eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.6هزار دنبال‌کننده
186.1هزار عکس
128.9هزار ویدیو
1.4هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🌸 💠شهید مظلوم....، شرمنده ڪه یا قاتل نبودی ،ڪه برایت هشتگ ترند ڪنند و تقاضای ڪنند 🌀علی بیرامی، عصر روز حین خدمت برای امنیت ڪشور در مرزهای غربی به دست گروه‌های به شهادت رسید.... علی جان ، آسوده زیرا در این سرزمین مردمانش برای قاتلین ترند میڪنند . 💠برای یڪ پیرمرد هشتاد ساله ڪه به مرگ طبیعی از رفته غمگین میشوند و نوحه سر میدهند . اینجا ڪسی نیست ڪه رشادت و شما باشد . 🌀ننگ بر جامعه زده امروز ما ،ڪه سلبریتی هایش فقط دلواپس مادران هستند، ....،💔 🍃🌹🍃🌹 🏴@gamedovomeenqelab
📚 ⛅️ 9⃣4⃣ 💢... مى زنند و به این خون را و مى کنند. چون هنگامه عزیزانت فرا مى رسد، بادستهاىخود، را مى ستاند و را به بر مى گیرد و را از فرو مى فرستد، با از جنس یاقوت و زمرد، مملو از 💧حیات ، انباشته از پارچه هاى جنانى و آکنده از عطرهاى رضوانى. ، بدنها را به ، مى دهند و و را با پارچه ها و عطرهاى بهشتى به انجام مى رسانند و بر آنان نماز مى گذارند. 🖤آنگاه خداوند متعال ، را بر مى انگیزد که از دید کفار، ناشناسند و نه در گفتار و نه درنیت و اندیشه و رفتار به این خون ، آلوده نیستند. این قوم به مى پردازند و بر فراز قبر سید الشهدا مى افرازند که نشانه اى براى است و وسیله اى براى مومنان. و هر روز و شب🌙 از آسمان🌫 فرود مى آید و آن شریف را در بر مى گیرد، بر آن مى گذارد، خداوند را مى کنند و براى آن بقعه ، مى طلبند. نام_زائران_امتت را که به خاطر 💢خاطر ، به زیارت ، مشر اند، و نام را و را و را و از بر پیشانى آنها نشانه اى مى گذارند که : '' این قبر و فرزند . و این در سیماى آنان تابان است. و زیباترین و نشان ، آنچنانکه بدان شناخته مى شوند و دیگران این روشنى مى گردند.'' 🖤جبرئیل گفت : (یا رسول االله ! در آن زمان در میان و ایستاده اى و ماست و آنقدر اطرافمان را گرفته اند که در حد و حساب نمى گنجد و هر که در آنجا به این نور، منور است ، خداوند از عذاب و آن روز در امانش مى دارد. این و اوست براى کسى که خالصا لوجه الله قبر تو را، یا على تو را، یا حسن و حسین تو را زیارت کند.... از این پس ، خواهند آمد و خداوند که تلاش مى کنند این و نشانه را اما راه بر آنان و مى گرداند.) 💢پیامبر فرمود: دریافت این خبرها بود که مرا غمگین و گریان کرد. این فقط نیست... که از شنیدن این ، جان مى گیرد و اى در کالبد مجروح وخسته اش دمیده مى شود.... تداعى و نقل این حدیث ،.... حال تو را نیز دگرگون مى کند و خارق العاده در تار و پود وجودت مى ریزد. آنچنانکه بتوانى تا را در زیر بار شکننده و طى کند و خم به ابرونیاورى. 🖤آیا این همان اى است که تو در آن ، 📖مى گفتى؟! آیا این همان کوفه اى است که کوچه هایش ، تو را مریدانه به چشم مى کشید؟ یا این همان کوفه اى است که ، زینب را بانوى عالم مى شمردند و بر عقیله بنى هاشم سجود مى بردند؟ نه ، باور نمى توان کرد... .... 🍃🌹🍃🌹 🔴@gamedovomeenqelab
بزرگی می گفت : یک وقت جلوی شما یک سبد سیب می آورند🍎🍃 شما اول برای کناریتان بر میدارید دوباره بعدی را به نفر بعدی میدهید دقت کنید! تا زمانی که برای دیگران بر میدارید سبد مقابل شما می ماند ولی حالا تصور کنید همان اول 🍎🍃 برای خود بردارید میزبان سبد را به طرف نفر بعد می برد. نعمتهای زندگی نیز اینطور است🍎🍃 با بخشش ،سبد را مقابل خود نگه دارید زیستن با استانداردهای انسانیت بسیار زیبا خواهد بود🍎🍃 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
❣داستان نجار و دو برادر 🌼🍃سالها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود ، زندگی میکردند. یک روز بخاطر یک سوء تفاهم کوچک ، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت ، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند. 🌼🍃یک روز صبح درب خانه ی برادر بزرگتر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد ، مرد نجاری را دید. نجار گفت : « من چند روزی است که دنبال کار میگردم ، فکر کردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید ، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟» 🌼🍃برادر بزرگتر جواب داد : « بله ، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن ، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک من است. او هفته ی گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد ، انجام داده » 🌼🍃سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت: در انبار مقداری الوار دارم ، از تو میخواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم. !! 🌼🍃نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگتر به نجار گفت : « من برای خرید به شهر می روم ، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم» نجار در حالیکه به شدت مشغول کار بود ، جواب داد : « نه ، چیزی لازم ندارم » هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت ، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کار نبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود. 🌼🍃کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت: « مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟» در همین لحظه برادر کوچکتر از راه رسید و با دیدن پل فکر کرد که برادرش دستور ساختن آن را داده ، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست. 🌼🍃وقتی برادر بزرگتر برگشت ، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر ، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد. ❣نجار گفت: « دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم.» 👌راستی ، تا به حال برای چند نفر پل ساختیم؟! ❣بین خودمون و چند نفر از عزیزانمون حصار کشیدیم !؟ 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff