eitaa logo
گله‌دار ۳۱۳
330 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
252 ویدیو
3 فایل
شناسه ارتباطی : @galehdar_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
گله‌دار ۳۱۳
😔 و چه زیبا، روزه‌ی خود را افطار کردند... #عملیات_رمضان 📡 گـله‌دار فـردا https://eitaa.com/galehda
🇮🇷 پای درس ✍ اینجانب «حسن فالی‌عابد» ، عازم جبهه‌ی حق علیه باطل شدم. مردم! شما شاید فکر کنید من [به] آرزوی هوا و هوس به رفته‌ام؛ نه اینطور نیست. من برای این به جبهه رفته‌ام تا شاید با خون ناچیز خود، درخت اسلام که از قاسم‌ها و علی‌اکبرها آبیاری شده، پُربارتر سازم. و این جان بی‌قابل خودم را فدای و و عزیزم بکنم؛ چون من جوانی بودم که بی‌خبر از احکام و آفریده‌های خداوندی، [معصیت] می‌کردم. دیدم که هرزه‌گری کار خوبی نیست، نه خدا دوست دارد، نه رسول خدا؛ از این رو بود که من هم همانند دیگر جوان‌های وطنم، به جبهه رفتم تا از اسلام عزیز دفاع کنم. چون احساس کرده‌ام که کافرانی وجود دارند که می‌خواهند به هر طریق به شَرَفم تجاوزم کنند و من چگونه می‌توانستم در برابر این تجاوز، ساکت بنشینم. از این رو عازم جبهه شدم تا مقدار ناچیزی که نیرو دارم، بتوانم فدای اسلام بکنم. 🌹 بخشی از وصیتنامه‌ی بسیجی از شهدای شهر 📡 گـله‌دار فـردا https://eitaa.com/galehdar_farda
گله‌دار ۳۱۳
🌟 اعلام برندگان #مسابقه «شماره دو» کانال #گله‌دار_فردا در برنامه‌ی ایتا: 🔸 در این مسابقه ۲۴ نفر شرکت
🔺 انتشار بمناسبت ۱۰ اردیبهشت ماه سالروز شهادت «شهید شیخ حسن شهابی» | 🌹 داستان ملاقات با (ره) 💬 «شیخ حسن» در با لباس روحانیت و حاضر می‌شد و در مواقع مورد نیاز، لباس بسیجی می‌پوشید ولی عمامه بر سر نمی‌گذاشت. بنده به ایشان گفتم: «با لباس بسیجی، عمامه هم بگذارید» ایشان فرمودند: «چون عمامه با لباس است، جایز نمی‌دانم آن را بدون بپوشم». اما یک روز او را دیدم که پوشیده و عمامه هم بر سرش گذاشته است. برایم جای تعجب بود و از او پرسیدم تو که چنین کاری را جایز نمی‌دانستی؟! ایشان پاسخ دادند: «نزد رفتم و با همین لباس و عمامه، مرا در بغل گرفتند و صورتم را بوسیدند و به همین دلیل، این لباس را از تنم بیرون نمی‌آورم و عمامه هم روی این لباس می‌پوشم و آن را می‌دانم». ▪️ منبع: کتاب «صدای انقلاب در گله‌دار» ؛ خاطرات روحانی مجاهد «شیخ علی شهابی»، ص ۶۶-۶۵) ▫️ واحد حفظ و نشر آثار شهدا 📡 گـله‌دار فـردا https://eitaa.com/galehdar_farda
🌹 سی و پنجمین سالگرد شهادت بسیجی گرامی‌باد «محمد مرتضوی» فرزند «غلام» در تاریخ دهم فروردین سال ۳۱ در خانواده‌ای با ایمان در روستای دیده به جهان گشود. سال‌های آغازین زندگی را با شادی‌های کودکانه در دامن طبیعت پاک و زیبای زادگاهش بالید و رشد کرد. از کودکی با شرکت در ، آداب و فرائض مذهبی را فرا گرفت و نور ایمان، قلب پاکش را روشن ساخت. ارشد بودن در خانواده، بار مسئولیت او را سنگین کرده بود؛ به همین خاطر درس را رها کرد و به کار و فعالیت پرداخت. زوایای شخصیت «محمّد» در پرتو درخشش آفتاب ، جلوه‌ای تازه یافت و طی سه سال عضویت در ، شاگرد ممتاز مدرسه‌ی عشق بود. هجوم ناجوانمردانه‌ی ارتش به سرزمین‌های اسلامی و حضور هزاران جوان عاشق در میدان‌های دفاع از انقلاب، دل دریایی‌اش را مشتاق کرد. یکبار در جبهه‌ی مجروح شد؛ اما دست از مبارزه برنداشت. سرانجام پس از جان‌فشانی‌های فراوان، در تاریخ چهارم تیر ماه سال ۶۷ بر اثر بمباران ناجوانمردانه‌ی شیمیایی دشمن، در به شهادت رسید. 🇮🇷 مزار پاک این شهید و قهرمان واقعی، در گلزار شهدای شهر اسیر واقع است. روحش شاد و راهش پر رهرو باد... 📡 واحد شهدا | گـله‌دار فـردا https://eitaa.com/galehdar_farda