#تلنگر
*••
گناه هم مثل این
ویروسمنحسوس
ڪرونا میمونه؛
اونایی کھ جدی نمےگیرن،
بعداً پشیمون میشن! :)
↫ #التماستفڪر
@gandoooooooi
'^🌸✨
#استادپناهیان:
بروگریہڪن ؛
اݪتماسِخداڪن ؛
بگونمیتونمازموقعیٺِگناھفرارڪنم🍂
اونقدرخداڪریمہ،
ڪہموقعیٺِگناهوفرارےمیدھ،🌱
توفقطمیونِگریہهاتبگو؛
دیگہناندارمپاشم؛😓
بگومیخوامگناھنکنمااا، زورمنمیرسہ!😢
معجزھمیڪنہبرات...🙃
🌱✨
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
@gandoooooooi
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
_گفتم:بهشت❓
+گفت:لبخند حـسـیــ♥️ــن
_گفتم:جهنمت ❓
+گفت:دورے از حـسـیــ♥️ــن
_گفتم:دنیایت❓
+گفت: خیمه عزای حـسـیــ♥️ــن
_گفتم:مرگت❓
+گفت:شهادت فی طریق الحـسـیــ♥️ــن
_گفتم:مدفنت❓
+گفت: گمنام مثل مادر حـسـیــ♥️ــن
_گفتم:حرف آخرت❓
+گفت: #یاحـسـیــ♥️ــن♡
#اللہمعجللولیڪالفرج❤️
🌱✨
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
@gandoooooooi
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
🔰 #امام_مهدي (ع) از ديدگاه #امام_صادق(ع)
🔸پيش از قيام قائم (ارواحنا فداه) مردم به وسائلي از گناه ترسانيده ميشوند:
🔥به وسيله ي #آتشی که در آسمان ظاهر ميشود.
⚡️به وسيله ي #سرخی فراگيري که آسمان را فراميگيرد.
🌫به وسيله ي #خسفی در بغداد.
🌪به وسيله ي #خسفی در شهر بصره.
🥀به وسيله ي #خون_هایی که در بصره ريخته ميشود.
😨به وسيله ي #ترس و #اضطرابی که همه ٔ عراق را فراميگيرد و آرامش را از همهٔ آنها سلب ميکند
🌸 يزجر الناس قبل قيام القائم عن معاصيهم بنار يظهر في السماء و حمره تجلل السماء،
و خسف ببغداد و خسف ببلد البصرة،
و دماء تسفک بها، و خراب دورها،
و فناء يقع في اهلها،
و شمول اهل العراق خوف لا يکون معه قرار
📗اعلام الوري،ص۴٢٩
🌱✨
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
@gandoooooooi
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
•|✌️|•
#منبر_مجازی📿
یه جا یه موسیقی گذاشته بودن🎼
میخواستم بگم خاموش کن🚫
این جوری شروع کردم:
گفتم :این قشنگه!؟
گفت: آره.
گفتم:برا قشنگیش گوش می کنی!؟🦻
گفت:آره.
گفتم:پس چرا من قشنگیش رو حِس نمیکنم!؟
گفت:حاج آقا باید یه مدت گوش کنی...😈
تا بعداً بتونی قشنگیش رو حِس کنی.
گفتم:حالا انتظار داری من حرفت رو گوش کنم!؟✅
گفت: اگه میخوایی قشنگیش رو حِس کنی،باید
با ما راه بیایی...
من انقدر از این نوارا برات میزارم تا راه بیوفتی😏
گفتم:من چرا این رو به مردم میگم حرفِ من رو گوش نمیدن!؟
بهشون میگم نماز قشنگه🙃♥️
میگن چرا ما قشنگیش رو حِس نمیکنیم!؟
می گم باید با ما راه بیایی〰️〰️〰️
میگن: حال نداریم.
خاموش کرد گفت:حاج آقا چی گفتی!؟
گفتم:همین رو باز کردم.
#موسیقی♪♪♪♪
#اللہمعجللولیڪالفرج💙
🔴سوال یک دختربچه ۹ساله شیعه ازمدیر خود که باعث شد تمام کارشناسان شبکه های وهابی جوابی بجز سکوت برایش نیافتند:*
ما درکلاس ۲۴نفر هستیم،معلم ما وقتی میخواد از کلاس بیرون بره
به من میگه:
خانم محمدی،شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه...
و به بچه ها میگه:
بچه ها،گوش به حرف مبصر کنید،تا من برگردم...
حالا شما میگید پیامبر(ص) از دنیا رفت و کسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد؟
آیا پیامبر(ص) به اندازه معلم ما بلد نبود یک مبصر و یک جانشین بعد از خودش تعیین کند که نظم جامعه اسلامی به هم نریزد؟؟؟
*جواب مدیر اهل سنت به دانش آموز شیعه:*
برو فردا با ولیات بیا کارش دارم!!!
دانش آموز رفت و فرداش با دوستش اومد!!!
*مدیرگفت:*
پس چرا ولیتو نیاووردی؟
مگه نگفتم ولیتو بیار؟
*دانش آموز گفت:*
این ولیه منه دیگه...
*مدیر عصبانی شدوگفت:*
منظور من از ولی سرپرسته،پدرته، تو رفتی دوستتو آوردی؟
*دانش آموز گفت:*
نشد دیگه...
اینجا میگی ولی یعنی سرپرست...
پس چطور وقتی پیامبر میگه این علی ولی شماست میگید معنی ولی میشه دوست!!!!!!!!👌🏻
*بنازم به این بچه شیعه* ✌
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌱✨
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
@gandoooooooi
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
#خاطراتشهدا
🌻وقتے "کوثږ"ش از خواب بیدار میشد و بی قرارے میکرد، بۼلشـ میکـࢪد و بلند میشد می ایستاد. 🍃✨بعد دور اتاق راه میرفتــ و آرومـ همینطور که تکونش میداد تکرار میکرد: علے، علے، علے...
گاهے چند دقیقہ پشت سر همـ ذکر علے ﴿؏﴾ رو تکرار میکرد و کوثــــــ💕ـــــر دوباره خواب می رفتـ....
به روایت برادر شهید
#شهیدمحمودرضابیضایی
🌹شادی روح شهدا صلوات🌹
🌱✨
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
@gandoooooooi
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
☘ #در_مسیر_عشق ☘ #پارت پنجاه و پنجم علی سایبری: کلی ذوق و شوق داشتم که بالاخره شبی که میخواستم رسید
🌷 #در_مسیر_عشق🌷
🍃 #پارت پنجاه و ششم🍃
علی : نشسته بودم سرم پایین بود و داشتم به این فکر میکردم که چرا اقا محمد و رسول اینجان تو این فکرا بودم که صدای اقا محمد که من رو مورد خطاب قرار داد توجهم رو جلب کرد
محمد : خب علی اقا احوال؟
علی : شکر شما خوبید؟
محمد : الحمد الله میدونم الان کلی سوال تو ذهنت پیش اومده که چطور و چرا من و رسول اینجاییم. خب خودت چی فکر میکنی؟
علی: خب....
شما با خانم مقدم نسبتی دارید؟
محمد : مثلا ؟
علی : نام های خانوادگی تون به هم نمیخوره نظری ندارم
محمد : زهرا و فاطمه دخترای من هستن
علی : چییی😳😳😳😳
پدر علی : عه محمدجان چرا نگفته بودی
محمد: برای اینکه نباید میدونستن در واقع نام کامل من محمد حسینی مقدم هست که از پسوندش برای نام خانوادگی دخترا استفاده کردیم
علی : 🤐🤐 شوک شده بودم و ترس داشتم
: آقا یعنی فاطمه و زهرا خانم میشن خواهرای رسول؟
محمد : درسته
علی : میدونستم کارم ساختس بیچاره شدم رسول بعدا میکشه منو
رسول: خیلی عصبی بودم میخواستم پاشم علی رو بکشم داد بزنم سرش
____ اتاق زهرا_______
فاطمه: با آبجی زهرا نشسته بودیم تو اتاق
بغل من چشماش رو بسته بود
. بیداری ؟
زهرا: اوهوم
فاطمه: خب حالا نظرت چیه😜😂؟
زهرا : 😭😭😭😭😭
فاطمه: وااا😐😐 چرا گریه میکنی😐😐
زهرا : بسسسههههه نمیخوام هیچی درمورد این موضوع بشنوم😭
فاطمه: خیلی خب بابا😐 گریه نکن حالا
زهرا : کی تموم میشه وای خدا
فاطمه : اصلا نظرت چیه کلاشینکف دستت بگیری بری ترور شون کنی ؟ ها؟ بهتر نیست؟😐💔
زهرا : وقت دنیا رو میگیری😒
فاطمه: والا😐 اینجوری که اعصاب داری باید دورتر ازت بشینم وگرنه ممکنه شهید بشم😐😂
زهرا: 😐💔
* رسول وارد اتاق میشود *
رسول : ببین زهرا ، خواستید صحبت کنید اصلا تحویلش نگیر سنگین باش بهش رو نده😡 فهمیدی ؟؟؟
فاطمه توهم حق نداری از اتاق بیای بیرون همنیجا میمونی تا وقتی رفتن
فاطمه : چشم
زهرا: اوکی باش
ادامه دارد....
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🌷 #در_مسیر_عشق🌷 🍃 #پارت پنجاه و ششم🍃 علی : نشسته بودم سرم پایین بود و داشتم به این فکر میکردم که چر
🍁 #در_مسیر_عشق 🍁
🍂 #پارت پنجاه و هفتم 🍂
•••• سه روز بعد ••••
رسول: خسته بودم و کلی کار و گزارش ریخته بود رو سرم
دیدم فاطمه تو فکره پشت سیستم نشسته گفتم الان موقع خوبیه اذیتش کنم😜
: خسته نباشید خانم مقدم
فاطمه : از جام پاشدم سلامت باشید همچین
رسول: تمام این گزارشات رو تکمیل میکنید📃📄📑📁📄📄📑📁📄📄📑📁📄📑📁🗂
فاطمه: این همههه😳
رسول: بله حرف نباشه🤨 روسریت هم بکش جلو . جلوی چادر هم نباید باز باشه🤨🤨
فاطمه : بله چشم😔
رسول: زمانی زیادی ندارید سریع تمومش کنید
فاطمه : چشم
رسول: رفتم سر میز خودم آخ که چقدر دلم خنک شد یه بار هم از روی دوش خودم برداشتم.
زهرا : از دور میدیدم رسول داره با فاطمه کل کل میکنه بعد از رفتن رسول رفتم بالاسر فاطمه
. خسته نباشی . کارهام تموم شده بده کمکت کنم
فاطمه: 😶 چی ؟ نه نمیخواد
زهرا : حرف نزن هرچی هست بده من
بعدا خودم دارم واسه رسول
فاطمه : رسول نه و داداش
زهرا : 😒اه اه
فاطمه : برو نمیخواد کمک کنی
زهرا : نخیر همین که گفتم گزارش هارو بده من زود باش
فاطمه: 😐یا خدا خیلی خب
زهرا : برو بزار رو میز من تا من حساب این حسینی رو برسم برمیگردم
فاطمه: نهههه کار نداشته باش بهش
زهرا : تا زهرم و نریزم دلم اروم نمیشه😡🔪
فاطمه: مراقب خودت باش خدا پشت و پناهت😐😂
زهرا : فاطمه در هر موقعیتی که حالم بد باشه یا عصبی باشم یه چیزی میگه فضا عوض میشه.
: چشم😂
زهرا : آقای حسینی😏 خسته نباشید
رسول : همچنین بفرمایید کار داشتید؟
زهرا : اگ امکانش هست این دوتا برگه رو برای من کامل کنید☺️(اعصاب درون زهرا🤬🤬🤬)😂
رسول: باشه منتظر باشید
سه دقیقه بعد
زهرا : خیلی ممنون تشکر
رسول: خواهش میکنم وظیفه بود
زهرا : اونکه بله وظیفه شما بوده😡
رسول: 😐چی؟
زهرا : هیچی به کارتون برسید😊🔪 ان شآءالله در منزل نشون میدم
رسول : این چش بود😐💔
ادامه دارد....
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🍁 #در_مسیر_عشق 🍁 🍂 #پارت پنجاه و هفتم 🍂 •••• سه روز بعد •••• رسول: خسته بودم و کلی کار و گزارش ریخ
🌺 #در_مسیر_عشق 🌺
🌱 #پارت پنجاه و هشتم🌱
محمد : زهرا خانم لطفا تشریف بیارید اتاق من
زهرا : چشم میام
زهرا : اجازه هست ؟
محمد : بیا تو
زهرا : با بنده امری داشتید ؟
محمد : بشین
زهرا : ؟؟؟😶
محمد : در مورد زندگیت
زهرا: منفی
محمد : 🤨چراا
زهرا : نمیخوام اصلا کلا نمیخوام برم سر زندگی خودم با آبجیم بیشتر کیف میکنم بیشتر زندگی در کنار اون حال میده
محمد : 😒هووففف
زهرا : به هر حال من جوابم منفیه
محمد : 🙄
زهرا : با اجازه 🚶🏻♀
محمد : صبر کن
زهرا : ؟
محمد : دلیل این جواب ؟
زهرا : بعد چند ثانیه مجبور شدم بگم
. ناراحتی قلبیم
محمد : همییین😐😐😐
هرموقع دکترت گفت بدون حرف میری عمل میکنی و تموم میشه ومیره😡
زهرا: 🙂 خسته نباشید 🚶♀ و رفت
محمد : هوووفففف من از دست این دختر چه کار کنم
زهرا :فااطمهه😭😭😭 چرا من راحت نمیشم چرا تموم نمیشه😭😭😭
فاطمه : چیشده از چی صحبت میکنی؟
زهرا : هیچی بزار تو حال خودم بمیرم 😭
فاطمه: نمیزارم . نمیزارم همچین اتفاقی بیفته حالا اروم باش بگو چیشده
زهرا: هیچی 😭
فاطمه: مرض و هیچی، کوفت و هیچی
زود باش بگو
زهرا : خسته بودم نفس های آخر و کشیدم و چشمام و بستم
. هیچی نیست ول کن
فاطمه : هووففف😶🔪
ادامه دارد....
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فردی که ضارب حادثه حرم مطهر رضوی را دستگیر کرد ..
از دیار حاج قاسم و اهل کرمان بود❤️✨🌿
#فرمانده
#حلیف
#طلبه_شهید
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
بہ قول استاد رائفی پور
خدا تو این ماه ثواب هارو حراج زده
خیلۍ فقیریم اگر گرسنه از سر این
سفره بلند شیم :|
#مَحیصا
@hlifmaghar313
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
- از کربلا کہ برگشت🚶🏿♂
ازشپرسیدم: ازامامحسین چیخواستی؟
گفت: یہ نگاه بہ گنبد حضرت
ابوالفضل کردم👀،یہ نگاه به گنبد
سیدالشهدا و گفتم آدمم کنید .. (:
-' شھیدمجیدقربانخانی
#مَحیصا
@hlifmaghar313
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
طَرَفمیشینِہبـٰااَعضـٰاۍِخـٰانۅادِه
مـٰاهۅارِهنِگـٰاهمیڪُنِہبَعداۅنطَرَفِخۅنِہ،
تـٰابلۅزَدِهیـٰامَھدۍاَدرِڪنۍ"
دَمِتگَرمخَدایۍ
اِمـٰامزَمـٰانبِہخـٰاطِرتۅیِڪۍهَمڪِہشُدِه
ظُھۅرمیڪُنہ…!!!😐
#بدونتعارف☝🏾
#مَحیصا
@hlifmaghar313
اگهسرسفرهیافطاربهکسیکه
کنارموننشستهبگیم؛روزهاتقبولباشه،
اونچیجوابمیده؟!
حتمامیگه؛ازشمامقبولباشهوممنونم
وکلیبهمونمحبتمیکنه.."✨
حالااگهسرسفرهیافطارسرمونرو
بالابگیریموبهامامزمان"عج"عرضکنیم؛ آقاجونروزهتونقبول،مطمئنباشید
مولاهرجوابیبدن،دعاشوندرحقمونمستجابه!
منسرسفرهیافطارمیگم؛
آقاجونروزهتونقبولباشهوامیددارم
بهاینکهمولابفرمایند:
ازشمامقبولباشهعاقبتبخیربشی.."🙃♥️
اینپیامرواینقدرمنتشرکنیدکههمه
سرسفرهیافطارباامامزمان"عج"
حرفبزننوبهیادحضرتمهدی"عج"باشن وبرایظهورشدعاکنن.."🖐🏻💔
#اللهمعجللولیکالفرج..'🌸
#التماسدعا.."🍃
Tahdir joze6.mp3
3.98M
❤️🍃
تندخوانی جزء پنجم قرآنکریم🌱
#رفیقِجان
#ماه_رمضان💛
نشسته بر سر راهت اگر چه دیر آیی نهاده دیده به هرجا که زان مسیر آیی .
#جمعههایانتظار♡!
#مهدویت
حاجحسینیکتا :
بچههـابیـایدیهکاریکنیـدکه
امـامزمـان(عج)برنامههاشو
رویمـاپیـادهکنـه؛
ما اون مأموریتخاصآقا رو
انجـامبدیـم!
اینیهرابطـهخصوصیبا
امامزمانمیخـواد
اینیهنصفهشب
گریهکردنهایخاصمیخـواد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه حس خوبی میده انجام کار این بچه ها 😍😍😂
زیاد منتشر کنید تا بدست صهیونیستها برسد😁
حاجقاسمدورنممیگہ:شماتومجازی
خودتوڪنترلڪن؛لازمنڪردھنصفشب
بیداربشییادانتقامسختبیوفتی..!
#متوجہهستیچیمیگم؟
ظهر باشد
گرم باشد
روزه باشۍ
تشنه باشۍ
حرم باشۍ
بعد تورا در حرم
غوطہ ور در خون...
بخرند و ببرند!
شهادت هنر مردان خداست :)