هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《یکشنبه》
سلام بر شما دختران زینبی👋🏻
خیلی ساده و خلاصه میگم بهتون بدون هیچ متن و شعر و... برای جذب شما عزیزان 😉
یک کانال داریم با کلییی فعالیت های خوب و عالی😊
مخصوص اونایی که میخوان خودسازی کنن و یک نفر از کسانی باشن که زمینه ساز ظهور اماممون هستن😍
براتون با ادمینای عزیز کانالمون کلی برنامه داریم... میتونین خودتون یه بخشیش رو ببینین بقیه رو تو کانال منتظرتونیم🙂❤️
https://eitaa.com/dokhtaran_zeynabi313
#محفل
#معرفۍ_شھید
#معرفے_ڪتاب
#خودسازے
#اخبار_کوتاه
#دآسـتان
#پرسش_پاسخ
#نھ_بھ_گناھ
#انتخاب_رشته
#سیاسـے
#چریڪی
#شآعرآنھ
#زنــگ_تفــࢪیح
#نامہ_پستــچے
#صحبت_دلے
#نغمات_بهشتے
#نظامے
#حاجےمسألة
#ـقࢪاࢪ_ࢪوزانھ
و کلی فعالیت و برنامه دیگه... 😍
پس بیاین که منتظرتونیم 👋🏻😉
یاعلی🌿
اینم کانالمون: 👇🏻❣
https://eitaa.com/dokhtaran_zeynabi313
ﭘﺮﻓﺴﻮﺭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻧﻘﻞ ﻣﯽﮐﻨﺪ:
ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﯼ ﻧﯿﺸﺎﺑﻮﺭ ﻣﺸﻐﻮﻝ
گذﺭﺍﻧﺪﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺧﺪﻣﺖ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺳﭙﺎﻩ ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ ﺑﻮﺩﻡ.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ، ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩﺍﯼ
ﻣﯿﮕﺬﺷﺘﯿﻢ، ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﮏ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﭼﻮﺑﺪﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ
ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﺎ ﻣﯿﺪﻭﯾﺪ!
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ.
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ،
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪﺍﯼ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮔﻔﺖ ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺳﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﯿﻤﺎﺭﻩ...
ﺑﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﺎ ﺩﺭﺏ ﻋﻘﺐ ماشین ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻧﺸﺴﺖ.
ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺍﺯ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ
ﻣﺸﻬﺪ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﺮﯾﺾ
ﺍﺳﺖ!!!
ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺯﯾﺮﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺧﻨﺪﻩای
ﻣﺮﻣﻮﺯﺍﻧﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﯿﻢ: ﭼﻮﭘﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ
ﺑﺮﺳﯿﻢ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﻼﺱ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ!
ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺩﮐﺘﺮ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺳﺮﻣﺎ ﺧﻮﺭﺩﮔﯽ ﺩﺍﺭد.
ﺩﺍﺭﻭ ﻭ ﺁﻣﭙﻮﻝ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﯾﮑﺪﻓﻌﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺳﺮ ﺯﺩﯾﻢ ﻭ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ.
ﺩﻭ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯾﻢ.
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﯾﮏ ﺗﻘﺪﯾﺮﻧﺎﻣﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﻬﺪﺍﺭﯼ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ
ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﯼ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﻠﯽ ﺗﮑﻨﯿﮏ ﺗﻬﺮﺍﻥ را ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻧﻤﻮﺩﻩﺍﯾﺪ، ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...!
ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ، ﻫﺎﺝ و ﻭﺍﺝ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ، ﻭ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺭﺍ ﻣﺎ
ﺩﺭﻣﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩﺍﯾﻢ، ﺗﺎ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪﻫﺎﯼ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻭ ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺍﻓﺘﺎد.
ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺭﻓﺘﯿﻢ، ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ ﻣﺎﺩﺭ
ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺴﺮﺕ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺎﻧﮑﻪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩ.
ﭘﺴﺮﻡ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﯿﺎﯾﺪ، ﻟﺒﺎﺱ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﯿﭙﻮﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ
ﻣﺤﻠﯽ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ...
#داستان اموزنده🎐
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
داستان هفتهداستان 1074.mp3
زمان:
حجم:
4.9M
📢#صدای_انقلاب شماره
💠داستان
💠شادی اصیل
🎙وقتی به خانه رسیدم، آرش مشغول بازی بود. با دیدن من انگار یادش آمد که از صبح چیزی نخورده، مهدیه هم پتو را روی سرش کشیده بود و مثلاً خواب بود. نگرانش بودم، مدتها بود که دیگر آن دختر شاداب قبل نبود و کمتر با من و پدرش حرف میزد. این همه امکانات در اختیارش گذاشته بودیم، اما انگار نه انگار. پیتزای نیمه آمادهای را در مایکروفر جدیدمان گذاشتم و از اینکه چنین امکاناتی در اختیار داشتم لذت بردم؛ ولی بچهها قدرنشناس بودند، این همه زحمت و تلاش ما را برای رفاهشان نمیدیدند....
#داستان
#رفاه
#اصالت
#صبح_صادق
#صدای_انقلاب
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《یکشنبه》
سلام بر شما دختران زینبی👋🏻
خیلی ساده و خلاصه میگم بهتون بدون هیچ متن و شعر و... برای جذب شما عزیزان 😉
یک کانال داریم با کلییی فعالیت های خوب و عالی😊
مخصوص اونایی که میخوان خودسازی کنن و یک نفر از کسانی باشن که زمینه ساز ظهور اماممون هستن😍
براتون با ادمینای عزیز کانالمون کلی برنامه داریم... میتونین خودتون یه بخشیش رو ببینین بقیه رو تو کانال منتظرتونیم🙂❤️
https://eitaa.com/dokhtaran_zeynabi313
#محفل
#معرفۍ_شھید
#معرفے_ڪتاب
#خودسازے
#اخبار_کوتاه
#دآسـتان
#پرسش_پاسخ
#نھ_بھ_گناھ
#انتخاب_رشته
#سیاسـے
#چریڪی
#شآعرآنھ
#زنــگ_تفــࢪیح
#نامہ_پستــچے
#صحبت_دلے
#نغمات_بهشتے
#نظامے
#حاجےمسألة
#ـقࢪاࢪ_ࢪوزانھ
و کلی فعالیت و برنامه دیگه... 😍
پس بیاین که منتظرتونیم 👋🏻😉
یاعلی🌿
اینم کانالمون: 👇🏻❣
https://eitaa.com/dokhtaran_zeynabi313
#داستان
یه روز سوار تاکسی شدم که برم فرودگاه.
درحین حرکت، ناگهان یه ماشین درست جلوی ما از پارک اومد بیرون. راننده تاکسی هم محکم زد رو ترمز و دقیقا به فاصله چند سانتیمتری از اون ماشین ایستاد.
رانندهٔ مقصر، ناگهان سرشو برگردوند طرف راننده تاکسی و شروع به داد و فریاد کرد. اما راننده تاکسی فقط لبخند زد و برای اون شخص دست تکون دادو به راهش ادامه داد.
توی راه به راننده تاکسی گفتم: شما که مقصر نبودید و امکان داشت ماشینتون هم آسیب شدید ببینه و ما هم راهی بیمارستان بشیم، چرا بهش هیچی نگفتید؟
اینجا بود که راننده تاکسی درسی به من آموخت که تا آخر عمر فراموش نمیکنم!
گفت: "قانون کامیونِ حمل زباله"
گفتم: یعنی چی؟
توضیح داد: این افراد مانند کامیون حمل زباله هستن! اونا از درون لبریز از آشغالهایی مثل: ناکامی، خشم، عصبانیت، نفرت و... هستند. وقتی این آشغالها در اعماق وجودشان تلنبار میشه، یه جایی برای تخلیه احتیاج دارن و گاهی اوقات روی شما خالی میکنند.
شما به خودتان نگیرید و فقط لبخند بزنید، دست تکان دهید و برایشان آرزوی خیر کنید و ادامه داد:
آدمهای باهوش اجازه نمیدهند که کامیونهای حمل زباله، روزشان را خراب کنند.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
Sedaye_enghelab..mp3
زمان:
حجم:
6.45M
💠داستان
💠دستهای مهربان
🎙هنوز هوا تاریک بود. تاکسی جلوی در توقف کرد و سوار شد. تا ایستگاه مترو راهی نبود، اما ترجیح میداد با این خستگی اسیر تاریکی خیابان و همهمه مسافران صبحگاهی نشود، اگرچه توی مترو حتماً تلافیاش در میآمد و سر و صدا سردردش را زیاد میکرد. چشمهایش میسوخت. بدنش کوفته بود. انگار ساعتهای طولانی توی معدن کار کرده باشد، همه عضلاتش درد داشت. یک هفته بود که خواب به چشمش نیامده بود، به همین سادگی...! خوابش نمیبرد و تا صبح روی تخت جان میداد. دکتر میگفت از عوارض عمل جراحی است؛ اما حس میکرد دکتر هم مثل مادر دلداریاش میدهد.
#داستان
#مهربانی
#صبح_صادق
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم《یکشنبه》
سلام بر شما دختران زینبی👋🏻
خیلی ساده و خلاصه میگم بهتون بدون هیچ متن و شعر و... برای جذب شما عزیزان 😉
یک کانال داریم با کلییی فعالیت های خوب و عالی😊
مخصوص اونایی که میخوان خودسازی کنن و یک نفر از کسانی باشن که زمینه ساز ظهور اماممون هستن😍
براتون با ادمینای عزیز کانالمون کلی برنامه داریم... میتونین خودتون یه بخشیش رو ببینین بقیه رو تو کانال منتظرتونیم🙂❤️
https://eitaa.com/dokhtaran_zeynabi313
#محفل
#معرفۍ_شھید
#معرفے_ڪتاب
#خودسازے
#اخبار_کوتاه
#دآسـتان
#پرسش_پاسخ
#نھ_بھ_گناھ
#انتخاب_رشته
#سیاسـے
#چریڪی
#شآعرآنھ
#زنــگ_تفــࢪیح
#نامہ_پستــچے
#صحبت_دلے
#نغمات_بهشتے
#نظامے
#حاجےمسألة
#ـقࢪاࢪ_ࢪوزانھ
و کلی فعالیت و برنامه دیگه... 😍
پس بیاین که منتظرتونیم 👋🏻😉
یاعلی🌿
اینم کانالمون: 👇🏻❣
https://eitaa.com/dokhtaran_zeynabi313
📚#داستان
در زمان حضرت موسے (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفتہ بود
عروس مخالف مادر شوهـر خود بود...
پسر به اصرار عروس مجبور شد مادر پیر خود را بر ڪول گرفتہ بالای کوهـے ببرد
تا مادر را گرگ بخورد...
مادر پیر خود را بالای ڪوہ رساند چشم در چشم مادر ڪرد و اشڪ چشم مادر را دید و سریع برگشت
به موسے (ع) ندا آمد برو در فلان ڪوہ مهـر مادر را نگاہ ڪن...
مادر با چشمانی اشڪ بار و دستانے لرزان
دست بہ دعا برداشت
و میگفت: خدایا...!
ای خالق هـستے...!
من عمر خود را کرده ام و برای مرگ حاضرم
فرزندم جوان است و تازه داماد تو را بہ بزرگیات قسم میدهـم...
پسرم را در مسیر برگشت بہ خانه اش از شر گرگ در امان دار ڪہ او تنهـاست...
ندا آمد: ای موسے(ع)...!
مهـر مادر را میبینے...؟
با اینکه جفا دیدہ ولے وفا میکند...
بدان من نسبت به بندگانم از این پیرزن نسبت به پسرش مهـربانترم...!!!👏
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌸🕊 #داستان #عکسنوشته
ماجرای خواستگاری معاویه از دختر حضرت زینب سلام الله علیها و پاسخ زیبای حضرت اباعبدالله علیهالسلام
١۴٠٠ سال پیش تو اون جامعهای که برای زنان کوچکترین ارزشی قائل نبودن و بازیچه روابط سیاسی و قومی قبیله ای میشدن و اصلا ازدواج ها بر همین مبنا بود، سیدالشهدا اینطوری زیبا از زن و کرامت زن میگن
لطفا چنددقیقه وقت بذارین و بخونین🌸
⇣⇣⇣
#استوری_مذهبی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
2_144138278152234882.mp3
زمان:
حجم:
6.2M
💠داستان
💠رسم عاشقی
✍نفیسه محمدی
🎙همدیگر را بغل کردند. پسر جوان چیزهایی در گوش پدر پیرش گفت و سوار قطار شد. باز هم خندهام گرفت. این چه نارضایتی بود مثلاً؟ گفت: «میخندی؟» گفتم: «آره! نخندم؟ خب خنده داره...» و باز هم خندیدم. نگاهم کرد و با چشمان مغمومش ردّ جاده را دنبال کرد.
#داستان
#شهید
#صبح_صادق
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
#داستان
از پایین کوه هر چی میرفتیم بالا شعار ز ز آ رو نوشته بودن، مربیمون با خوشحالی و ذوق برگشت گفت میدونید چرا این شعارها پاک نشده، چون آخوندا کوه اومدن بلد نیستن،اینجا دیگه راحتیم از دستشون. رسیدیم بالای کوه هفت تا آخوند نشسته بودن دور هم دعای کمیل می خوندن!😂
جناب مربی! به قول بعضیا صابون بدم روت رو بشوری؟ اونم کوهنوردی میکرد ولی یه صبح جمعهای دیر بیدار شد!
شما به کوهنوردیتون بپردازین کارای بزرگ رو بسپرید به همون آخوندهای بالای کوه😉
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
💠#داستان
👈معجون آرامش
انوشیروان از بزرگمهر خشمگین شد و دستور داد در سیاهچال اورا به زنجیر کنند
چند روزی از این ماجرا گذشت ، انوشیروان افرادی را فرستاد تا از حال بزرگمهر برایش خبر ببرند.
آنان دیدن بزرگمهر قوی و شادمان است و از او سوال پرسیدند که چرا در این حال اینچنین آسوده هستی
بزرگمهر گفت : معجونی ساخته ام ار شش چیز و بکار می برم به این دلیل است که مرا اینگونه نیکو می بینید
گفتند : آن معجون را به ما هم بگو تا در زمان گرفتاری استفاده کنیم
بزرگمهر گفت :
1 . اعتماد به خدای عزوجل است
2 . آنچه مقدر است بودنی است
3 . شکیبایی برای گرفتار بهترین چیز است
4 . صبر نکنم چه کنم
5 . شاید حالتی سخت تر از این رخ دهد
6 . از این ساعت تا ساعت بعد امید گشایش است
زمانی که سخنان بزرگمهر را به انوشیروان رساندند بزرگمهر را آزاد کرد و او را گرامی داشت
#خواندنی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff