⭕️ به به...
جناب #موسوی_لاری که چندی پیش در دفاع از #ژن_خوب_عارف متن #شیر_شاه رو نوشت و منتقدین رو به کفتار و گاو تشبیه کرده بود،شد #شهردار منطقه۹.
علی برکت الله..
هر دم از این باغ بری می رسد!!
👤 امیرحسین توحیدی
@gamedovomeenqelab
✳️ از نبویان تا بندر عباس
الف) جناب «نبویان»، طوماری از خدمات بی نظیر! روحانی به ملت ومملکت تنظیم و در فضای مجازی منتشر کرده است. کاری که این روزها هر نوجوانی قادر به انجام آن است! آقای نبویان، شما به عنوان نماینده مجلس باید وظیفه خودتان در قبال روحانی را که #استیضاح است انجام دهید نه این که در فضای مجازی خطاب به روحانی غر بزنید. مردم عادی چاره ای جز گلایه از روحانی و نفرین او ندارند اما شما و همکارانتان که می توانید شر روحانی را از سر مردم کوتاه کنید! پس چرا در انجام وظیفه کوتاهی می کنید؟واقعا نوشته های امثال شما چه تاثیری بر عملکرد روحانی دارد؟ چرا به جای گفتن #عمل نمی کنید؟
ب) پس از تغییر مدیریت شبکه افق، بارقه هایی از نوآوری و تحول مثبت در برنامه های شبکه افق دیده می شود. ساخت و پخش برنامه هایی مانند «رخداد» و « حرفشم نزن» نشان داد که تولید برنامه های انقلابی و جذاب نیاز چندانی به پول ندارد و داشتن دغدغه و تعصب به انقلاب و نظام اسلامی و بهره مندی از هنر و خلاقیت، گمشده این روزهای رسانه ملی است!
ج) معاون جدید سیما در خانواده ای بزرگ شده که به خوبی معنای مفاهیم فقهی را می داند و به همین علت باید به این پرسش پاسخ دهند که : آیا پوشش و رفتار اغلب مجريان زن برنامه های شبکه های سیما مصداق « تبرج» نیست؟ اگر هست پس چرا از وقوع مکرر فعل حرام در سیمای ج. ا. ا ممانعت نمی کنید و اگر نيست بفرمایید فقهای عظام شیعه چه چیزی را مصداق تبرج می دانند؟
د) اوایل انقلاب واژه « استاد» را برای بزرگانی مانند مرتضی مطهری، هاشمی نژاد، مفتح و علی اکبر پرورش بکار می بردیم. دقت کرده اید این روزها این واژه مقدس را برای چه کسانی بکار می برند!
و) شهردار اصلاح طلب بندرعباس فرمایش کرده در تخریب بناهای غیر مجاز «نقل و نبات» پخش نمی کنند! و من هم استعفا نمی دهم!
واقعا از یک اصلاح طلب غیر از این توقع دارید؟ چند مسئول اصلاح طلب سراغ دارید که مثل #شهردار بندرعباس نباشد؟
✍دکتر کوشکی
🔴@gamedovomeenqelab
🔴 از این #شاهزاده چیزی میدونستید؟!
یه چشمه رو ژرار دو ویلیه فرانسوی واسمون نوشته👇🏼
🔹روزی #شاپورغلامرضا پسر رضاخان که در #رامسر باغی داشته، #شهردار را میخواهد و میگوید: در صندوق شهرداری چقدر پول هست؟ شهردار جواب میدهد: فلان قدر! میگوید باغ مرا از این پول کابلکشی کنید، شهردار در جواب میگوید: این پولِ مختصر برای سیمکشی روستاهاست.
🔹شاپورغلامرضا میگوید: گور پدر روستائیان! فورا #باغ مرا کابلکشی کنید و پای هر #چنار هم نورافکن بگذارید! شهردار ناچار میشود چنین کند.
🔹پس از اتمام کار، شاپورغلامرضا در باغ حاضر میشود و میبیند کنتوری بر دیوار گذاردهاند، میپرسد این دیگر چیست؟! شهردار میگوید: کنتور برق است! شاپور غلامرضا با #عصبانیت میگوید: این کثافت را بردارید؛ مگر پول برق را باید از من بگیرید! شهردار چنین میکند و شاپور غلامرضا به عنوان انعام، یک نیمپهلوی به او میدهد.
📚 منبع: کتاب شکوفایی دیکتاتوری/نوشته #ژراردوویلیه فرانسوی /ترجمه دکتر #شمس_الدین_امیرعلایی (وزیر اقتصاد و وزیر دادگستری در زمان پهلوی) /صفحه156
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
روزی #شاپورغلامرضا پسر رضاخان که در #رامسر باغی داشته، #شهردار را میخواهد و میگوید: در صندوق شهرداری چقدر پول هست؟ شهردار جواب میدهد: فلان قدر! میگوید باغ مرا از این پول کابلکشی کنید، شهردار در جواب میگوید: این پولِ مختصر برای سیمکشی روستاهاست.
🔹شاپورغلامرضا میگوید: گور پدر روستائیان! فورا #باغ مرا کابلکشی کنید و پای هر #چنار هم نورافکن بگذارید! شهردار ناچار میشود چنین کند.
🔸 پس از اتمام کار، شاپورغلامرضا در باغ حاضر میشود و میبیند کنتوری بر دیوار گذاردهاند، میپرسد این دیگر چیست؟! شهردار میگوید: کنتور برق است! شاپور غلامرضا با #عصبانیت میگوید: این کثافت را بردارید؛ مگر پول برق را باید از من بگیرید! شهردار چنین میکند و شاپور غلامرضا به عنوان انعام، یک نیمپهلوی به او میدهد.
📚 منبع: کتاب شکوفایی دیکتاتوری/نوشته #ژراردوویلیه فرانسوی /ترجمه دکتر #شمس_الدین_امیرعلایی (وزیر اقتصاد و وزیر دادگستری در زمان پهلوی)
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹
#خاطرات_شهداء
#اولین_شهردار_شهید
#سردار_رشید_اسلام
#فرمانده_دلاور
#شهید_مهدی_باکری
باران تازه قطع شده بود. #مهدی از پنجره اتاقش به خیابان نگاه میکرد. جویها لبریز شده و آب در خیابانها و کوچهها سرازیر شده بود.
#مهدی پشت میز نشست. پروندهای را که مطالعه میکرد بست. در اتاق زده شد و نور الله وارد اتاق شد. هول کرده بود.
#مهدی بلند شد و گفت: چه شده نور الله؟ نور الله پیشانی اش را پانسمان کرده بود. با هول و ولا گفت: سیل آمده #آقا_مهدی سیل!
#مهدی سریع گوشی تلفن را برداشت. چند دقیقه بعد گروههای امداد به سرپرستی #مهدی به سوی محله مستضعف نشینی که گرفتار سیل شده بود راهی شدند. تمامی محله را آب پوشانده بود. حجم آب لحظه به لحظه بیشتر میشد. مردم هراسان و با شتاب به کمک مردمی که خانه هایشان گرفتار سیل شده بود میآمدند.
آب در بیشتر نقاط تا کمر مردم بالا آمده بود. سقف بعضی خانهها هوار شده بود روی سرشان و تیرکهای چوبی شان بیرون زده بود. گل و لای و فشار شدید آب گروههای امدادی را اذیت میکرد.
#مهدی پرجنب و جوش به این طرف و آنطرف حرکت میکرد و به امدادگرها دستور میداد.
چند رشته طناب از اینطرف خیابان به آنطرف کشیده شد.
#مهدی و چند نفر دیگر در حالی که فشار آب میخواست آنها را ببرد طناب را گرفتند و خود را به سختی به آنطرف خیابان رساندند. چند زن و کودک روی بامی رفته بودند و هوار میکشیدند. نیروهای امدادی با سعی و تقلا به کمک سیل زدگانی که وسایل ناچیزشان را از زیر گل و لای بیرون میکشیدند شتافتند.
#مهدی به خانهای رسید که پیرزنی در حیاطش فریاد میکشید.
#مهدی در را هل داد. آب تا بالای زانوانش رسیده بود. پیرزن به سر و صورت میزد. #مهدی گفت: چه شده مادر جان؟ کسی زیر آوار مانده؟ پیرزن که انگار جانی تازه گرفته بود با گریه و زاری گفت: قربانت بروم پسرم … خانه و زندگی ام زیر آب مانده کمکم کن! چند نفر به کمک #مهدی آمدند. آنها وسایل خانه را با زحمت بیرون میکشیدند و روی بام و گوشه حیاط میگذاشتند.
پیرزن گفت: جهیزیه دخترم توی زیرزمین مانده. با بدبختی جمعش کرده ام.
#مهدی رو به احمد و هاشم کرد و گفت: یا الله زود جلوی در سد درست کنید! احمد و هاشم سدی از خاک جلوی در خانه درست کردند. راه آب بسته شد.
#مهدی به کوچه دوید. وانت آتش نشانی را پیدا کرد و به طرف خانه پیرزن آورد. چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد. پمپ کار میکرد و آب زیرزمین لحظه به لحظه کم میشد.
#مهدی غرق گل و لای شده بود. پیرزن گفت: خیر ببینی پسرم… یکی مثل تو کمکم میکند آنوقت #شهردار ذلیل شده از صبح تا حالا پیدایش نیست. مگر دستم بهش نرسد…
#مهدی فرش خیس و سنگین شده را با زحمت به حیاط آورد. اگر دستم به شهردار برسد حقش را کف دستش میگذارم.
چند ساعت بعد جلوی سیل بطور کامل گرفته شد.
#مهدی پمپ را خاموش کرد و پیرزن هنوز دعایش میکرد. گروههای امدادی پتو و پوشاک و غذا بین سیل زدهها تقسیم میکردند.
#مهدی رو به پیرزن گفت: خب مادر جان با من امری ندارید؟ پیرزن گریه کنان دست رو به آسمان بلند کرد و گفت: پسرم ان شاء الله خیر از جوانی ات ببینی. برو پسرم دست علی به همراهت. خدا از تو راضی باشد. خدا بگویم این #شهردار را چه کند. کاش یک جو از غیرت و مردانگی تو را داشت.
#مهدی از خانه بیرون رفت. پیرزن همچنان او را دعا میکرد و #شهردار را نفرین!
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff