eitaa logo
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
249 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
33 فایل
@gandoiiii مهربان خدای من @emamhosein113 فکر می‌کردم، نـ⛔️ـمی‌شه پرسـ🧐ـید؛ اما...🤩 ‌+ثبت نام؟ بعله بفرمایید☺️ http://Bn.javanan.org
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سم جدید🤣🤣 واکنش طرف دارای علی افشار بعد استوری بهار عسگری🤣
جدید وقتی که می فهمیم تو پیج سریال گاندو یا یکی از بازیگران یه پست جدید گذاشته شده😂😂😂
آرامش وجود خدا در کنار من خدای من دنیای من است ♥️🙂 میخوای با خدا ارامش داشته باشی پس سریع بیا اینجا که دیر کردی😉 . . @emamhosein113❤️ لینک ناشناس مون نظری انتقادی❤ لینک ناشناس برای ارتباط با ما ؛ https://harfeto.timefriend.net/16314139181103
قهرمانان گمنام پارت پنجاه و نهم ❤️🕊 رسول بعد از پانسمان دستم رفتم اتاق فاطمه همون لحظه پدر و مادرم هم رسیدن .سلام بر پدر و مادر عزیزم بابا : زبون نریز دختر من کجاست رسول . تو این اتاقه 😳 بابا : چرا اینجوری نگاه میکنی ؟ . اخه بابا این اولین باریه به خاطر فاطمه با من اینجوری حرف میزنین بابا : دختر من تیر خورده افتاده گوشه بیمارستان تو به من نگفتی انتظار داری قربون صدقت برم برو کنار ببینم میخوام برم پیش خواهرت . باشه بریم مامان : دست خودت چی شده . هیچی مامان تو عملیات تیر خوردم 😊 مامان : از بس بی فکری و مراقب خودت نیستی من چی بگم به تو پسره بیشعور . وا مامان شما هم مامان و بابا با هم زدن زیر خنده 😂😂 رفتیم اتاق فاطمه اونروز از بس که خندیدیم دلدرد شده بودم ولی خیلی از بابا و مامان گوشه کنایه شنیدم که چیزی در مورد تیر خوردن فاطمه نگفته بودم انگار نه انگار که منم مجروح شده بودم همه فکر و ذهنشون فاطمه 😢پس من چی ؟ داوود با موبایلم تماس گرفت . سلام دادا خوبی داوود : قربانت رسول جان زنگ زدم ببینم بهتری داداش . اره خوبم خداروشکر داوود : میتونی بیای سایت . بله که میتونم فقط الان بیام داوود : اگه بتونی که خیلی خوبه اخه میخوایم برای دستگیری رحمانی اقدام کنیم باید این دوربین های اطراف و هم دوربین های داخل رو از کار بندازی تا بچه ها یه وقتی شناسایی نشن . چشم داداش همین الان میام داوود : داداش اگه نمیتونی تا به علی بگم انجام بده . نه نیازی نیست خودم اومدم کاری نداری داداش داوود : سلام به خانوادت برسون یا علی . بزرگیت رو میرسونم یا علی گوشی رو قطع کردم بابا: کی بود تو با این وضعت کجا میری ؟ . دوستم داوود بود باید بریم عملیات بابا : اخه با این وضعیت دستت . اخه بابا اینا کارشون بدون من لنگه دارم میرم کار ندارین بابا : نه پسرم مراقب خودت باش خداحافظ . خداحافظ راه افتادم سمت سایت بعد نیم ساعت رسیدم رفتم تو . سلام بچه ها
قهرمانان گمنام پارت شصتم 🧡🌹 رسول همه : سلام دیدم باز این علی نشسته بود پشت میز من . علی تو باز نشستی پشت میز من یهو یکی از پشت زد به شونم برگشتم دیدم اقا محمده . سلام اقا محمد اقا محمد : سلام استاد رسول چطوری خوبی از کی تا الان این صندلی رو به اسم تو زدن استاد . ببخشین اقا این میز و صندلی کلا مال بیت الماله اصلا علی کی گفته این صندلی ها برای مایه چرا الکی حرف میزنی تو علی اوضاع همه بچه ها اینجوری بود 👈🤣🤣🤣🤣🤣🤣 اقا محمد : علی پاشو بیا اتاق من و تو استاد بشین پشت سیستم و تا تمام دوربین ها رو هک نکردی تکون نخور . چشم اقا همه رفتن و من موندم و یه عالمه دوربین که یهو داوود برام یه لیوان کاپوچینو اورد داوود : بفرما داداش رسول . دستت طلا اقا داماد (این جمله رو بلند گفتم و همه نگاه ها رو ما برگشت ) سعید : اِ جدی حالا کی هست این زوجه خوشبخت داوود : رسول فقط میکشمت . بچه ها این اقا داوود اومده خواستگاری ابجی بنده سعید : اِ جدی مبارک باشه اقا داوود ما ها غریبه بودیم هیچی نگفتی ؟ داوود : نه بابا شما تاج سرین ولی نشد که زودتر بگم سعید : حالا کی شیرینی میدی اقا داوود داوود : هر وقت جواب مثبت رو از خواهر ایشون بگیرم سعید : پس نزنی زیرشا . اون غلط میکنه بزنه زیرش خودم شیرینیش میکنم همه زدن زیر خنده اقا محمد : اقا رسول کارت تموم شد . بله اقا اقا محمد : پس راه بیفتین بریم برای دستگیریش . چشم اقا همه راه افتادیم سمت مقصد بعد دستگیری غلامرضا رحمانی و دار و دستش منو داوود با دستور اقا محمد برگشتیم خونه تا برای مراسم اماده بشیم خداروشکر امروز فاطمه مرخص شده بود 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 《فاطمه 》 برای هزارمین بار خودم رو تو اینه برانداز کردم چقدر ناز شده بودم رسول در اتاقم رو زد . بفرمایین رسول : سلام ابجی گلم چقدر ماه شدی قشنگم اومد جلو و منو تو اغوش کشید و پیشونیم رو بوسید از بس که استرس داشتم دست و پام یخ کرده بود رسول : خواهر قشنگم چرا اینقدر یخی ‌. خیلی استرس دارم رسول : استرس نداشته باش وقتی من اینجام تو نگران هیچی نباش یهو زنگ خونه رو زدن ...