
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاهشان که کردم، خوانده‌هایم را بسیار کمتر از نخوانده‌ها یافتم؛ و یک سئوال در مورد خوانده‌ها، درست شبیه توپ پاس‌کاری تیم اسپانیا از این‌ور مغزم به آن‌ور مغزم می‌رفت؛ . . چقدرش علم نافع بوده‌است؟ @gahnevis
همسایه اول و دوم با هم ساعت ۷، وارد ساختمان شدند. همسایۀ اول راس ساعت ۸، برای همسایۀ دوم، کاسه آش نذری بُرد. همسایۀ دوم راس ساعت ۹، شعار علیه باورهای همسایۀ اول سر داد.
به نظر شما ، تا فردا ساعت ۹:۳۰ که برنامه شروع می‌شود، چند بار دیگر این پیام را برایم می‌فرستد؟ @gahnevis
monday-Ludovico Einaudi.mp3
11.49M
نام قطعه دوشنبه است، اما من چهارشنبه گوش گرفته‌ام. همان چهارشنبه‌ای که اولین و آخرینْ چهارشنبۀ ۲۹ شهریور ۱۴۰۲ است. مخاطب خاص‌الخاص! شهریور برایم یعنی تو؛ یعنی با تو بودن؛ یعنی ما شدن. خودخواهم! ولی چه کنم؟ باش که بودنم را معنا می‌دهی. @gahnevis
Abdolreza Helali - Beiat (320).mp3
2.43M
با پسر کلاس اولی‌ام، در مسیر مدرسه‌اش بودم. پشت یک ماشین نوشته شده بود: «غدیر، حقیقت جاری تاریخ.» بلند خواندم. پسر مکثی کرد و شعر بالا را زمزمه کرد. پشت چراغ قرمز آهنگ را پیدا کردم و با هم خواندیم. «آقا جان! هستید، هر چند من کورم اما این کور شفا از شما می‌خواهد.» @gahnevis
⚠️این نوشته، به هیچ وجه تبلیغاتی نیست⚠️ تابستان ۱۴۰۱ دورۀ خلاق را شروع کردم. با استادیاری که بعدها آشنایی‌ام با او برایم برکات بسیار داشت و دارد و ان‌شاءالله خواهد داشت. از خدا می‌خواهم اگر وارد این دوره شُدید، استادیاری همراهتان شود که بعداً دوست و دستگیرتان باشد. https://b2n.ir/d61524 @gahnevis
بعضی که این پیامک‌ را می‌گیرند حتما پیش خودشان می‌گویند:«کاش، جیب‌مان هم جیب پیتزا بود!» خدایا! از «من حیث لایحتسب» نصیبشان بفرما. @gahnevis
هدایت شده از نبات🌻
گفته بودم اگر از آسمان سنگ نبارد سر کلاس می‌روم. از آسمان سنگ بارید ولی سرکلاس رفتم. هر وقت مامان حالش خوب نباشد از آسمان سنگ می‌بارد. مامان حالش بد شد، یعنی حالش بد بود بدتر شد. این روز‌ها که از پیاده روی اربعین برگشته حالش خوب نیست. اسراف‌ها و ناز‌ و عشوه ایرانی‌ها اعصابش را بهم ریخته. امروز که رفتیم بیمارستان، نمی‌دانم حال مامان بدتر بود یا زنی که کنارم نشسته بود و تیک عصبی داشت و مدام سر و بدنش تکان می‌خورد یا آن دختر جوانی که هم سن و سال من بود؛ اگر مادرش بود سر می‌گذاشت روی پای مادرش و به سرامیک‌ها خیره میشد اگر مادرش برای کاری بلند می‌شد می‌نشست و باز هم به سرامیک‌ها خیره میشد. نمی‌دانم حال چه کسی بدتر بود ولی بین آنها حال من هم خوب نبود. دوست نداشتم مامان را توی این حال ببینم چه برسد به این که دیگران او را در این حال ببینند و با او بحث کنند حتی لرزش دست‌هایش هم مضطربم می‌کرد. در این وانفسا من هم خیره شده بودم به سرامیک‌ها تا حرف‌های مامان و د‌کتر تمام شود‌‌ تا صدا‌های توی سرم ساکت شوند تا بارش سنگ‌ها تمام شود. نمی‌دانم برای پایان بندی چه بنویسم ولی ای کاش دیگر از آسمان سنگ نبارد.
گاه نوشته‌هایم
گفته بودم اگر از آسمان سنگ نبارد سر کلاس می‌روم. از آسمان سنگ بارید ولی سرکلاس رفتم. هر وقت مامان ح
«هر وقت مامان حالش خوب نباشد از آسمان سنگ می‌بارد.» بعدالتحریر: حال مادر نویسندۀ متن، بحمدالله خوب شده‌است. حال تمام مادران سرزمینم به حق حضرت مادر(س) خوب باشد. @gahnevis
روز میلادت، اگر عید نباشد، پس چه روزی عید است؟ ای حبیبِـــ ـــمحبوب، روز عیان شدن نور وجودت بر ما مبارکــــــــــــــــــــ @gahnevis
حماسه آفرین تویی! حتی وقتی که نیستی. @gahnevis
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا