#رفیقهیتے
نگاهے به عماد انداختم که بازم محو در بسبج بانوان شده بود🚶🏻♂
میدونستم چن وقتہ یکی از خواهرا دلش برده
رفتم سمتش گفتم :عماد جان یک کاریت دارم مشکلے نیس چن دقیق بیای ؟!
اومد پیشم لب زد:جانم داداش¡
+برات یه هدیه دارم
_به چه مناسبتے؟!
+صب کن میفهمے
گوشیم برداشتم زنگ زدم به نامزدم و شماره خونه ے خواهری که دل داداش ما رو برده بود گرفتم و دادم بهش
+عماد حیف این چشمے که این همه براے پاکیش زحمت کشیدے انقدر زود از دس بره این شماره خانه زهرا خانم با خانواده خدمتشون برس🙂
#خاصیترفیقهیتے