eitaa logo
تلخ‌اما‌شیرین:)
426 دنبال‌کننده
49 عکس
29 ویدیو
0 فایل
✨️بــســم‌رب‌؏ــشق✨️ "رمان‌تلخ‌اماشیرین" https://harfeto.timefriend.net/16988327208398 ناشناسمون👆 برای‌دسترسی‌به‌آیدی‌ناشناس‌پیام‌بدید‌،آیدی گذاشته‌میشه تأسیس¹⁴⁰²/⁴/²⁹
مشاهده در ایتا
دانلود
✨️بــســم رب ؏ــشق✨️ ❤️رمان تلخ اما شیرین❤️ Part¹³⁴ 《آنچه‌خواهید‌خواند:
_روزِ‌بازگشت‌بود؛بازگشت‌به‌وطن!
_تااینجاکه‌اومدیم،یه‌زیارت‌هم‌بریم؛
_میگم‌خطرناکه،گوش‌نمی‌کنه‌که!
_چقدراین‌حالم‌رو‌دوست‌داشتم‌
_۲روزمونده‌تا‌روزِبه‌دنیا‌اومدنش!
_لبخندِ‌عمیقی‌روی‌لبم‌شکل‌گرفت
_عاشقانه،لحظات‌رو‌دوست‌داشتم‌
_داوود؛بادسته‌گلی‌واردشد》
"یک‌هفته‌بعد" تو این یک هفته‌ ، کارهامون‌ رو طبقِ برنامه‌ انجام دادیم و به هدف رسیدیم و فردا روزِ بازگشت بود ؛ بازگشت به وطن! هر وقت ، تایمِ خالی پیدا می‌کردم با رها و مامان صحبت می‌کردم و سعی می‌کردم نگرانی‌هاشون رو کم کنم. اگه از خونه امن بیرون می‌رفتیم برای رها ویدیو و عکس می‌گرفتم تا اونم با خودم همراه کنم مشغول کارم بودم که صدای یکی از بچه‌ها رو شنیدم که داشت با یکی از مامورینمون‌ تو اینجا ک سال ها زندگی کرده صحبت می‌کرد ، دست از کار کشیدم و نگاهی بهشون انداختم با نگاه کردنم‌ حواسشون بهم جمع شد مامورمون که آقا سجاد نام داشت ، رو به من گفت : رسول جان شما یه چیزی بگو لبخندی زدم و گفتم : چی بگم؟ گفت : آقا پاشو کرده تو یه کفش که ، تا اینجا که اومدیم یه زیارت هم بریم هی میگم خطرناکه ، گوش نمی‌کنه‌که! با شنیدنِ این‌ حرف ، لبخندم پر رنگ تر شد + چی ؟ زیارت؟ منم موافقم آقا _ عه میگم به این یه چی بگو ، خودتم میری تو تیمش؟ + آقا چی بهتر از این؟ زیارت هم بریم کارمون قشنگ تموم شه _ هی از دست شما دو تا بزارید ببینم‌ چخبره ، نباید شناسایی بشید.‌‌.. تو اتاقِ دخترم نشسته بودم و به دور تا دورِ اتاق نگاه می‌کردم ، پُر از وسایل دخترونه! چقدر این حالم رو دوست داشتم ؛ چقدر زندگیمون‌ با وجودِ یه دخترِ خوشگل از این هم قشنگ‌تر میشه‌ ۲ روز مونده تا روزِ به دنیا اومدنش و من روزشماری می‌کنم برای رسیدن به اون روز! آروم از روی صندلیِ گوشه‌ی اتاق بلند شدمُ بعد از نگاهِ کُلی ، اتاق رو ترک‌ کردم تا صاحبش برسه زودتر خواستم واردِ اتاقِ خودم بشم که صدای در ، متوفقم کرد ، عقب‌گرد کردم و به سمتِ پذیرایی رفتم که داوود با دسته‌ای گل وارد شد! لبخندِ عمیقی روی لبم شکل گرفت با لبخندُ صدای پُر انرژیش سلام کرد و من چقدر عاشقانه این لحظات رو دوست داشتم :) ادامه‌دارد...🌱 پ‌ن¹: پارتِ‌جدید💥 پ‌ن²: بعدِ‌مدت‌هااا پ‌ن³: ریحانه‌و‌داوود♡ پ‌ن⁴: نظرتون؟ https://daigo.ir/secret/9948282379
8.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
RASOUL OR JOEL ???🥲 اونجا‌که‌میگه‌کادوی‌آقامحمددیگه :)))✨ 🎥 تلخ‌اما‌شیرین
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخت‌ ترین‌ لحظه‌ی‌ زندگی‌ یه مامور امنیتی : 🎥 تلخ‌اما‌شیرین
موقعیت : نصف شب سوار اسنپ شدی تو : نکنه اسنپیه دزده😐 اسنپ : نکنه طرف خفت‌گیره🥲 تلخ‌اما‌شیرین
میدونے‌چیہ .. همش‌حَسرت‌اینو‌میخورم‌کِہ .. شمادهہ‌هشتادی‌بودی'' وَ‌من‌هم‌دَهہ‌هشتادی ‌!.. اونوقت‌شماکجاومَن‌کجا؟!💔🙂 دلنوشته های برای داداش آرمان جایی که لحظه لحظه از خاطرات داداش آرمانُ میشه پیدا کرد:)) رفیقِ‌شهیدی که همیشه باهامونِ الانم منتظرمونه:)🥲 رهرُوانِ‌راهِ‌آرمان🕊 Ꭻ᥆Ꭵה:https://eitaa.com/joinchat/3900375804Ccdf62cb6f0 🥲 🙂