.
#متولدین.دهههای70 ,,30,40,50,60
مقداری کوتاه وقت بگذارید و بخونید
#ولذت...ببرید*
*وقتى جوانهاى امروز از ما مىپرسند:*
*شما چطور میتوانستید زندگی کنید قبلا؟!*
*بدون تکنولوژی*
*بدون اینترنت*
*بدون کامپیوتر*
*بدون تلفن همراه*
*بدون ایمیل*
*بدون شبکههای مجازی؟!*
*بايد پاسخ بدهيم:*
*همان طور که نسل شما امروز میتواند*
*بدون دلسوزی*
*بدون خجالت*
*بدون احترام*
*بدون عشق واقعی*
*بدون فروتنی*
*زندگی کند.*
*ما بعد از مدرسه مشقهايمان را مینوشتیم و
تا آخر شب مشغول بازی بودیم؛ بازی واقعی!*
*ما با دوستان واقعی* *بازی میکردیم نه
دوستان مجازی*
*ما خودمان با* *دستهايمان بازیهایی مثل
یویو و بادبادک و فرفره میساختیم*
*ما تلفن همراه و دی وی دی و پلی استیشن و
کامپیوتر شخصی و اینترنت نداشتیم*
*ولی دوستان واقعی داشتیم که وقتى با يک
نفرشان همراه مىشديم، در روزهایِ بارانی با هم
زير یک چتر به مدرسه میرفتیم و در روزهاى
گرم کیم دوقلويمان را با هم نصف میکردیم.*
*نسل ما در مغازههايش با خط درشت ننوشته
بود: «لطفا فقط با کارتخوان خرید کنید»!*
*سر هر کوچه یک بقّالی بود که یک دفتر نسیه
داشت برای آنهايى که دستشان تنگ بود و بالای
سرش درشت نوشته بود: «پول نداری صلوات
بفرست»!*
*زمان ما تختخواب مُد نبود ولى خوابیدن تویِ
رختخوابهای گُل گُلی و در بهارخواب، ایوان و
پشتِ بام، از هر خوابی شیرینتر بود!*
*ما موبایل نداشتیم ولی در عوض، درِ خانۀ
همسایه و فامیل باز بود تا هر وقت به هرجا که
میخواستیم، تلفن کنيم و احوال بپرسيم و خبر
بگيريم!*
*خانوادههايمان به علت ترافیک سنگین و ...*
*دیر به مهمانیها نمیرسیدند*
*زودتر میرفتند تا با کمک هم سبزی پاک کنند و
برنج را آبکش کنند و ...*
*ما لایک کردن بلد نبودیم ولی در عوض، نسلِ
ما نسل مهربانی و دلجویی بود ...*
*ما بلاک کردن نمیدانستیم چیست؛ نسلِ ما
نسل دلهاى بیکینه بود؛ در مرام ما قهر و
کینه جايى نداشت ...*
*در زمان ما کسی پیتزا برايمان نمیآورد دمِ در
اما طعمِ نون و کبابی را که بابايمان لای یک
روزنامه از بازار میخرید و برايمان مىآورد، با
هزار تا پیتزا عوض نمیکنيم!*
*در نسل ما فست فود معنی نداشت ولى نون و
پنير و سبزى يا لقمۀ کوکو و کتلت يا حداکثر
ساندویچ تخم مرغ و خيارشور و گوجه فرنگى
با کانادایِ شیشهای لذتی داشت که هنوز هم
مزهاش زير دندانمان است ...*
*ما نسلی بودیم که در مراممان کمتر نامردی و
آدمفروشی بود ...*
*ما سِتِ تولد نداشتیم ولى در عوض، جشنهاى
سنّتيمان پر بود از کاغذکشیهای رنگارنگ و
دلهاى واقعا شاد و لبهاى واقعا خندان ...*
*ما عروسی را به جای هتل و تالار و سالن در
خانۀ همسایه و در حیاط چراغانی برگزار
میکردیم و خيلى هم خوش مىگذشت ...*
*ما نذریهايمان را در ظروف یک بار مصرف
نمیدادیم*
*تویِ چینی گل سرخی پخش میکردیم و
همسایهمان هم توى ظرفِ خالیاش نقل و
نبات مىريخت*
*ما چراغ مطالعه نداشتیم ولى در عوض،
مشقهايمان را زیر نور چراغ گردسوز و در
کنار علاءالدینی که همیشه رويش یک کتری
همراه با قورى چایی خوشعطر بود،
مینوشتیم ...*
*ما مبل روکش شده نداشتیم ولى پُشتی و
پتویِ ملافه سفید دورتا دور اتاق بود تا هر
وقت مهمان سر رسيد، احساس راحتی کند!*
*ما اگر کاسۀ گل مرغی سر طاقچه را در
شیطنتها و بازیهایِ کودکانه میشکستیم،
خانم جون دعوامون نمیکرد؛ تازه برامون اسفند
دود میکرد، تخم مرغ میشکست و میگفت قضا
بلا بوده، خدا رو شکر که به کاسه گرفت و خودت
چیزیت نشد!*
*ما هزار جور پزشک متخصص و داروخانه
نداشتیم؛ چایی نبات و عرق نعنای بی بی جون
دوایِ هر دردی بود ...*
*ما از ذوقِ یک پاککُنِ عطری، یک مداد
سوسمارنشان، یک جعبۀ مداد رنگی، و یک
دفترچۀ نقاشی تا صبح خوابمان نمیبُرد!*
*ما نسلی منحصر به فرد بودیم؛ چون آخرین
نسلی بودیم که مطيع پدر و مادر بودیم و اولین
نسلى که مطيع فرزندانمان شديم ...*
دلنوشته ای زیبا و واقعی است
فقط یک چیز••••//
کم بنظرم رسید آنهم اضافه میکنم
پایان نسل ما خدا خودش هم دلتنگ
نبودنمان میشود! همین
* #تاریخ.ديگر.مثل.ما.را.نخواهد.دید... *