✍ مسئولین بخوانند ، تا بدانند شهدا هر چه مسئولیتشان بالاتر میرفت ، سبک زندگیشان چگونه میشد
#متن_خاطره
بعد از شهادت حسن رفتیم اتاقی که توی دزفول کرایه کرده بود. وسایل زندگی حسن توی اتاق، یه موکت بود و چند تا پتو... چند تا لباسِ بچهگونه هم داشتند برای تنها بچهی پنج ماهه اش ؛ و تعدادی ظرف و وسایل جزئی و مایحتاج اولیه دوستانش به او میگفتند: لااقل برای راحتیِ مهمونهات یک قالی تهیه کن. آخر سر حسن با اصرار زیاد دوستان یک موکت
برای پذیرایی از مهمانان خرید ... این بود زندگی یک فرمانده
📌خاطرهای از زندگی سردار شهید حسن باقری « غلامحسین افشردی»
📚منبع:کتاب بر خوشه خاطرات،صفحه 38
#محسن_پوراحمد_خمینی
#ماه_رمضان
╭─┅🍃🌺🍃┅─╮
@galeriyasrazeghi گالریاس
╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
🌺 کاش قلبی به وسعتِ قلب این شهید داشتیم...
#متن_خاطره
هر چیزی که داشت رو بیـن فقرا و نیـازمندان تقسیم میکرد. بهش گفتم: سید جعفر! کمک کردن به مردم بسه؛ لازم نیست هر چی داری رو بدی به مردم و دستت خالی بشه ... اما آقا سید جعفر در جوابم گفت: حاضرم قلبم رو هم با مردم نصف کنم...
🌹خاطرهای از زندگی سردار شهید سید جعفر احمدپناه
📚منبع: فرهنگنامه شهدای سمنان، جلد۱ ، صفحه ۹۶
#شهدا
#انتظار_فرج
#ترک_یک_گناه_به_نیت_ظهور
#انتخابات
╭─┅🍃🌺🍃┅─╮
@galeriyasrazeghi گالریاس
╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
🌷 #متن_خاطره 🌷
🌷 در ایام زلزله رودبار که محمودرضا کودکى نه ساله بود پس از وقوع زلزله که اعلام شد و سازمان هاى امدادى شروع به جمع آورى کمک هاى مردمى کردند به خانه آمد و گفت مادر میخواهم به زلزله زدگان کمک کنم. گفتم پسرم آفرین کار خوبى میکنى بگذار شب پدرت بیاید خانه از او پول میگیریم میبرى در محل جمع آورى تحویل میدى.
محمودرضا گفت نه مادر الان وضعیت آنها خیلى اضطرارى است و باید هر چه سریعتر به آنها کمک برسد تا شب دیر میشود من میخواهم از وسایل خانه چیزى بدهم.
وقتى شب پدرش به خانه آمد جریان را گفتم که هزینه اى را کمک کند اما محمودرضا پول را نگرفت و گفت من ظهر کمک کردم خودم. بعد از چند سال متوجه شدیم پتوى نو اما قدیمى که در خانه داشتیم را برداشته و برده به محل جمع آورى تحویل داده است.
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
🇮🇷 شادی روح شهدا 🌹امام شهدا صلوات و فاتحه ای نثار کنیم.
╭─┅🍃🌺🍃┅─╮
@galeriyasrazeghi
گالریاس
╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
#خاطرات
🔸 شهیدی که بخاطر انتخابات؛ عروسیاش رو کنسل کرد
#متن_خاطره|کلی برنـامه ریختـه بودند، تا بروند سـرِ خونه و زندگیشون. از قضا تاریخِ عروسی درست افتاده بود توی تب و تاب انتخابات.گفته بود: اگه بخوام عروسی بگیرم، دیگه نمیتونم برا انتخابات وقت بذارم. همه باید تلاش کنیم تا مردم بیشتری بیایند توی صحنه... عروسیاش رو هم گذاشت برا بعد از انتخابات...
👤خاطرهای از زندگی شهید حسن محمودنژاد
📚منبع: کتاب «اثر انگشت » صفحه ۷۳
🇮🇷 شادی روح شهدا 🌹 امام شهدا صلوات و فاتحه ای نثار کنیم.
╭─┅🍃🌺🍃┅─╮
@galeriyasrazeghi
گالریاس
╰─┅🍃🌺🍃┅─╯