eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.6هزار دنبال‌کننده
185.7هزار عکس
128.6هزار ویدیو
1.4هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
2_144200951341895988.mp3
9.45M
ㅤ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷    ㅤ 🎼 نواے‌ دلتنگے 🎤 «محمد معتمدۍ» ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۶۸: ـــ پنج شنبه و جمعه که مدرسه تعطیل است، به
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۶۹: هرگاه نگاهمان به هم می‌افتاد، به من لبخند می‌زد. سرانجام از من پرسید: «ابوالقاسم، عمامه ات را گردباد با خود برد؟» از تعجب مو بر اندامم راست شد! هم نامم را می‌دانست و هم از ماجرای عمامه‌ام خبر داشت. با آن که کسی از کاروان با من همراه نبود و به منزل امام نیامده بود تا به امام خبر داده باشد. خودم را سرزنش کردم که درباره ی امامتش تردید به دل راه داده بودم. خجالت زده گفتم: «آری ای فرزند رسول خدا!» باز لبخند زد. رو به خادم گفت: «عمامه‌ را بیاور و به صاحبش بده!» خادم به اتاق کناری رفت و آن را آورد و به من داد. زبانم بند آمد. همان عمامه بود. جایی از آن پاره نشده بود. همان طور بود که آن را به سر بسته بودم. دستار از سر برداشتم و عمامه را به سر گذاشتم. با دستان لرزان، جرعه ای آب نوشیدم و گفتم: «فدایتان شوم، چه گونه عمامه‌ام به دست شما رسیده است؟ از روی مهربانی سری تکان داد و گفت: «در بیابان به آن پیرمرد اعرابی صدقه دادی، خدا آن صدقه را پذیرفت و گرامی داشت و عمامه‌ات را به تو بازگرداند تا بدانی پاداش نیکوکاران را تباه نمی‌کند!» ابن سکیت به جایی در ته باغ خیره شد. سر تکان داد و خندید. ــ چه قدر زیباست! ابن خالد به آن سو نگاه کرد. چیز چشم گیری ندید. ابن سکیت دست روی شانه‌اش زد. ــ حواست کجاست برادر؟ این حکایت را می‌گویم چه قدر زیباست! در این دنیای پرهاهو که انگار گردباد روزگار هر چیزی را با خود می‌برد و در زیر گرد و غبار گذشت زمان دفن می‌کند، با خودت فکر می‌کنی آیا اگر برای رضای خدا کار کوچکی انجام دادی، محفوظ خواهد ماند و پاداشش را خواهی دید؟ ابوالقاسم به من گفت که پس از غذا دادن به آن پیرمرد گرسنه در آن واحه، چنین پرسشی به ذهنش رسید. خدا گردبادی فرستاد و عمامه‌اش را با خود برد. هرگز تصور نمی‌کرد که دیگر آن عمامه به او بازگردانده شود، اما امام آن را به او بازگرداند تا ابوالقاسم به خوبی دریابد که هیچ کار نیکی مانند آن عمامه، گم و فراموش نخواهد شد و همچنان که عمامه به او بازگردانده شد، مردمان نیز در آخرت ریز و درشت اعمالشان را باز خواهند یافت! ابن خالد گفت: «همانند من که در آن سیاهچال، دور از چشم همه به ابراهیم کمک کردم و پاداشم را گرفتم!» ــ کدام پاداش را می‌گویی؟ ــ این که امامم را شناختم. باور کن چنان آتش اشتیاقم تیز شده است که همین امروز و فرداست راهی مدینه شوم. ابن سکیت از کوزه برایش در کاسه آب برگه ریخت. ــ خبر خوشی برایت دارم! شنیده ام که معتصم امام را دعوت کرده است که به بغداد بیاید. خدا به خیر بگذراند! نمی‌دانم چه دسیسه‌ای در کار است، اما برای تو خبری خوش است که ابن الرضا پس از سال‌ها به شهرمان خواهد آمد! ابن خالد خوشحال شد. آب برگه را با لذت سر کشید. ــ کاش هزاران دینار داشتم و برای این مژده به پایتان می‌ریختم! همیشه خوش خبر باشید! کاسه را که روی تخت گذاشت. آثار نگرانی در چهره‌اش نمودار شد. ــ حق با شماست. استاد! شاید دسیسه‌ای در کار باشد! شیعیان خاطره ی خوبی از این دعوت کردن‌ها ندارند! بیشتر شبیه احضار کردن و زیر نظر گرفتن است! باغبان این بار با سبدی انجیر بازگشت. روی آن چند برگ بود. ابن سکیت گفت: «این سبد را موقع رفتن با خودت ببر!» سبد که با برگ‌های نخل بافته شده بود، بلند و باریک بود و دسته داشت. می‌شد آن را در خورجین گذاشت. ابن خاله تشکر کرد و گفت: «کاش می‌شد ابراهیم هم از این میوه می‌خورد یا کاش الآن کنارمان نشسته بود! نمی‌شود چیزی بخورم و به یاد او نباشم! هر کس آن سیاهچال مخوف را ببیند، آرام و قرارش را از دست می‌دهد! شاید ابراهیم به مرگش راضی باشد! مرگ برای زندانیان سیاهچال آسایش است! نمی‌دانم برای نجاتش می‌شود کاری کرد یا نه! ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🌳 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
کافی است باور کنید که می‌توانید؛ در این صورت، نصف راه را رفته‌اید! ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔑 🔹 باید به دنبال بود یا ؟ 🔺 🎤 «دکتر سعید جلیلی» 🔑 /راه این جاست 👉 ……………………………………… ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 شگرد شیطان، به غفلت انداختن انسان است! ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌱 «پس از اندوه‌هایمان، همچون بهار، زنده خواهیم شد، انگار هرگز مزه‌ی تلخی را نچشیده ایم.» ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
「🍃「🌹」🍃」 یکی از راه‌های به دست آوردن شادی آن است که دیگران را شاد کنی و برای شاد کردن دیگران نیاز است که خودت شاد باشی. 🌊 آقای روان شناس ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 داستان و زبانزدِ «قبرس و خر» از کجا آمد؟ تاریخ، بدون دستکاری 🎥 ……………………………………… ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳 لرستان زیبا / نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
دو شاخه نرگست ای یار دلبند چه خوش‌عطری در این ایوان پراکند اگر صدگونه غم داری چو نرگس به روی زندگی، لبخند لبخند! ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
📖 مولا امیر المؤمنین علی (درود خدا بر او): «دنيا بدن‌ها را فرسوده، و آرزوها را تازه مى‌كند، مرگ را نزديک و خواسته‌ها را دور مى‌سازد، كسى كه به دنیا برسد خسته مى‌شود. كسى كه به دنیا نرسد رنج مى‌برد.» [حکمت ۷۲] 🌌 / نهج البلاغه ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
عزّت شاه و گدا زیرِ زمین یکسان است می کند خاک، برای همه کس جا خالی «غنی کشمیری» ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۶۹: هرگاه نگاهمان به هم می‌افتاد، به من لبخند م
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۷۰: ابن سکیت کلاغی را نگاه کرد که قارقارکنان از درختی پر کشید و پشت نخل‌های ته باغ ناپدید شد. طعمه ای شبیه یک رتیل به منقار داشت. به فکر فرورفته بود. ــ بالاتر از سیاهی که رنگی نیست. به سراغ خرمهره ی این ماجرا برو! ابن ابی داوود را می‌گویم، قاضی القضات بغداد! به نظرم این مردک فاسق، امام و مقام الهی او را می‌شناسد، اما افسوس که مانند استادش یحیی بن اکثم و هزاران صاحب منصب دیگر، خود را به شیطان فروخته است و برای حفظ جایگاه خود در دربار، دست به هر جنایتی می‌زند! شاید هنوز ذره‌ای مردانگی و باور به آخرت در وجودش باقی مانده باشد! با آن که هر کس را اراده کند، به مسلخ می‌فرستد و قربانی سود و زیان خویش می‌کند، شاید به دل سیاهش بیفتد که این بار بی‌گناهی را از مرگ نجات دهد! از مال دنیا بی‌نیاز است، اما باز هم از این که برایش هدیه‌ای گرانبها ببرند خوشحال می‌شود. با احتیاط کیسه ای سکه را از زیر پشتی درآورد و در دست ابن خالد گذاشت. ــ بگذار من هم در این کار خیر سهیم باشم! در این باره خیلی فکر کردم. اگر ابن ابی داوود حکم به بی گناهی ابراهیم بدهد، ابن زیاتِ وزیر مخالفت نخواهد کرد؛ یعنی جرأتش را نخواهد داشت که مخالفت کند! قاضی القضات چنان روی خلیفه نفوذ دارد که هر لحظه اراده کند، می‌تواند وزیر را سرنگون کند یا به دست جلاد بسپارد! پس مهم این است که ابن ابی داوود حکم بدهد که بعید می‌دانم حکم بدهد! به هر حال چاره‌ای نداریم! باید امتحان کنیم! برایش تحفه‌ای تهیه کن و ببر! در دیوان قضا رفیقی دارم به نام ابن مشحون. از منشیان مخصوص است. از شیعیان قابل اعتماد. به نحوی نامحسوس به ضعیفان و بی‌گناهان کمک می‌کند. او می‌تواند ترتیب ملاقات را بدهد. یادت باشد که نزد ابن ابی داوود از من نامی به میان نیاوری! انگشتر عقیقش را بیرون آورد و به دست ابن خالد کرد. ــ نقش انگشترم «حسبی الله» است. این را ابن مشحون به من هدیه داده است. آن را خوب می‌شناسد. بگو من تو را نزدش فرستاده ام به همان نشانه که در نوجوانی کره الاغی یافتیم و بر سر تصاحب آن با هم جنگ و جدال کردیم و ناگهان صاحب کره الاغ از راه رسید و به هر کدام از ما یک پس گردنی زد و آن را با خود برد. ــ ممنونم. استاد! فقط می‌ماند این که کیسه ی سکه را کجا پنهان کنم تا موقع بازگشت به شهر، دروازه‌بان‌ها یا سربازان ترک، آن را نیابند و از چنگم در نیاورند! خدمتکار به اطراف نگاه کرد تا سربازی مراقب نباشد. سبد انجیر را در لاوک خالی کرد. کیسه ی سکه را ته سبد گذاشت و انجیرها را روی آن ریخت. ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🌳 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 اگر سختی ‌به ‌تو رسید، منتظر گشایش‌ باش؛ چرا که سختی‌ها به ‌آسانی‌ها پیوند خورده ‌اند. ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
📖 مولا امیر المؤمنین علی (درود خدا بر او): «نافرمانى از نصیحتگر مهربان، آگاه و با تجربه، حتماً موجب حسرت و تأسف است و پشیمانى در پى دارد.» [خطبه ی ۳۵] 🌌 / نهج البلاغه ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🌊 نخستن تصاویر از دریاپیمایی «ناو ابومهدی‌ مهندس» در خلیج فارس 🌱 امید ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌙 من نمی‌ گویم زیان کن یا به فکر سود باش ای ز فرصت بی‌خبر! در هر چه باشی زود باش! «بیدل دهلوی» ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔹🔹💠🔹🔹 همدلی همراهی 🌃 / اجتماعی ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🍃 چه بسیار افرادی که در بستر مرگ، آرزو کردند که ای کاش با اطرافیان و عزیزانشان، مهربان تر بودند. حسرت مهربانی کردن و مهربانی دیدن را به دل خود و عزیزانمان نگذاریم. ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
「🍃「🌹」🍃」 اگر به دری برخوردید که سراسر قفل است قبل از آن که به فکر باز کردن قفل ها بیفتید از خودتان بپرسید: آیا درب دیگری وجود ندارد؟ همیشه درگیر شدن بهترین راه حل نیست. 🌊 آقای روان شناس ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ واقع بین باش تا کافر نباشی! 🪜 /دینی، اخلاقی ……………………………………… ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🍀🍁🍀 پیداست ماه و ابر شب تار، نازک است امشب حجاب چهره‌ی دلدار نازک است سرمست می‌نوازی با زلف او خوشی آهسته‌تر نسیم! که این تار، نازک است چون چشم بسته‌ام به جهان، دیده‌ام تو را! فهمیده‌ام که پرده‌ی اسرار، نازک است می‌ترسم از هجوم غمت بشکند، دریغ! در سینه‌ام دلی ا‌ست که بسیار، نازک است چیزی نمانده است که طوفان به پا شود بغضِ مرا ببین که چه مقدار نازک است! «حسین دهلوی» فارسی   ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
2_144200951356761571.mp3
6.22M
🌿 🎶 «شوق آسمان» 🎙 محمد اصفهانی /موسیقی 🎼🌹 🎵 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۷۰: ابن سکیت کلاغی را نگاه کرد که قارقارکنان از
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۷۱: در میان بغداد، کاخ‌های کرخ بر مرتفع‌ترین جای شهر خودنمایی می‌کردند. پس از کاخ‌ها و حصارشان محله‌ای بود به نام مدینة السّلام که مجموعه‌ای از عمارت‌های مجلل حکومتی بود. مدینة السّلام کاخ‌های کرخ را در میان گرفته بود. دیوان‌هایی مانند برید، موالی، حوایج، عطایا، توقیع، مظالم، رسائل، خراج، سپاه و قضا در این محله بودند. پس از عمارت‌های دولتی، خانه باغ‌های اشراف، صاحب منصبان، فرمانداران، فرماندهان لشکر و بازرگانان بود. صبح فرح بخشی بود که ابن خالد برای رسیدن به دیوان قضا از خیابانی گذشت که باغ‌ها و بستان‌هایی در دو طرفش بود. در مقابلش کاخ‌ها با گنبدها و برج و باروهایشان سر به فلک کشیده بودند. از صحن و سراهایی عبور کرد و کنار هر در و دروازه مجبور شد برای نگهبانان توضیح دهد که به دیدن ابن مشحون می‌رود. برخی می‌پرسیدند ابن مشحون دیگر کیست که می‌گفت از منشیان مخصوص و دادرسان ویژه است و به قاضی القضات نزدیک. وقتی می‌گفت هدیه ی مخصوصی از طرف بزرگی برای قاضی‌القضات می‌برد، نگهبانان، کوچه می‌دادند. چند باری از پله‌های عریض و مارپیچ، بالا رفت تا به ایوان‌هایی تو در تو رسید که از سقفشان آویز‌های بزرگ و چلچراغ‌هایی باشکوه آویخته بودند. به نفس نفس افتاد. گوشه و کنار، اعیان و اشراف روی کرسی‌هایی تشک دار نشسته بودند و با منشیان و صاحبان دفتر و دستک حرف می‌زدند. معلوم بود که مردم کوچه و بازار را به آن جا راهی نیست. به در بسیار بزرگ و منبّت کاری شده‌ای رسید که بسته بود. آن جا ازدحام زیاد بود. بوی عطر و عرق درآمیخته بود. انگار همه منتظر بودند که خبری از آن سوی در برسد. دو نگهبان دو طرف در ایستاده بودند که کمربند طلایی و کلاه خود مرصع داشتند. دری کوچک میان آن دو در بزرگ بود که گاهی باز می‌شد و بازپرس، قاضی یا ارباب رجوعی از آن عبور می‌کرد. نگهبانان از رفت و آمد کسانی که می‌شناختند، جلوگیری نمی‌کردند. ابن خالد کیسه‌ای را که شیشه در آن بود، بالا گرفت. ــ مراقب باشید! مراقب باشید! جمعیت راهی برایش باز کردند و او خود را به در رساند. نگهبانان نیزه‌های خود را به هم نزدیک کردند و راهش را بستند. یکیشان غرید: «چه خبر است؟ چه می‌خواهی؟» ابن خالد زیباترین لباسش را پوشیده بود، اما هنوز قیافه و لباسش به بزرگان نمی‌خورد. مانند شعبده بازها شیشه ی غالیه را از کیسه بیرون آورد. شیشه رنگارنگ و رنگین کمانی بود. آن را زیر دماغ نگهبان گرفت. ــ ملاحظه بفرمایید! بهترین نوع غالیه در بغداد و همه ی بلاد اسلامی است؛ از عالی ترین مشک و عنبر به عمل آمده است. استشمام کنید! می بینید؟ هوش از سر می‌برد! مست و مدهوش می‌کند! نگهبان، شیشه را بویید و گفت: «حالا که چه؟» ــ قرار است این شیشه را که ده‌ها دینار بها دارد، به جناب ابن مشحون بدهم تا به پیشگاه جناب مستطاب قاضی القضات پیشکش کند. از طرف بزرگ محتشمی است. نگهبان پوزخند زد و گفت: «معلوم می‌شود تازه به دوران رسیده است و این جناب مستطاب را خوب نمی‌شناسد! ایشان به نوجوانان نمکین و خوش اندام التفات دارند نه به عطر و غالیه!» ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🌳 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff