eitaa logo
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
259 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
33 فایل
@gandoiiii مهربان خدای من @emamhosein113 فکر می‌کردم، نـ⛔️ـمی‌شه پرسـ🧐ـید؛ اما...🤩 ‌+ثبت نام؟ بعله بفرمایید☺️ http://Bn.javanan.org
مشاهده در ایتا
دانلود
تو نوتیف پیام حسین طاهری رو میبینم یه جوری میپرم ر‌و گوشی فلج میشم
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
💞 #در_مسیر_عشق 💞 ❣ #پارت_صد و بیست و سه ❣ 📌 خونه 📌 عطیه : این چمدون ها چیه 😳رسول این چمدون توعهه
💚 💚 💛 و بیست‌‌و‌چهارم 💛 زهرا از راه میرسه : سلام محمد : به عروس خانم 😍 زهرا :آبجی ایم کو؟ و رفتم سمت اتاق فاطمه فاطمه کجا؟😶😶😶😶 فاطمه : کردستان😃 زهرا : عجب🙂 خب خانم حسینی مقدم ان شاء الله موفق و موید باشید به سلامت و از اتاق اومدم بیرون رفتم اتاق خودم تو فکر بودم چرا باید برن چرا فاطمه کرم میریزه یه کاری میکنه بدتر برن رو اعصابم حالا بدون این دونفر چه کار کنم محمد : وارد اتاق زهرا شدم : نمیخوای بیای بریم فرودگاه ؟ زهرا : سکوت محمد : زهرا باتوام زهرا : سکوت محمد : دمپایی که دم در بود سمتش پرت کردم : هوی دختر با شمام ها زهرا : خیر فرمانده شما بفرمایید راهی شون کنید سلام برسونید محمد : 😒😒😒😒 معلوم نیست چته تو شماها دیوانه کردید منو انگاری باید تورو هم بفرستم از دست تون راحت شم ادم شید زهرا : سکوت
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
💚 #در_مسیر_عشق 💚 💛 #پارت_صد و بیست‌‌و‌چهارم 💛 زهرا از راه میرسه : سلام محمد : به عروس خانم 😍 زه
💫 💫 💛 و بیست‌و‌پنجم 💛 زهرا: به رسول پیامک دادم پارک سر کوچه منتظرشم واقعا دلم براشون تنگ میشه🙂 دعوا ها جشن پتو ها یعنی تا کی قراره بمونن کردستان قبلش زنگ زدم بابا زهرا : سلام محمد : علیک سلام کجا رفتی زهرا : خواستم بگم تا کی میمونن کردستان ؟ محمد : تا هر وقت آدم بشن زهرا : مگه الان چشونه محمد : بماند حالا اونجا بهشون نیاز دارن زهرا : خب.. خیلی خب خدافظ رسول : سلام چطوری زهرا : علیک سلام خسته نباشید بشین میخوام صحبت کنم باهات رسول : خب .. بفرمائید زهرا: میشه بگی چه کار کردی که بابا داره میفرستدتون کردستان؟🙂 رسول: 😒 بیا برو بابا زهرا : 🙂 داداش تو میفهمی وقتی فاطمه هم همراهت بیاد من ضربه میخورم شما دوتا باهمید من نیاز دارم بهتون 🙂💔 اینو درک کن فقط خودتو نبین رسول : دیگه فایده نداره 😒🔪 زهرا : 🙂اها صحیح🙂💔 باشه . از طرف منم از فاطمه خدافظی کنید ان شاءالله سفر خوبی داشته باشید و موفق باشی 🙂 خدانگهدار رسول: عععع صبر کن چی میگی زهرا : بدون توجه به حرفش به راهم ادامه دادم. ادامه دارد...
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
💫 #در_مسیر_عشق 💫 💛 #پارت_صد و بیست‌و‌پنجم 💛 زهرا: به رسول پیامک دادم پارک سر کوچه منتظرشم واقعا دل
☘ ✨ صد و‌بیست‌و‌ششم✨ فاطمه : رسیدیم فرودگاه خوشحال بودم که با رسولم😃 از بابا خدافظی کردیم و سوار هواپیما شدیم : اها راستی رسول زهرا کجا بود ؟؟ رسول : اینقدر خوشحالی که حواست نبود خواهرت هست یا نیست؟😒🙂 فاطمه : خب چه کنم..🙁😔 جوابی از رسول نشنیدم _ تو فکر بود . نمیخوای بگی به چی فکر میکنی؟ 🙃 رسول : هیچی ~~~~~~~~~` زهرا : خلوت کرده بودم که فرشید زنگ زد. حوصله جواب دادن نداشتم بعد از دو بار تماس پیام داد ( میدونم دلت نمیخواد جواب بدی اما کار واجب دارم . سریع خودتو برسون اداره ) با خوندن این پیام دلم هُری ریخت پایین اماده شدم که از اتاق بیام بیرون و با مامان مواجه شدم عطیه : کجا این وقت شب ؟🤨 زهرا : اقا محمد کجاست ؟ (از قصد اینکه نمی خواستم بابا صداش کنم اینطور بیان کردم) عطیه: اولا اقا محمد نه و بابا محمد دوما رفته محل کار زهرا : باش منم باید برم پیشش عطیه : خیلی خب مراقب باش زهرا : تا اومدم پامو از خونه بیرون بزارم یهو یاد رسول افتادم و نشستم زمین و زدم زیر گریه ....
سلام علیکم✋ من ادمین جدید هستم🤍🧸 من رو با❥³¹³بشناسید🤗 و انشاالله قراره براتون کلی پست های جذاب بذارم 🥰✨ ناشناس من برای نظر دادن💖👇 www.6w9.ir/msg/8159489
سرنوشت هر آدمی...