eitaa logo
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
249 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
33 فایل
@gandoiiii مهربان خدای من @emamhosein113 فکر می‌کردم، نـ⛔️ـمی‌شه پرسـ🧐ـید؛ اما...🤩 ‌+ثبت نام؟ بعله بفرمایید☺️ http://Bn.javanan.org
مشاهده در ایتا
دانلود
Ali Ghelich - Hussein e Daroon (128).mp3
4.44M
منو ببخش . . ارباب دلم 💔 منو ببخش . . بیتاب دلم💔 دوست دارم♥️ گفتم به تو . . یکی نبود😔 حرف و عملم . .💔 💛✨ 🥀🖤
•🧡• • 🧡⃟🍁↝| 🧡⃟🍁↝|
ھـــࢪچہ‌داࢪیم‌ ازڪرم‌عباس‌اسٺ:)♥️ "السلام علیڪ یا قمــر بنی هاشم" •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
14.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⌜ صلوات خاصّۀ ؏ با صداۍ ــــــــــــــــ🌙💛ــــــــــــــ پیشنهاد دانلود ↻
🍃 *﷽ 🍃 و...تو... همان‌اکسیرآرام‌بخش زمینے؛ کھ‌سالهاست،آن‌رابرمدارش،آرام‌نگہ داشته‌اے! ✨ میدانے؛ زمین‌شیفتہ‌نگاه‌توست... که‌هرصبح‌وشام، دورسرت‌مےگردد!🕊 الّلهُـمَّ عَجِلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🌿☁️ 🌤 🤲 دلم کمی خدا می خواهد 🌹🍃🌹🍃       أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج                   🌼🍃🌺🍃🌼 ✿💚لـبـیـک یـامـهدۍ(عج)💚✿ ----💚----💚----💚----
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🍃#در_مسیر_عشق 🍃 🍃#پارت_صد و نهم🍃 زهرا : این رسول چشه😕 فاطمه : عههه خوب شد یادم انداختی و به سرع
❣ 💓 و دهم 💓 محمد : الان داری به جای من تصمیم میگیری 🤨🔪 فاطمه : من اجازه نمی دادم داداشم و بفرستین محمد : خیلی خب خودت هم باید بری😡 شیر فهم شددد؟؟؟؟ فاطمه : سکوت محمد : تو هم باهاش میری دیگه هم بر نمیگردین 😡 تا یاد بگیری جای من تصمیم نگیری الانم برو بیرون نبینمت🔪🔪😡😡😡 فاطمه : چشم با اجازه رسول با شتاب میاد سمت فاطمه : چیکار کردی چیزی که نگفتی؟ 😶 فاطمه : باهم میرم منم میاد باهات رسول : فاطمه چه غلطی کردییییی😡 فاطمه : من نمیزارم تو جایی بری باید باهم بریم رسول : من بعدا واسه شما دارم🔪 و رفت زهرا : میشه بگی اینجا چه خبره فاطمه 😳 من گیج شدمممممم
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
❣ #در_مسیر_عشق ❣ 💓 #پارت_صد و دهم 💓 محمد : الان داری به جای من تصمیم میگیری 🤨🔪 فاطمه : من اجازه ن
🎖 🎨 و یازدهم🎨 فاطمه : دیشب بابا و داداش بحث شون شده بابا هم توبیخ کرده باید بره کردستان زهرا : خب بقیه اش ؟😨 فاطمه : منم رفتم با فرمانده حرف بزنم شاید صرف نظر کنه 😕 بد حرف زدم عصبی شد منم فرستاد پیشش😂 زهرا : ای مرض واسه من میخندی😡🔪 برو پیش همون داداش خلت محمد * ساعت نزدیک ۹ شب بود رسول و فاطمه و زهرا سه تا شونم پکر فیس بودن😑 رفتم سمت زهرا صداش کردم : خانم مقدم بریم زهرا : آقا محمد : چیه زهرا : فاطمه و رسول چی ؟😶 محمد : کاری نداشته باش سویچ و بگیر برو من میام زهرا : انقدر بابا عصبی بود نتونستم چیزی بگم : چشم 🤐 محمد ،رفتم سمت فاطمه : با داداش جون تون میاید خونه 😒 بدون اینکه جوابی بگیرم رفتم سمت ماشین رسول : خیلی دیوونه ای ببین چیکار کردی 😡 تو هم باید مثل من دعوا بشنوی فاطمه : اتفاقا حال میده 😂 رسول : دیوونه داره میخنده واسه من😡
| گوش‌کن؛ بآز‌کسی‌بین‌دعآ‌گفت‌...🙃💔 - .
از‌این‌عکس‌قشنگاا🚶🏻‍♀:) ‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