💚 #شهید_چمران چگونه همسرش را #باحجاب کرد؟
#همسر #زن #روسری #حجاب #بیحجاب #چمران #غاده #ایران #لبنان #شهید #یتیمخانه #مسلمان #امربمعروف #امر_به_معروف #هدیه #زیبا #سیره_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #ببینید|موشن گرافیک
🔹سرنوشت همسر لبنانی دکتر #چمران بعد از شهادتش چه شد؟
🔹مصطفی میگفت من «شمع»🕯 هستم و تو بعد از من به «شمس» ☀️میرسی...
🔸گفتم منظورت از «شمس» چیه؟ گفت یکی از اولیاء الله... من این ولیِخدا(مرحوم علامه طهرانی) را در #مشهد_مقدس پیدا کردم...
🔹 «رساله لب اللباب»کتابی که سرنوشت غاده را تغییر داد...
🌹 نامه عاشقانه عارفانه چمران که پس از ۳۷ سال برای اولین بار منتشر می شود...خیلی زیباست حتما ببینید 👌
@gangenahofte
دیدن زیبایی های افکار و روح و ندیدن عیب های ظاهری در زندگی #شهید دکتر #چمران :
(( دو ماه از ازدواج غاده و مصطفي ميگذشت که دوستِ غاده مسئله را پيش کشيد: «غاده! در ازدواجِ تو يک چيز بالاخره براي من روشن نشد. تو از خواستگارهايت خيلي ايراد ميگرفتي، اين بلند است، اين کوتاه است... مثل اينکه ميخواستي يک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردي؟»
غاده با تعجب دوستش را نگاه کرد، حتي دل خور شد و بحث کرد که «مصطفي کچل نيست، تو اشتباه ميکني.»
دوستش فکر ميکرد غاده ديوانه شده که تا حالا اين را نفهميده. آن روز همين که رسيد خانه در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفي؛ شروع کرد به خنديدن. مصطفي پرسيد: چرا ميخندي؟ و غاده چشمهايش از خنده به اشک نشسته بود، گفت: «مصطفي، تو کچلي؟ من نميدانستم!» و آن وقت مصطفي هم شروع کردن به خنديدن و حتي قضيه را براي امام موسي هم تعريف کرد.
از آن به بعد آقاي صدر هميشه به مصطفي می گفت :«شما چه کار کردید که غاده شما را ندید؟»
🌟شادی ارواح طیبه امام و شهدا صلوات
دیدن زیبایی های روح و ندیدن عیب های ظاهری در زندگی #شهید دکتر #چمران :
(( دو ماه از ازدواج غاده و مصطفي ميگذشت که دوستِ غاده مسئله را پيش کشيد: «غاده! در ازدواجِ تو يک چيز بالاخره براي من روشن نشد. تو از خواستگارهايت خيلي ايراد ميگرفتي، اين بلند است، اين کوتاه است... مثل اينکه ميخواستي يک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردي؟»
غاده با تعجب دوستش را نگاه کرد، حتي دل خور شد و بحث کرد که «مصطفي کچل نيست، تو اشتباه ميکني.»
دوستش فکر ميکرد غاده ديوانه شده که تا حالا اين را نفهميده. آن روز همين که رسيد خانه در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفي؛ شروع کرد به خنديدن. مصطفي پرسيد: چرا ميخندي؟ و غاده چشمهايش از خنده به اشک نشسته بود، گفت: «مصطفي، تو کچلي؟ من نميدانستم!» و آن وقت مصطفي هم شروع کردن به خنديدن و حتي قضيه را براي امام موسي هم تعريف کرد.
از آن به بعد آقاي صدر هميشه به مصطفي می گفت :«شما چه کار کردید که غاده شما را ندید؟»
🌟شادی ارواح طیبه امام و شهدا صلوات