eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.6هزار دنبال‌کننده
186.2هزار عکس
129هزار ویدیو
1.4هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀🌺🍀 وقتی همسرتان به خانه می‌آید با خودتان قرار بگذارید که هیچ مسئله‌ی ناخوشایندی را در ۹۰ دقیقه‌ی اولِ ورود همسرتان به خانه، به او نگویید. آسمان که به زمین نمی آید! / خانوادگی مشاور ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌙 خارم، ولی گلاب ز من می‌توان گرفت از بس ‌که بوی همدمیِ گل گرفته‌ام «لطفی نیشابوری» ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🍃 به خودت براى اين همه راهى كه اومدى افتخار كن و به خودت براى مسيرى كه بايد برى ايمان داشته باش. ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💳 یک راه که شیادان، پول شما را از کارت هایتان می دزدند 👌🏼 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
📿 خدا بزرگه... 🤲🏼 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
کویر و زیبایی‌های چشم نواز / یزد / نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀🍁🍀 شعر زیبا و حکیمانه به لهجه ی زیبای قمی ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
روزگاری آدم ها، نه قیمت خانه شان را می‌دانستند و نه قصد فروشش را داشتند. چون خانه «کالا» نبود، «منزل» بود، یعنی محل نزول فرشتگان، محل نزول برکت. قدر و قیمت خانه به داستان های شکل گرفته ی درونش بود، پر از خاطره. ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۶۰: ابن خالد ماجرای ابراهیم را تعریف کرد و گفت
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۶۱: ــ وقتی مأمون به بغداد آمد، از او استقبال خوبی نشد. چندان محبوب نبود. بنی عباس از او خوششان نمی‌آمد، چون برادرش امین را کشته بود. علویان کینه‌اش را به دل داشتند، چون علی بن موسی الرضا را مسموم کرده بود. برای آن که وجهه‌ای کسب کند، این شهر را بازسازی کرد و ابن رضا را از مدینه به پایتخت آورد تا به ظاهر از او دلجویی کند. در واقع می‌خواست پای او را از کودکی به دربار باز کند و او را همانند درباریان اهل خوشگذرانی و عیش و نوش بار بیاورد و زیر نظر داشته باشد. در ابتدا شاید فکر می‌کرد که ابن رضا کودکی معمولی است که می‌شود سرش را در دربار گرم کرد. تازه ابن رضا به بغداد آمده بود که روزی مأمون هوس کرد به شکار برود. با پیش قراولان و نگهبانان و همراهان و بازها و سگان شکارچی از کوچه ی پشت قصرش می‌گذشتند. در آن کوچه، بچه‌ها مشغول بازی بودند. بچه‌ها تا پارس سگان و صدای سم اسبان را می‌شنوند و گرد و خاک و پیش قراولان را می‌بینند که پیش می‌تازند و نزدیک می‌شوند، وحشت زده فرار می‌کنند. ــ من هم بودم؛ جایی پناه می‌گرفتم! شاید گمان می‌کردم حمله‌ای در کار است! ــ تنها کسی که در آن ازدحام، خونسردی اش را حفظ کرد و نترسید و فرار نکرد، کودکی نه ساله بود. مأمون که تحت تأثیر متانت و شجاعت آن کودک زیبا قرار گرفته بود، دست بالا برد و دستور داد همه بایستند. سوار بر اسب به او نزدیک شد و پرسید: «چرا مانند دیگر کودکان فرار نکردی؟» آن کودک با آرامش پاسخ داد: «نه راه تنگ است، نه جرمی مرتکب شده‌ام که بترسم و بگریزم! گمان هم نمی‌برم که تو کودکی را که جرمی نکرده است، بازخواست کنی!» مأمون چنان از او خوشش آمد که پرسید: «نام تو و پدرت چیست؟» آن کودک گفت: «من محمد فرزند علی بن موسی الرضا هستم!» مأمون مبهوت ماند و گفت: «پس آن یتیم تویی! از چنان پدری چنین فرزندی عجیب نیست!» این ماجرا را یکی از نگهبانان که خود شاهد این صحنه بوده است، برایم نقل کرد. دیگران هم گفته‌اند، شاید پس از این دیدار و گفتگو بود که مأمون تصمیم گرفت دخترش را به امام تزویج کند. ــ پدری را کشت و به پسرش دختر داد! سیاست حیله گری، چه بازی‌هایی دارد! ــ بنی عباس با این وصلت مخالف بودند. به مأمون می‌گفتند: «به تازگی با مرگ ولی عهدت علی بن موسی، خلافت به بنی عباس بازگشته است. اگر دخترت را به محمد بن علی بدهی و فرزندی از آن ها به هم برسد، تهدید دوباره‌ای خواهد بود. ممکن است آن فرزند که نوه ی توست، وارث خلافت شود و حکومت به دست آل علی بیفتد. آنها را قلع و قمع نکرده‌ایم که پس از آن همه جنگ و کشتار علویان، خلافت را به کسانی واگذاریم که کینه‌مان را در دل دارند! اگر چنین شود، همه خواهند گفت حق به حقدار رسیده است! هم قدرت و حکومت را از دست می‌دهیم، هم آبرویمان می‌رود! مأمون هم دلایل خودش را داشت. می‌گفت: «ترتیبی می‌دهیم که فرزند آن ها هرگز خلافت را به ارث نبرد. از طرفی اگر دخترم همسر ابن رضا شود، از آن چه در خانه‌شان می‌گذرد، از رفت و آمدها و نامه‌ها با خبر خواهم شد. من دخترم را بهتر از شما می‌شناسم! او بازیگوش و سر به هواست. تحت تاثیر جنبه‌های معنوی شوهرش قرار نمی‌گیرد! ساعتی نیست که با برادرش جعفر برای تصاحب جوجه یا بزغاله‌ای که در باغ می‌بیند، دعوا نکند و به سر و صورتش ناخن نکشد. ــ می‌خواهم ابن رضا کنار دستم باشد. در دربار و در قصری مجلل زندگی کند و سرش به عیش و نوش و بازی با بچه‌ها گرم شود و همه ببینند که اهل بیت اگر دربارنشین شوند، با بقیه فرقی نخواهند داشت! بنی عباس می‌گفتند: «مگر پدرش به دربار و زندگی شاهانه اعتنایی کرد؟ در مرو، تو در قصرت زندگی می‌کردی و او در خانه‌ای خشت و گلی! هرگز نتوانستی او را آلوده ی قدرت و ثروت و خوشگذرانی کنی!» مأمون می‌گفت: «زمانی که علی بن موسی را از مدینه به مرو کشاندم و مجبورش کردم ولایت عهدی‌ام را بپذیرد، بیش از پنجاه سالش بود. دیگر رغبتی به دنیا نداشت. ابن رضا نه ساله است. او را دیدم که در کوچه با کودکان بازی می‌کرد. اگر بتوانیم سرش را در دربار گرم کنیم. به هدفمان رسیده‌ایم. ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🌳 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
📖 مولا امیر المؤمنین علی (درود خدا بر او): «اندازه ی هر كس به اندازه ی همت او است و صداقت هر كس به قدر شخصيت او و شجاعت هر كس به قدر زهد او و عفتش به قدر غيرتش. [حکمت ۴۷] 🌌 / نهج البلاغه ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🍀🌺🍀 نود درصد کسانی که تو خونه ی سالمندان هستند بچه های تحصیل کرده و با شرایط مالی خوب دارند! پیش از تلاش برای پزشک و مهندس شدن بچه هامون، «انسان» تربیت کنیم. / خانوادگی مشاور ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳🍃 🌴 🍃🌲 درسی از طبیعت 🌳 رویش و رشد در دل سنگ 🌿 ‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ ‌‌‎┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۶۱: ــ وقتی مأمون به بغداد آمد، از او استقبال
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۶۲: بنی عباس می‌گفتند: «موافقیم. بگذار ابن رضا در دربار سرگرم شود. بزرگ تر که شد و تحصیل کرد و به کمال رسید، آن گاه دخترت را به او بده.» مأمون می‌گفت: از یاد برده‌اید که علی بن موسی با دانشمندان مناظره می‌کرد و کسی را یارای مقابله با او نبود؟ علم او تحصیلی و مدرسه‌ای نبود، خدایی بود! مطمئنم که ابن الرّضا نیز چنین است. هر که را در میان شما دانشمندتر است، بگویید بیاید و با او مناظره کند. اگر پیروز شد، من تجدید نظر خواهم کرد، اما اگر ابن الرّضا او را مجاب کرد، دیگر کسی حق ندارد بر من خرده بگیرد!» ــ من هم جسته و گریخته چیزهایی درباره ی این مناظره شنیده ام، اما جزئیاتش را از یاد برده‌ام. ــ من در آن مجلس بودم. بنی عباس همه را جمع کرده بودند تا در برابر آن جمعیت، ثابت کنند که ابن الرّضا کودکی معمولی است و آنچه از کرامات و دانشش می‌گویند، ساخته و پرداخته ی ذهن شیعیان مدینه است. آن روزها « یحیی بن اکثم»، قاضی القضات بغداد بود و با مأمون نشست و برخاست داشت. مرد زشت رو و بدنامی است، اما از او دانشمندتر سراغ نداشتند. شاگردان فراوان داشت. همین ابن ابی داوود که اکنون قاضی‌القضات است، شاگرد او بود. به ابن اکثم برخورده بود که می‌خواستند او را با کودکی نه ساله به مناظره بنشانند. وقتی بنی عباس به او هدایایی دادند، ناچار پذیرفت. به او گفته بودند از ابن الرّضا سؤال سختی بپرسد که در همان قدم اول از پاسخ دربماند. یادم هست در آن مجلس، مأمون امام را کنار خود نشانده بود. نگاه صدها نفر از درباریان و صاحب منصبان و دانشمندان به او بود. مانند خورشیدی در صدر مجلس می‌درخشید. من کنار استادم ابو عمرو شیبانی گوشه‌ای ایستاده بودم. جایی برای نشستن گیرمان نیامده بود. با آن که به مقام امام ایمان داشتم، دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشید. می‌ترسیدم نیرنگی در کار کنند و به مقصودشان برسند! ابن اکثم با آن قد خمیده و ریش بلند و سفیدش پیش آمد و نتوانست به امام احترام نکند. مقابل ایشان نشست و به مأمون گفت: «یا امیر المؤمنین! اجازه می‌دهید از یادگار ولی عهد مرحومتان علی بن موسی که به عالم آل محمد مشهور بود، سؤالی بپرسم؟» مأمون گفت: «از خودش اجازه بگیر!» همه خندیدند. استادم بیخ گوشم گفت: «ببین و عبرت بگیر! وقتی دین و دانشت را به سلاطین بفروشی، نتیجه‌اش همین است که دستت می‌اندازند و مجبورت می‌کنند مقابل کودکی زانو بزنی و اجازه بگیری که مسئله‌ای بپرسی و همه به ریشت بخندند!» به او گفتم: «خواهید دید که ابن الرّضا کودکی عادی نیست!» امام با صدایی که هیچ اثری از اضطراب و تردید در آن نبود، گفت: «اجازه می‌دهم که آنچه می‌خواهی بپرسی!» کاش آنجا بودی! همهمه ای برخاست. همه با چهره‌های خندان به هم گفتند: «عجب کودک شجاعی است.» صداها که فرونشست، ابن اکثم به امام گفت: «فدایت شوم! چه می‌فرمایی درباره ی مُحرمی که حیوانی را می‌کشد؟ کفاره‌اش چیست؟» استادم بیخ گوشم گفت: «این از خدا بی‌خبر رحم ندارد! ببین از کودکی نابالغ چه سؤال سختی پرسید! یک بچه که شاید هنوز نماز نمی‌خواند، چه می‌داند که مُحرم کیست و کفاره چیست؟» مأمون اشاره کرد که همه ساکت شوند. بعد به امام گفت: «بفرمایید!» سکوت، مجلس را فرا گرفت. آنچه اتفاق افتاد، همه را به حیرت فرو برد. امام از ابن اکثم پرسید: آن حیوان را در حِل کشت یا در حرم؟ به کفاره‌اش آگاهی داشت یا نمی‌دانست؟ از روی عمد کشت یا از خطا؟ آن که کشت آزاد بود یا بنده؟ نابالغ بود یا بالغ؟ نخستین بار بود یا باز هم حیوانی را در حال احرام کشته بود؟ پرنده‌ای را کشت یا غیر پرنده را؟ حیوان کوچک بود یا بزرگ؟ از کشتن آن حیوان پشیمان شد یا اگر می‌توانست باز هم می‌کشت؟ در شب کشت یا در روز؟ در احرام عمره کشت یا در احرام حج؟» ــ ابن سکیت خندید، اما ابن خالد از هیجان فراوان به لبخندی بسنده کرد. ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🌳 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
وقتی همه چیز را به خدا بسپاری در نهایت خدا را در همه چیز خواهی یافت. ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
اختلال در بی درنگ برطرف شد، چون بدون سوخت نمی‌توان زندگی کرد. اختلال در برطرف نشده است، حتماً چون بدون فرهنگ می‌توان زندگی کرد! ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔘 فرمانده تو کیست؟ 🪜 /دینی، اخلاقی ……………………………………… ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
「🍃🌸🍃」 مواظب حرف هایتان باشید! حرفها گاهی از زباله های هسته ای هم خطرناک ترند. بعضی هایشان را در هیچ جای این کره ی خاکی نمی‌توان چال کرد! 🌊 آقای روان شناس ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
2_144200951309182646.mp3
3.39M
🌿 🎶 «خشکسالی» 🎙 سالار عقیلی /موسیقی 🎼🌹 🎵 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
ای چشم تو دل فریب و جادو در چشم تو خیره چشم آهو در چشم منی و غایب از چشم ز آن چشم همی‌ کنم به هر سو «سعدی» ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
برگشتـــی در کار نیست؛ قدر هر کس و هر چیز را در زمان خودش بدانید! ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ آمده ایم که لذت ببریم. 🪜 /دینی، اخلاقی ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۶۲: بنی عباس می‌گفتند: «موافقیم. بگذار ابن رضا
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۶۳: ــ جایت خالی بود، ابن خالد! مجلس را چنان سکوتی از حیرت فراگرفت که اگر زنبوری پرواز می‌کرد، صدای بال‌هایش را می‌شنیدی! باید قیافه ابن اکثم را می‌دیدی! رنگش پریده بود! باور نمی‌کرد که آن مسئله آن همه فروعات داشته باشد! هوش از سرش رفته بود! به لکنت افتاده بود! مأمون خندید و گفت: «چه شد جناب قاضی القضات؟» ابن اکثم سر به زیر انداخت. مأمون رو کرد به درباریان و گفت: «حالا فهمیدید که دانش اهل بیت خدایی است و صغیر و کبیر آن ها عالمانی غیر درس خوانده‌اند!» استادم که از حیرت و شگفتی سر تا پا می‌لرزید، صدا بلند کرد و گفت: «ممکن است بگویید تا ابن الرضا پاسخ هر یک از فروعاتی را بدهد که مطرح کرد؟» امام بدون آن که منتظر اشاره ی مأمون بماند، با فصاحت و بلاغت هرچه تمام تر کفاره ی هر یک از فروعات را گفت و همه بر او و خاندانش درود فرستادند. همان طور که فرعون، ساحران را برای مقابله با موسی جمع آورد تا به دست خود رسوا شود، بنی عباس هم به دست خود، جایگاه الهی امام را برای همگان به نمایش درآوردند و به لرزه درآمدند. دیگر بنی عباس با مأمون مخالفت نکردند. مأمون عروسی باشکوهی گرفت و دخترش ام فضل را به عقد امام درآورد. ــ شما هم دعوت بودید؟ ــ استادم عبدالملک اصمعی را دعوت کرده بودند. راضی اش کردم مرا با خود ببرد. متقاعد کردن دربانان و نگهبانان برای راه دادن من کار آسانی نبود. اما اصمعی با زبان چرب و نرمی که داشت، از پسش برآمد. این جشن در بزرگ‌ترین سرسرای کاخ‌های کرخ، همان که میان دریاچه‌ای است، برگزار شد. این سرسرا مشرف به باغی بزرگ با آب نماهایی از سنگ یشم و مرمر است. سیصد کنیز با لباس‌هایی رنگارنگ از دیبا پذیرایی می‌کردند. گفتند بیش از صد نوع غذا طبخ کرده بودند. بوی مشک و عنبر با عطر غذاها در هم آمیخته بود. انواعی از بخور معطر را در جام‌هایی از نقره دور مجلس می‌چرخاندند. انگار مأمون خواسته بود قدرت نمایی کند و بهشت را به یاد همه بیاورد! حواس من به امام بود که از نگاه کردن به کنیزان و زنان بزک کرده ی درباری پرهیز می‌کرد و در آن مجلس پر از تکبر و چاپلوسی و گناه و ریخت و پاش و اسراف، معذب بود. شاید در اندیشه ی فقرای بغداد یا زندانیان سیاهچال بود که سهمی از آن همه اطعمه و اشربه نداشتند. شنیدم که مأمون از بی‌توجهی امام به جاذبه‌های آن مجلس عصبانی بوده است. نوازنده‌ای به نام مخارق که از شاگردان ابراهیم موصلی بوده است، برای خوشایند مأمون به او می‌گوید: «گویی داماد نوجوان شما در این مجلس با عظمت و در این فضای دل انگیز، احساس غربت می‌کند! اجازه می‌فرمایید با موسیقی و آوازم و با همراهی مغنیه‌هایم او را به طرب آورم و شادمان کنم؟» مأمون از این پیشنهاد استقبال می‌کند و می‌گوید: «اگر چنین کنی، صله ی شاهانه‌ای خواهی گرفت!» مخارق را دیدم که کمانچه‌اش را کوک کرد و رفت مقابل امام نشست. با اشاره ی او، کنیزان مغنیه با دف و قاشقک، بالای سرش ایستادند. امام به تندی اشاره کرد که بروند. اما مخارق توجهی نکرد و مغنیه‌ها که گوش به فرمان او بودند، مجبور شدند بمانند. مخارق که ریش سفید و بلندی داشت، شروع به نواختن و آواز خواندن کرد و مغنیه‌ها همراهی‌اش کردند. موسیقی و آواز مخارق و حرکات موزون مغنیه‌ها و صدای دف و قاشقک هایشان چنان طرب انگیز بود که همه را به جنبش درآورد و به گردشان جمع کرد. مأمون ایستاده نگاه می‌کرد و می‌خندید. چیزی نمانده بود که زن و مرد به رقص درآیند و پایکوبی کنند. ناگهان امام سر بلند کرد و به مخارق نهیب زد: «ای مردک ریش دراز، از خدا بترس!» همان لحظه کمانچه از دست مخارق افتاد و دستش آویزان ماند. سکوت، حکم فرما شد. بیچاره از وحشت فراوان، سازش را رها کرد و خود را عقب کشید و برخاست و با مغنیه‌هایش دور شد. شنیدم تا زنده بود دیگر نتوانست ساز به دست بگیرد و بنوازد. ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🌳 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「✨」 راه اگر سخت، اگر تلخ، ولی می‌دانم آخرش لذت نابی است اگر‌ صبر کنیم ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
📖 مولا امیر المؤمنین علی (درود خدا بر او): «عَزَّ مَنْ قَنَع.َ» «آن‌ كس كه قناعت پيشه كند، عزيز خواهد بود.» [حکمت ۲] 🌌 / نهج البلاغه ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff