#بہوقتدلتنگی
دعـامیڪنمدرحَـرمتباشـم،
حتےدرخـواب🥲♥️:)
#مخـاطبخـاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منودریاب ..!
منودریاب ..!
منودریاب ..!
-
گـردفـرشِحـرَمـت
هَسـتشفـٰاۍِدلمـٰا؛
هَـرکھزـٰائـرشـده
آرـٰامگـرِفتهسـتاینجـٰا(:♥️ـ!
-
#شاید_تلنگر
چند تا قلب براۍ
امام زمانت شکار کردۍ؟!
چَند تامون غصهخورِ امامزمانیم؟!
رفقــا!
تو جنگ چیزۍکه
بین شھدا جا افتادهبود
این بودکه میگفتن.. امامزمان!
درد و بلات به جون من❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی بدی کردم🚶🏻♂
اقا حلالم کن... 💔
⭕⭕ توجه توجه⭕⭕
حاجیمیگه
الاناگردرسنخونیکهنمیگن
طیبهاللهانفسکم
فقطدرگیرکارفرهنگیِ
فرداپسفردامیگننگاهکن
انقلابیا🇮🇷✌چقدر
بیسوادنهیچیبارشوننیست😏
اینانقلاب
بهامثالشهیداحمدیروشنم
نیازداره
#کارفرهنگیدرکنار #درس😍🤗
#بچه.درس.خون.ولایت.باشیم✌🇮🇷
@gandoooooooi
#تلنگر
*••
گناه هم مثل این
ویروسمنحسوس
ڪرونا میمونه؛
اونایی کھ جدی نمےگیرن،
بعداً پشیمون میشن! :)
↫ #التماستفڪر
@gandoooooooi
'^🌸✨
#استادپناهیان:
بروگریہڪن ؛
اݪتماسِخداڪن ؛
بگونمیتونمازموقعیٺِگناھفرارڪنم🍂
اونقدرخداڪریمہ،
ڪہموقعیٺِگناهوفرارےمیدھ،🌱
توفقطمیونِگریہهاتبگو؛
دیگہناندارمپاشم؛😓
بگومیخوامگناھنکنمااا، زورمنمیرسہ!😢
معجزھمیڪنہبرات...🙃
🌱✨
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
@gandoooooooi
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
_گفتم:بهشت❓
+گفت:لبخند حـسـیــ♥️ــن
_گفتم:جهنمت ❓
+گفت:دورے از حـسـیــ♥️ــن
_گفتم:دنیایت❓
+گفت: خیمه عزای حـسـیــ♥️ــن
_گفتم:مرگت❓
+گفت:شهادت فی طریق الحـسـیــ♥️ــن
_گفتم:مدفنت❓
+گفت: گمنام مثل مادر حـسـیــ♥️ــن
_گفتم:حرف آخرت❓
+گفت: #یاحـسـیــ♥️ــن♡
#اللہمعجللولیڪالفرج❤️
🌱✨
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
@gandoooooooi
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
🔰 #امام_مهدي (ع) از ديدگاه #امام_صادق(ع)
🔸پيش از قيام قائم (ارواحنا فداه) مردم به وسائلي از گناه ترسانيده ميشوند:
🔥به وسيله ي #آتشی که در آسمان ظاهر ميشود.
⚡️به وسيله ي #سرخی فراگيري که آسمان را فراميگيرد.
🌫به وسيله ي #خسفی در بغداد.
🌪به وسيله ي #خسفی در شهر بصره.
🥀به وسيله ي #خون_هایی که در بصره ريخته ميشود.
😨به وسيله ي #ترس و #اضطرابی که همه ٔ عراق را فراميگيرد و آرامش را از همهٔ آنها سلب ميکند
🌸 يزجر الناس قبل قيام القائم عن معاصيهم بنار يظهر في السماء و حمره تجلل السماء،
و خسف ببغداد و خسف ببلد البصرة،
و دماء تسفک بها، و خراب دورها،
و فناء يقع في اهلها،
و شمول اهل العراق خوف لا يکون معه قرار
📗اعلام الوري،ص۴٢٩
🌱✨
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
@gandoooooooi
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
•|✌️|•
#منبر_مجازی📿
یه جا یه موسیقی گذاشته بودن🎼
میخواستم بگم خاموش کن🚫
این جوری شروع کردم:
گفتم :این قشنگه!؟
گفت: آره.
گفتم:برا قشنگیش گوش می کنی!؟🦻
گفت:آره.
گفتم:پس چرا من قشنگیش رو حِس نمیکنم!؟
گفت:حاج آقا باید یه مدت گوش کنی...😈
تا بعداً بتونی قشنگیش رو حِس کنی.
گفتم:حالا انتظار داری من حرفت رو گوش کنم!؟✅
گفت: اگه میخوایی قشنگیش رو حِس کنی،باید
با ما راه بیایی...
من انقدر از این نوارا برات میزارم تا راه بیوفتی😏
گفتم:من چرا این رو به مردم میگم حرفِ من رو گوش نمیدن!؟
بهشون میگم نماز قشنگه🙃♥️
میگن چرا ما قشنگیش رو حِس نمیکنیم!؟
می گم باید با ما راه بیایی〰️〰️〰️
میگن: حال نداریم.
خاموش کرد گفت:حاج آقا چی گفتی!؟
گفتم:همین رو باز کردم.
#موسیقی♪♪♪♪
#اللہمعجللولیڪالفرج💙
🔴سوال یک دختربچه ۹ساله شیعه ازمدیر خود که باعث شد تمام کارشناسان شبکه های وهابی جوابی بجز سکوت برایش نیافتند:*
ما درکلاس ۲۴نفر هستیم،معلم ما وقتی میخواد از کلاس بیرون بره
به من میگه:
خانم محمدی،شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه...
و به بچه ها میگه:
بچه ها،گوش به حرف مبصر کنید،تا من برگردم...
حالا شما میگید پیامبر(ص) از دنیا رفت و کسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد؟
آیا پیامبر(ص) به اندازه معلم ما بلد نبود یک مبصر و یک جانشین بعد از خودش تعیین کند که نظم جامعه اسلامی به هم نریزد؟؟؟
*جواب مدیر اهل سنت به دانش آموز شیعه:*
برو فردا با ولیات بیا کارش دارم!!!
دانش آموز رفت و فرداش با دوستش اومد!!!
*مدیرگفت:*
پس چرا ولیتو نیاووردی؟
مگه نگفتم ولیتو بیار؟
*دانش آموز گفت:*
این ولیه منه دیگه...
*مدیر عصبانی شدوگفت:*
منظور من از ولی سرپرسته،پدرته، تو رفتی دوستتو آوردی؟
*دانش آموز گفت:*
نشد دیگه...
اینجا میگی ولی یعنی سرپرست...
پس چطور وقتی پیامبر میگه این علی ولی شماست میگید معنی ولی میشه دوست!!!!!!!!👌🏻
*بنازم به این بچه شیعه* ✌
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌱✨
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
@gandoooooooi
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
#خاطراتشهدا
🌻وقتے "کوثږ"ش از خواب بیدار میشد و بی قرارے میکرد، بۼلشـ میکـࢪد و بلند میشد می ایستاد. 🍃✨بعد دور اتاق راه میرفتــ و آرومـ همینطور که تکونش میداد تکرار میکرد: علے، علے، علے...
گاهے چند دقیقہ پشت سر همـ ذکر علے ﴿؏﴾ رو تکرار میکرد و کوثــــــ💕ـــــر دوباره خواب می رفتـ....
به روایت برادر شهید
#شهیدمحمودرضابیضایی
🌹شادی روح شهدا صلوات🌹
🌱✨
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
@gandoooooooi
┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
☘ #در_مسیر_عشق ☘ #پارت پنجاه و پنجم علی سایبری: کلی ذوق و شوق داشتم که بالاخره شبی که میخواستم رسید
🌷 #در_مسیر_عشق🌷
🍃 #پارت پنجاه و ششم🍃
علی : نشسته بودم سرم پایین بود و داشتم به این فکر میکردم که چرا اقا محمد و رسول اینجان تو این فکرا بودم که صدای اقا محمد که من رو مورد خطاب قرار داد توجهم رو جلب کرد
محمد : خب علی اقا احوال؟
علی : شکر شما خوبید؟
محمد : الحمد الله میدونم الان کلی سوال تو ذهنت پیش اومده که چطور و چرا من و رسول اینجاییم. خب خودت چی فکر میکنی؟
علی: خب....
شما با خانم مقدم نسبتی دارید؟
محمد : مثلا ؟
علی : نام های خانوادگی تون به هم نمیخوره نظری ندارم
محمد : زهرا و فاطمه دخترای من هستن
علی : چییی😳😳😳😳
پدر علی : عه محمدجان چرا نگفته بودی
محمد: برای اینکه نباید میدونستن در واقع نام کامل من محمد حسینی مقدم هست که از پسوندش برای نام خانوادگی دخترا استفاده کردیم
علی : 🤐🤐 شوک شده بودم و ترس داشتم
: آقا یعنی فاطمه و زهرا خانم میشن خواهرای رسول؟
محمد : درسته
علی : میدونستم کارم ساختس بیچاره شدم رسول بعدا میکشه منو
رسول: خیلی عصبی بودم میخواستم پاشم علی رو بکشم داد بزنم سرش
____ اتاق زهرا_______
فاطمه: با آبجی زهرا نشسته بودیم تو اتاق
بغل من چشماش رو بسته بود
. بیداری ؟
زهرا: اوهوم
فاطمه: خب حالا نظرت چیه😜😂؟
زهرا : 😭😭😭😭😭
فاطمه: وااا😐😐 چرا گریه میکنی😐😐
زهرا : بسسسههههه نمیخوام هیچی درمورد این موضوع بشنوم😭
فاطمه: خیلی خب بابا😐 گریه نکن حالا
زهرا : کی تموم میشه وای خدا
فاطمه : اصلا نظرت چیه کلاشینکف دستت بگیری بری ترور شون کنی ؟ ها؟ بهتر نیست؟😐💔
زهرا : وقت دنیا رو میگیری😒
فاطمه: والا😐 اینجوری که اعصاب داری باید دورتر ازت بشینم وگرنه ممکنه شهید بشم😐😂
زهرا: 😐💔
* رسول وارد اتاق میشود *
رسول : ببین زهرا ، خواستید صحبت کنید اصلا تحویلش نگیر سنگین باش بهش رو نده😡 فهمیدی ؟؟؟
فاطمه توهم حق نداری از اتاق بیای بیرون همنیجا میمونی تا وقتی رفتن
فاطمه : چشم
زهرا: اوکی باش
ادامه دارد....
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🌷 #در_مسیر_عشق🌷 🍃 #پارت پنجاه و ششم🍃 علی : نشسته بودم سرم پایین بود و داشتم به این فکر میکردم که چر
🍁 #در_مسیر_عشق 🍁
🍂 #پارت پنجاه و هفتم 🍂
•••• سه روز بعد ••••
رسول: خسته بودم و کلی کار و گزارش ریخته بود رو سرم
دیدم فاطمه تو فکره پشت سیستم نشسته گفتم الان موقع خوبیه اذیتش کنم😜
: خسته نباشید خانم مقدم
فاطمه : از جام پاشدم سلامت باشید همچین
رسول: تمام این گزارشات رو تکمیل میکنید📃📄📑📁📄📄📑📁📄📄📑📁📄📑📁🗂
فاطمه: این همههه😳
رسول: بله حرف نباشه🤨 روسریت هم بکش جلو . جلوی چادر هم نباید باز باشه🤨🤨
فاطمه : بله چشم😔
رسول: زمانی زیادی ندارید سریع تمومش کنید
فاطمه : چشم
رسول: رفتم سر میز خودم آخ که چقدر دلم خنک شد یه بار هم از روی دوش خودم برداشتم.
زهرا : از دور میدیدم رسول داره با فاطمه کل کل میکنه بعد از رفتن رسول رفتم بالاسر فاطمه
. خسته نباشی . کارهام تموم شده بده کمکت کنم
فاطمه: 😶 چی ؟ نه نمیخواد
زهرا : حرف نزن هرچی هست بده من
بعدا خودم دارم واسه رسول
فاطمه : رسول نه و داداش
زهرا : 😒اه اه
فاطمه : برو نمیخواد کمک کنی
زهرا : نخیر همین که گفتم گزارش هارو بده من زود باش
فاطمه: 😐یا خدا خیلی خب
زهرا : برو بزار رو میز من تا من حساب این حسینی رو برسم برمیگردم
فاطمه: نهههه کار نداشته باش بهش
زهرا : تا زهرم و نریزم دلم اروم نمیشه😡🔪
فاطمه: مراقب خودت باش خدا پشت و پناهت😐😂
زهرا : فاطمه در هر موقعیتی که حالم بد باشه یا عصبی باشم یه چیزی میگه فضا عوض میشه.
