eitaa logo
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
259 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
33 فایل
@gandoiiii مهربان خدای من @emamhosein113 فکر می‌کردم، نـ⛔️ـمی‌شه پرسـ🧐ـید؛ اما...🤩 ‌+ثبت نام؟ بعله بفرمایید☺️ http://Bn.javanan.org
مشاهده در ایتا
دانلود
دعـا‌میڪنم‌در‌حَـرمت‌باشـم، حتے‌در‌خـواب🥲♥️:)
- گـردفـرشِ‌ح‌ـرَمـت هَسـت‌‌شفـٰاۍِدل‌مـٰا؛ هَـرکھ‌زـٰائـرشـده آرـٰام‌گـرِفته‌سـت‌اینجـٰا(:♥️ـ! -
رویـای‌شبانه.. !:)
چند تا قلب براۍ امام‌ زمانت شکار کردۍ؟! چَند تامون‌ غصه‌خورِ‌ امام‌زمانیم؟! رفقــا! تو جنگ‌ چیزۍکه بین شھدا جا افتاده‌بود این ‌بودکه ‌میگفتن.. امام‌زمان! درد و بلات ‌‌به‌ جون‌ من❤
غروب باشه جمعه هم باشه بین الحرمین باشی بارون هم بزنه ترجیها بغضت هم بشکنه:)
اقاانقد‌ناز‌ڪ‌نارنجی‌شدم تا‌اسمت‌میاداشڪام‌میریزن‌ . .((:💔
حتی‌خوشبحال‌اینا:)!💔
Tahdir joze5.mp3
3.96M
❤️🍃 تندخوانی جزء پنجم قرآن‌کریم🌱 💖 💛 💜
⭕⭕ توجه توجه⭕⭕ حاجی‌میگه‌ الان‌اگر‌درس‌نخونی‌که‌نمیگن‌ طیبه‌الله‌انفسکم‌ فقط‌درگیرکارفرهنگیِ فرداپس‌فردا‌میگن‌نگاه‌کن‌ انقلابیا‌🇮🇷✌چقدر‌ بی‌سوادن‌هیچی‌بارشون‌نیست😏 این‌انقلاب‌ به‌‌امثال‌شهیداحمدی‌روشنم‌ نیازداره 😍🤗 .درس.خون.ولایت.باشیم✌🇮🇷 @gandoooooooi
*•• گناه هم مثل این ویروس‌‌منحسوس ڪرونا میمونه؛ اونایی کھ جدی نمےگیرن، بعداً پشیمون میشن! :) ↫ @gandoooooooi
'^🌸✨ : برو‌‌گریہ‌ڪن ؛ اݪتماسِ‌‌خدا‌ڪن ؛ بگو‌نمیتونم‌از‌موقعیٺِ‌گناھ‌فرار‌‌ڪنم🍂 اونقد‌ر‌خدا‌‌ڪریمہ، ڪہ‌موقعیٺِ‌‌گناهو‌فرارے‌میدھ،🌱 تو‌‌فقط‌‌میونِ‌‌گریہ‌هات‌بگو؛ دیگہ‌نا‌ندارم‌‌پاشم؛😓 بگو‌‌میخوام‌گناھ‌نکنمااا، زورم‌نمیرسہ!😢 معجزھ‌میڪنہ‌برات...🙃 🌱✨ ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄ @gandoooooooi ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
_گفتم:بهشت❓ ‌+گفت:لبخند حـسـیــ♥️ــن ‌_گفتم:جهنمت ❓ +گفت:دورے از حـسـیــ♥️ــن _گفتم:دنیایت❓ +گفت: خیمه عزای حـسـیــ♥️ــن‌ ‌_گفتم:مرگت❓ +گفت:شهادت فی طریق الحـسـیــ♥️ــن _گفتم:مدفنت❓ +گفت: گمنام مثل مادر حـسـیــ♥️ــن _گفتم:حرف آخرت❓ +گفت: ♥️ــن♡ ❤️ 🌱✨ ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄ @gandoooooooi ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
🔰 (ع) از ديدگاه (ع) 🔸پيش از قيام قائم (ارواحنا فداه) مردم به وسائلي از گناه ترسانيده مي‏شوند: 🔥به وسيله‏ ي که در آسمان ظاهر مي‏شود. ⚡️به وسيله ‏ي فراگيري که آسمان را فرامي‏گيرد. 🌫به وسيله ‏ي در بغداد. 🌪به وسيله ‏ي در شهر بصره. 🥀به وسيله‏ ي که در بصره ريخته مي‏شود. 😨به وسيله‏ ي و که همه‏ ٔ عراق را فرامي‏گيرد و آرامش را از همه‏ٔ آنها سلب مي‏کند 🌸 يزجر الناس قبل قيام القائم عن معاصيهم بنار يظهر في السماء و حمره تجلل السماء، و خسف ببغداد و خسف ببلد البصرة، و دماء تسفک بها، و خراب دورها، و فناء يقع في اهلها، و شمول اهل العراق خوف لا يکون معه قرار 📗اعلام الوري،ص۴٢٩ 🌱✨ ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄ @gandoooooooi ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
😌گرچه 🌎 همه ولی ...❌❌ 😍بهتر از در همه‌ی عالم🌍 نیست...😇 (ع) 🌱✨ ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄ @gandoooooooi ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
•|✌️|• 📿 یه جا یه موسیقی گذاشته بودن🎼 میخواستم بگم خاموش کن🚫 این جوری شروع کردم: گفتم :این قشنگه!؟ گفت: آره. گفتم:برا قشنگیش گوش می کنی!؟🦻 گفت:آره. گفتم:پس چرا من قشنگیش رو حِس نمیکنم!؟ گفت:حاج آقا باید یه مدت گوش کنی...😈 تا بعداً بتونی قشنگیش رو حِس کنی. گفتم:حالا انتظار‌ داری من حرفت رو گوش کنم!؟✅ گفت: اگه میخوایی قشنگیش رو حِس کنی،باید با ما راه بیایی... من انقدر از این نوارا برات میزارم تا راه بیوفتی😏 گفتم:من چرا این رو به مردم میگم حرفِ من رو گوش نمیدن!؟ بهشون میگم نماز قشنگه🙃♥️ میگن چرا ما قشنگیش رو حِس نمیکنیم!؟ می گم باید با ما راه بیایی〰️〰️〰️ میگن: حال نداریم. خاموش کرد گفت:حاج آقا چی گفتی!؟ گفتم:همین رو باز کردم. ♪♪♪♪ 💙
🔴سوال یک دختربچه ۹ساله شیعه ازمدیر خود که باعث شد تمام کارشناسان شبکه های وهابی جوابی بجز سکوت برایش نیافتند:* ما درکلاس ۲۴نفر هستیم،معلم ما وقتی میخواد از کلاس بیرون بره به من میگه: خانم محمدی،شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه... و به بچه ها میگه: بچه ها،گوش به حرف مبصر کنید،تا من برگردم... حالا شما میگید پیامبر(ص) از دنیا رفت و کسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد؟ آیا پیامبر(ص) به اندازه معلم ما بلد نبود یک مبصر و یک جانشین بعد از خودش تعیین کند که نظم جامعه اسلامی به هم نریزد؟؟؟ *جواب مدیر اهل سنت به دانش آموز شیعه:* برو فردا با ولی‌ات بیا کارش دارم!!! دانش آموز رفت و فرداش با دوستش اومد!!! *مدیرگفت:* پس چرا ولی‌تو نیاووردی؟ مگه نگفتم ولی‌تو بیار؟ *دانش آموز گفت:* این ولیه منه دیگه... *مدیر عصبانی شدوگفت:* منظور من از ولی سرپرسته،پدرته، تو رفتی دوستتو آوردی؟ *دانش آموز گفت:* نشد دیگه... اینجا میگی ولی یعنی سرپرست... پس چطور وقتی پیامبر میگه این علی ولی شماست میگید معنی ولی میشه دوست!!!!!!!!👌🏻 *بنازم به این بچه شیعه* ✌ ــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌱✨ ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄ @gandoooooooi ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
🌻وقتے "کوثږ"ش از خواب بیدار میشد و بی قرارے میکرد، بۼلشـ میکـࢪد و بلند میشد می ایستاد. 🍃✨بعد دور اتاق راه میرفتــ و آرومـ همینطور که تکونش میداد تکرار میکرد: علے، علے، علے... گاهے چند دقیقہ پشت سر همـ ذکر علے ﴿؏‌﴾ رو تکرار میکرد و کوثــــــ💕ـــــر دوباره خواب می رفتـ.... به روایت برادر شهید 🌹شادی روح شهدا صلوات🌹 🌱✨ ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄ @gandoooooooi ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
☘ #در_مسیر_عشق ☘ #پارت پنجاه و پنجم علی سایبری: کلی ذوق و شوق داشتم که بالاخره شبی که میخواستم رسید
🌷 🌷 🍃 پنجاه و ششم🍃 علی : نشسته بودم سرم پایین بود و داشتم به این فکر میکردم که چرا اقا محمد و رسول اینجان تو این فکرا بودم که صدای اقا محمد که من رو مورد خطاب قرار داد توجهم رو جلب کرد محمد : خب علی اقا احوال؟ علی : شکر شما خوبید؟ محمد : الحمد الله میدونم الان کلی سوال تو ذهنت پیش اومده که چطور و چرا من و رسول اینجاییم. خب خودت چی فکر میکنی؟ علی: خب.... شما با خانم مقدم نسبتی دارید؟ محمد : مثلا ؟ علی : نام های خانوادگی تون به هم نمیخوره نظری ندارم محمد : زهرا و فاطمه دخترای من هستن علی : چییی😳😳😳😳 پدر علی : عه محمدجان چرا نگفته بودی محمد: برای اینکه نباید میدونستن در واقع نام کامل من محمد حسینی مقدم هست که از پسوندش برای نام خانوادگی دخترا استفاده کردیم علی : 🤐🤐 شوک شده بودم و ترس داشتم : آقا یعنی فاطمه و زهرا خانم میشن خواهرای رسول؟ محمد : درسته علی : میدونستم کارم ساختس بیچاره شدم رسول بعدا میکشه منو رسول: خیلی عصبی بودم می‌خواستم پاشم علی رو بکشم داد بزنم سرش ____ اتاق زهرا_______ فاطمه: با آبجی زهرا نشسته بودیم تو اتاق بغل من چشماش رو بسته بود . بیداری ؟ زهرا: اوهوم فاطمه: خب حالا نظرت چیه😜😂؟ زهرا : 😭😭😭😭😭 فاطمه: وااا😐😐 چرا گریه میکنی😐😐 زهرا : بسسسههههه نمیخوام هیچی درمورد این موضوع بشنوم😭 فاطمه: خیلی خب بابا😐 گریه نکن حالا زهرا : کی تموم میشه وای خدا فاطمه : اصلا نظرت چیه کلاشینکف دستت بگیری بری ترور شون کنی ؟ ها؟ بهتر نیست؟😐💔 زهرا : وقت دنیا رو میگیری😒 فاطمه: والا😐 اینجوری که اعصاب داری باید دورتر ازت بشینم وگرنه ممکنه شهید بشم😐😂 زهرا: 😐💔 * رسول وارد اتاق میشود * رسول : ببین زهرا ، خواستید صحبت کنید اصلا تحویلش نگیر سنگین باش بهش رو نده😡 فهمیدی ؟؟؟ فاطمه توهم حق نداری از اتاق بیای بیرون همنیجا میمونی تا وقتی رفتن فاطمه : چشم زهرا: اوکی باش ادامه دارد....
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🌷 #در_مسیر_عشق🌷 🍃 #پارت پنجاه و ششم🍃 علی : نشسته بودم سرم پایین بود و داشتم به این فکر میکردم که چر
🍁 🍁 🍂 پنجاه و هفتم 🍂 •••• سه روز بعد •••• رسول: خسته بودم و کلی کار و گزارش ریخته بود رو سرم دیدم فاطمه تو فکره پشت سیستم نشسته گفتم الان موقع خوبیه اذیتش کنم😜 : خسته نباشید خانم مقدم فاطمه : از جام پاشدم سلامت باشید همچین رسول: تمام این گزارشات رو تکمیل میکنید📃📄📑📁📄📄📑📁📄📄📑📁📄📑📁🗂 فاطمه: این همههه😳 رسول: بله حرف نباشه🤨 روسریت هم بکش جلو . جلوی چادر هم نباید باز باشه🤨🤨 فاطمه : بله چشم😔 رسول: زمانی زیادی ندارید سریع تمومش کنید فاطمه : چشم رسول: رفتم سر میز خودم آخ که چقدر دلم خنک شد یه بار هم از روی دوش خودم برداشتم. زهرا : از دور میدیدم رسول داره با فاطمه کل کل میکنه بعد از رفتن رسول رفتم بالاسر فاطمه . خسته نباشی . کارهام تموم شده بده کمکت کنم فاطمه: 😶 چی ؟ نه نمیخواد زهرا : حرف نزن هرچی هست بده من بعدا خودم دارم واسه رسول فاطمه : رسول نه و داداش زهرا : 😒اه اه فاطمه : برو نمیخواد کمک کنی زهرا : نخیر همین که گفتم گزارش هارو بده من زود باش فاطمه: 😐یا خدا خیلی خب زهرا : برو بزار رو میز من تا من حساب این حسینی رو برسم برمیگردم فاطمه: نهههه کار نداشته باش بهش زهرا : تا زهرم و نریزم دلم اروم نمیشه😡🔪 فاطمه: مراقب خودت باش خدا پشت و پناهت😐😂 زهرا : فاطمه در هر موقعیتی که حالم بد باشه یا عصبی باشم یه چیزی میگه فضا عوض میشه. : چشم😂 زهرا : آقای حسینی😏 خسته نباشید رسول : همچنین بفرمایید کار داشتید؟ زهرا : اگ امکانش هست این دوتا برگه رو برای من کامل کنید☺️(اعصاب درون زهرا🤬🤬🤬)😂 رسول: باشه منتظر باشید سه دقیقه بعد زهرا : خیلی ممنون تشکر رسول: خواهش میکنم وظیفه بود زهرا : اونکه بله وظیفه شما بوده😡 رسول: 😐چی؟ زهرا : هیچی به کارتون برسید😊🔪 ان شآءالله در منزل نشون میدم رسول : این چش بود😐💔 ادامه دارد....
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🍁 #در_مسیر_عشق 🍁 🍂 #پارت پنجاه و هفتم 🍂 •••• سه روز بعد •••• رسول: خسته بودم و کلی کار و گزارش ریخ
🌺 🌺 🌱 پنجاه و هشتم🌱 محمد : زهرا خانم لطفا تشریف بیارید اتاق من زهرا : چشم میام زهرا : اجازه هست ؟ محمد : بیا تو زهرا : با بنده امری داشتید ؟ محمد : بشین زهرا : ؟؟؟😶 محمد : در مورد زندگیت زهرا: منفی محمد : 🤨چراا زهرا : نمیخوام اصلا کلا نمیخوام برم سر زندگی خودم با آبجیم بیشتر کیف میکنم بیشتر زندگی در کنار اون حال میده محمد : 😒هووففف زهرا : به هر حال من جوابم منفیه محمد : 🙄 زهرا : با اجازه 🚶🏻‍♀ محمد : صبر کن زهرا : ؟ محمد : دلیل این جواب ؟ زهرا : بعد چند ثانیه مجبور شدم بگم . ناراحتی قلبیم محمد : همییین😐😐😐 هرموقع دکترت گفت بدون حرف میری عمل میکنی و تموم میشه ومیره😡 زهرا: 🙂 خسته نباشید 🚶‍♀ و رفت محمد : هوووفففف من از دست این دختر چه کار کنم زهرا :فااطمهه😭😭😭 چرا من راحت نمیشم چرا تموم نمیشه😭😭😭 فاطمه : چیشده از چی صحبت میکنی؟ زهرا : هیچی بزار تو حال خودم بمیرم 😭 فاطمه: نمیزارم . نمیزارم همچین اتفاقی بیفته حالا اروم باش بگو چیشده زهرا: هیچی 😭 فاطمه: مرض و هیچی، کوفت و هیچی زود باش بگو زهرا : خسته بودم نفس های آخر و کشیدم و چشمام و بستم . هیچی نیست ول کن فاطمه : هووففف😶🔪 ادامه دارد....
من تشنج کردم شمارو نمیدونم
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فردی که ضارب حادثه حرم مطهر رضوی را دستگیر کرد .. از دیار حاج قاسم و اهل کرمان بود❤️✨🌿
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
بہ قول استاد رائفی پور خدا تو این ماه ثواب هارو حراج زده خیلۍ فقیریم اگر گرسنه از سر این سفره بلند شیم :| @hlifmaghar313
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
- از‌ کربلا‌ کہ برگشت🚶🏿‍♂ ازش‌پرسیدم: از‌امام‌حسین چی‌خواستی؟ گفت: یہ نگاه‌ بہ گنبد‌ حضرت‌ ابوالفضل کردم👀،یہ نگاه‌ به‌ گنبد‌ سیدالشهدا و‌ گفتم‌ آدمم‌ کنید .. (: -' شھیدمجیدقربانخانی @hlifmaghar313