فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مناسب برای استوری:)
#استوری_شما 💚
#علے_قلیچ💛
مناسب برای استوری هاتون قشنگآ :)
#استوری_شما 💚
#علے_قلیچ💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر این ساز عشقه...اولین باره میبینم این مدلی بزنن ک اصلا دلم رف :)!
من ایرانم و تو عراقی💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲💭
سلمان رشدی چه نوشت که باعث صدور
دستور امام خمینی (ره) برای اعدامش شد؟!
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
سکانس های حساس گاندو🙂❤️ #گاندو #کلیپ
ماموریت رفتن رسول استرس نبود مرز سکته بود😖
سلام و نور✨💖
شب تون پر از عشق و محبت امام :)
امشب قصه داریم قصه ی هوای حسین ..🙂
#امام_زمان
#خدا
#محرم
#امام_حسین
#امام_رضا
یه روز بچه یزدی ها میخواستن برا آقا امام حسین یه کاری انجام بدن.. غذا درست کنن بقیه رو دعوت کنن..اما پول نداشتن🙃
رفت پیش یه تاجر داستانو بهش گفتن و ازش کمک خواستن..🌙
تاجره گفت:مجلسِ امام حسینِ هااا،یه چک میدم دستتون کم ننویسیناااا !!
بچه ها مبلغ خیلی بالایی نوشتن..و ترس داشتن چون مبلغ بالایی نوشتن تاجرِ امضاء نکنه !🍀
ولی...
تاجرِ دست شو گذاشت رو مبلغ و امضاش کرد✨
بعد مدتی این تاجر از دنیا رفت..🪐
تو خواب یکی از جوونا اومده بود گفته بود..🌜
امام حسین بدون اینکه نامه اعمالمو ببینه امضام کرد♥️
#امام_زمان
#خدا
#محرم
#امام_حسین
#امام_رضا
هدایت شده از سیدِ خیرالامور | سیدنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرعت اینترنت و
حواشی پههههنای باند در ایران :)
واقعیت طرح صیانت و اینترنت ملی🤔
براى دانلود كليپ هاى بيشتر
به كانالمـــون يه ســرى بزنين
دست پُـر مياين بيرون😉👇🏻
🔻 @seyyedoona
🔻 @seyyedoona
🔻 @seyyedoona
⁰¹.²⁰ ساعت دلتنگۍ(:💔
همچون امام حسین سرش را تقدیم کردو همچون عباس دودستش را همچون علی اڪبر ارباً ارباشد..
#حاج_قاسم
#شب_جمعه
#به_وقت_دلتنگی
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
❣ #در_مسیر_عشق ❣ 💫 #پارت صدو پنجاهو پنجم 💫 شب محمد : خب فاطمه خانم چه خبر فاطمه: هیچی سلامتی
🍁 #در_مسیر_عشق 🍁
🍂 #پارت صدو پنجاهو ششم 🍂
فاطمه : عه سلام خواهر قطبی به به چطوری خواهر فرجی خسته نباشید
خانم فرجی : ممنون همچنین لطف کنید همراه ما تشریف بیارید
قطبی : از پشت سر فاطمه حرکت میکردم
فاطمه: کجا ؟
قطبی : بازداشتگاه میدونید کجاست دیگه؟ خودتون برید همونجا ماهم همراهی تون میکنیم
فاطمه : چرا اونجا؟
فرجی: اولا این رو باید خودتون جواب بدید دوما بعدا مشخص میشه
فاطمه : چرا اینطوری رفتار میکنید چرا هیچکس پاسخگو نیست
از گوشه دیوار بابا رو دیدم با رسول اینقدر دلم شکست و از اونجا به بعد سکوت کردم بدون هیچ حرفی رفتم تو سلول
و دراز کشیدم میدونستم از دوربین ها چک میشم کاری نکردم و چشمام رو بستم و فکر کردم چرا منو باید بیارن اینجا یه جرقه خورد که جای حساسی که رفتم سفارت بوده
و فهمیدم کل ماجرا رو 🙂💔 اینقدر سرم درد میکرد قلبم درد میکرد که فقط دوست داشتم دیگه بلند نشم
....
زهرا : اقا اجازه هست بیام داخل ؟
محمد : بیا تو
زهرا : فاطمه موبایلش خاموشه دو روزه ندیدمش نگران شدم
محمد : نگران نباش اون اینجاست پیش ما
زهرا : یعنی چی
محمد همه ماجرا رو براش تعریف کردم
زهرا : بابا شما به چه حقی تهمت جاسوسی بهش زدین😡 چرا بدون هیچ مدرکی چطور میخواید ثابت کنید اون جرمی مرتکب نشده
محمد : اروم باش ، تو این شرایط بهترین راه این کار بوده پس هیچی نگو
زهرا : نه من نمیتونم اینو قبول کنم
محمد : اگر میخوای ادامه بدی برو بیرون
زهرا : بدون حرف رفتم بیرون
رفتم نزدیکترین پارک به اداره تا حالم بهتر بشه
تا نشستم رو صندلی صدای پیام گوشیم بلند شد
فرشید بود ؛ حوصله اونم نداشتم فقط بهش گفتم پارکم ؛ بعد چند دقیقه اومد
فرشید : سلام
زهرا : با سر جواب سلامش و دادم
فرشید : میدونم حالت گرفتس بخاطر خواهرته با گرفتنش
زهرا : فرشید توهم میدونستی 😡
فرشید : شرمنده اقا محمد گفت به هیچکس هیچی نگم
زهرا : خستم ، خسته ام از همتون خب راحت بگید من نامحرمم
فرشید : باور کن منم امروز صبح فهمیدم
زهرا : لا اله الا الله واقعا چطور میتونن تهمت بزنن چطور میتونه دل دخترش و بشکونه چطور برای اولین بار بدون اسناد و مدرک یه ادم و بازداشت میکنن اونم به چه جرمی چرخیدن جلو سفارت فرانسه واقعا چرته
فرشید : به خودت مسلط باش هیچی نشده
بالاخره پدرته حتما هواشو داره
زهرا : اگر هواشو داشت میرفت عین ادم باهاش صحبت میکرد نه اینکه بازداشتش کنه
اینجا بود که بغضی که همراه کلام هام از گلوم خارج میشد ترکید و تبدیل به گریه شد
فرشید : نچ گریه نکن عزیزم اخه گریه نداره مشکلی پیش نمیاد اذیت نکن خودتو
زهرا همراه با گریه جواب دادم : چطور اذیت نکنم ؟ خواهرم بخاطر حرف ناحق و تهمت افتاده گوشه بازداشتگاه
....
زهرا : با چشمای قرمز و بدون در زدن وارد اتاقش شدم : جناب آقای حسینی مقدم
محمد : چتتتتهههه
زهرا : میخوام فاطمه رو ببینم
محمد : اجازه ملاقات نداره
زهرا : حالا ک اینطور شد خودم میرم اونجارو شلوغ میکنم
محمد : زهرااا تو همچین کاری نمیکنی بشین صحبت کنیم
زهرا : من صحبتی با شما ندارم
محمد : بشییییینننن فرشید توهم جلو در واینسا بیا تو بشین
بجای بحث و دعوا و داد بشینید مثل ادم صحبت کنید
زهرا : کوبوندم رو میز حالا ک میخواید بازجوییش کنید خودم بازجوش میشم
محمد : نه