: چشم😂
زهرا : آقای حسینی😏 خسته نباشید
رسول : همچنین بفرمایید کار داشتید؟
زهرا : اگ امکانش هست این دوتا برگه رو برای من کامل کنید☺️(اعصاب درون زهرا🤬🤬🤬)😂
رسول: باشه منتظر باشید
سه دقیقه بعد
زهرا : خیلی ممنون تشکر
رسول: خواهش میکنم وظیفه بود
زهرا : اونکه بله وظیفه شما بوده😡
رسول: 😐چی؟
زهرا : هیچی به کارتون برسید😊🔪 ان شآءالله در منزل نشون میدم
رسول : این چش بود😐💔
ادامه دارد....
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🍁 #در_مسیر_عشق 🍁 🍂 #پارت پنجاه و هفتم 🍂 •••• سه روز بعد •••• رسول: خسته بودم و کلی کار و گزارش ریخ
🌺 #در_مسیر_عشق 🌺
🌱 #پارت پنجاه و هشتم🌱
محمد : زهرا خانم لطفا تشریف بیارید اتاق من
زهرا : چشم میام
زهرا : اجازه هست ؟
محمد : بیا تو
زهرا : با بنده امری داشتید ؟
محمد : بشین
زهرا : ؟؟؟😶
محمد : در مورد زندگیت
زهرا: منفی
محمد : 🤨چراا
زهرا : نمیخوام اصلا کلا نمیخوام برم سر زندگی خودم با آبجیم بیشتر کیف میکنم بیشتر زندگی در کنار اون حال میده
محمد : 😒هووففف
زهرا : به هر حال من جوابم منفیه
محمد : 🙄
زهرا : با اجازه 🚶🏻♀
محمد : صبر کن
زهرا : ؟
محمد : دلیل این جواب ؟
زهرا : بعد چند ثانیه مجبور شدم بگم
. ناراحتی قلبیم
محمد : همییین😐😐😐
هرموقع دکترت گفت بدون حرف میری عمل میکنی و تموم میشه ومیره😡
زهرا: 🙂 خسته نباشید 🚶♀ و رفت
محمد : هوووفففف من از دست این دختر چه کار کنم
زهرا :فااطمهه😭😭😭 چرا من راحت نمیشم چرا تموم نمیشه😭😭😭
فاطمه : چیشده از چی صحبت میکنی؟
زهرا : هیچی بزار تو حال خودم بمیرم 😭
فاطمه: نمیزارم . نمیزارم همچین اتفاقی بیفته حالا اروم باش بگو چیشده
زهرا: هیچی 😭
فاطمه: مرض و هیچی، کوفت و هیچی
زود باش بگو
زهرا : خسته بودم نفس های آخر و کشیدم و چشمام و بستم
. هیچی نیست ول کن
فاطمه : هووففف😶🔪
ادامه دارد....
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فردی که ضارب حادثه حرم مطهر رضوی را دستگیر کرد ..
از دیار حاج قاسم و اهل کرمان بود❤️✨🌿
#فرمانده
#حلیف
#طلبه_شهید
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
بہ قول استاد رائفی پور
خدا تو این ماه ثواب هارو حراج زده
خیلۍ فقیریم اگر گرسنه از سر این
سفره بلند شیم :|
#مَحیصا
@hlifmaghar313
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
- از کربلا کہ برگشت🚶🏿♂
ازشپرسیدم: ازامامحسین چیخواستی؟
گفت: یہ نگاه بہ گنبد حضرت
ابوالفضل کردم👀،یہ نگاه به گنبد
سیدالشهدا و گفتم آدمم کنید .. (:
-' شھیدمجیدقربانخانی
#مَحیصا
@hlifmaghar313