eitaa logo
گله‌دار ۳۱۳
342 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
237 ویدیو
3 فایل
شناسه ارتباطی : @galehdar_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 ببینید | گریه‌ی مردم منطقه‌ی و هنگام شنیدن وصیت‌نامه‌ی در نوروز سال ۶۱ 💬 این شور و عشق دهه‌ی ۶۰ وصف‌ناشدنی و فراموش‌ناشدنی است. آن زمان حرف اول می‌زد؛ امروز چگونه‌ایم؟! 📡 گـله‌دار فـردا https://eitaa.com/galehdar_farda
🔺 روایت بخشی از و چگونگی شهادت از زبان یک حاضر در عملیات 👇
🔺 روایت بخشی از و چگونگی شهادت از زبان یک رزمنده‌ی حاضر در عملیات 👈 قبل از عملیات فتح‌المبین که در انجام شد و عملیات هم لو رفته بود، قرار بر این بود که خاکریز اول دشمن را فتح کنیم و باید به جلو می‌رفتیم چونکه گروهی دیگر از بچه‌ها محاصره بودند. بالأخره به خاکریز اول دشمن رسیدیم. آتش دشمن به شدت زیاد بود و حرکت ما را کند کرده بود. «شهید ابراهیم فدایی‌دولت» اهل روستای ، بیسیم‌چی گروهان ما بود و در حالی که بچه‌ها همه پناهگاه گرفته بودند، بیسیم‌چی می‌بایست کمی خود را بالا قرار می‌داد تا اطلاعات را از گروه دیگر در حال محاصره و اطلاعات و دستورهای جدید فرماندهی را دریافت کند. «ابراهیم» مجبور بود اطلاعات را بگیرد و ما هم در مخمصه‌ای گیر افتاده بودیم، لحظه‌ای که «ابراهیم» بلند شد ناگهان تیری مستقیم به سینه‌اش خورد و به رسید. بچه‌ها گیر افتاده بودند؛ بسیار فضای سختی داشتیم و چندین نفر را از دست دادیم و از جمله ابراهیم که بیسیم‌چی ما بود. در جلوتر از گروهان ما یک سنگر بتنی بود که به شدت بچه‌های ما را هدف قرار می‌داد و اگر آن را می‌گرفتیم راهمان هموارتر می‌شد. نیروهایی از بچه‌هایمان به سختی توانستند سنگر را دور بزنند و وارد سنگر شدند و آن عراقی را خفه کردند و سنگر را گرفتیم. ما پیشروی کردیم که ناگهان در دهان دشمن افتادیم و در یک رودخانه‌ی فصلی گیر افتادیم و با سرنیزه، خاک‌های نرمی که داشت را کندیم و پناه گرفتیم. خیلی لحظات سختی بود و همه دیگر می‌گفتند که امیدی نیست و اسیر می‌شویم. من هم به خاطر اینکه اگر اسیر بشویم و پاسدار بودم، کارت و هر چه داشتم را بیرون انداختم تا نفهمند که من پاسدارم و بخواهند اطلاعات بگیرند. چند ساعت محاصره بودیم و دیگر امیدی نداشتیم که ناگهان چند نفر ناشناس آمدند و با فریاد می‌گفتند برگردید عقب و کسی آنها را نمی‌شناخت و همه‌ی بچه‌ها به عقب کشیدند که در این حال خیلی دادیم و بعد از چند روز، عملیات فتح‌المبین پیروز شد. 🎙 راوی: پاسدار اسماعیل نعیمی از رزمندگان شهر 📡 گـله‌دار فـردا https://eitaa.com/galehdar_farda