جیم مثل جنگ
جیم مثل جان
وقتی پای بعضی حرفها به میان میآید، واژهها در دهانم میماسند. مغزم ظرفیت تحلیلاش را از دست میدهد. صریح بگویم هم از قضاوت شدن میترسم هم از قرار گرفتن علامت سئوال برابر بعضی باورها. بالای ده بار نوشتم و پاک کردم، در نهایت شد این دو مقدمه و آن تک مؤخره.
مقدمه۱
#جنگ، بد است؛ خیلی هم بد. #دفاع خوب است؛ خیلی هم خوب.
مقدمه۲
ادبیات موظف به توصیف است و این ما هستیم که با عینک ارزشهایمان، واژهها را قضاوت میکنیم و در ستون خیلی بدها و خیلی خوبها جا میدهیم.
مؤخره۱
خواندن #در_جبهه_غرب_خبری_نیست اعصاب میخواهد، آن هم از نوع فولادیناش. باید ابری را که مرتب بالا سرت از توصیفات شکل میگیرد بر هم بزنی، وگرنه زیر مشتی جنازه و تابوت و آرزوهای کوچک و بزرگ شکسته شده دفن میشوی. اگر اعصاب و وقت اضافه داشتید، #برادران_جوخه را هم ببینید.
#چند_از_چند
#سیونه_از_هفتادودو
@gahnevis