eitaa logo
•|گنج پدرے|•
57 دنبال‌کننده
263 عکس
37 ویدیو
0 فایل
جرج جرداق، دانشمند مسیحے: جاذبه کلمات علے شوقی در من ایجاد کرد که بیش از ٢٠٠ بار نهج‌البلاغه را مطالعه کردم😍 +چقد نهج‌البلاغه میخونیم؟! معجزه‌اے از جنس ڪلمه!✨ میهمان کتابے هستیم که هر حرفش درس زندگیست💚 کانال اصلے: @ShahidMohammadHadiZolfaghari
مشاهده در ایتا
دانلود
|......| 📃 قسمت صد و پنجاه‌ و‌ دوم ❇️ ملاقات با خوارج 🔸ملاقات با عبدالله‌بن‌ودیعه انصاری [ در ادامهٔ مسیر با عبدالله‌بن‌ودیعه‌انصاری ملاقات کردم و از او نیز پرسیدم: ] 🔻دربارهٔ کار ما چه شنیده‌ای؟ مردم چه می‌گویند؟ [ او گفت: برخی مردم خوشحال‌اند و برخی دیگر ناراحت. مردم همان‌گونه‌اند که خداوند فرموده است: { وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ} (وآن‌ها همواره اختلاف دارند). پرسیدم: ] 🔻صاحب‌نظران چه می‌گویند؟ [ او پاسخ داد: می‌گویند علی جمع بزرگی در اختیار داشت؛ ولی آنان را پراکنده ساخت. او دژی استوار داشت؛ ولی آن‌ را ویران کرد و چقدر زمان لازم است تا بتواند آن دژ ویران‌شده را از نو بسازد و چگونه خواهد‌ توانست آن جمعی را که پراکنده ساخته است، بار دیگر جمع کند! می‌گویند بهتر و عاقلانه‌تر این بود که علی با همراهی افراد فرمان‌بٓر خود به مقابله با کسانی می‌پرداخت که از فرمان وی خارج شده بودند، چه در این نبرد پیروز می‌شد و چه نابود. به وی گفتم: ] 🔻من ویران کردم یا آنان ویران کردند؟ جمع را من پراکنده‌ کردم یا آنان پراکنده‌ ساختند؟ دربارهٔ اینکه می‌گویند بهتر و عاقلانه‌تر این بود که با همراهی افراد فرمان‌بٓر خود، به مقابله با کسانی می‌پرداخت که از فرمان وی خارج‌ شده بودند، چه در این نبرد پیروز می‌شد و چه نابود، باید بگویم به‌ خدا سوگند که این دیدگاه از نظر من پنهان نبود. من در گسستن از این دنیا و رفتن به استقبال مرگ بسیار گشاده‌دست بودم و هستم. 🔻من تصمیم به جنگ هم گرفتم؛ اما به این دو، حسن و حسین، نگریستم که قبل از من آمادهٖ رفتن به میدان جنگ بودند. می‌دانستم که اگر این دو به شهادت برسند، نسل محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از میان این امت برچیده می‌شود، و این برایم خوشایند نبود که امت اسلام از وجود این دو بی‌بهره شوند. به خدا سوگند، اگر از این پس بار دیگر با دشمنی روبه‌رو شوم، حتماً این دو همراه من نخواهند بود. 🔸ملاقات با حرب‌بن‌شُرَحبیل‌الشبامی [ در ادامهٔ مسیر، به منطقهٔ «ثورهمدان» رسیدیم. صدای گریه به‌ گوشم رسید. علت آن را پرسیدم. گفتند: این گریه برای کشتگان در صفین است. گفتم: ] 🔻آری، من شهادت می‌دهم هر یک از آن‌ها که با ایستادگی در راه حق کشته شده‌ باشد، شهید در راه خدا محسوب می‌شود. [ به منطقهٔ «شبامیّین» که رسیدیم، صدای گریهٔ شدید و ناله‌های جان‌سوز شنیدیم. حرب‌بن‌شرحبیل‌الشبامی که بزرگ آن منطقه بود، به استقبال ما آمد. به وی گفتم: ] 🔻آیا زنان شما بر شما غالب آمده‌اند؟ چرا آنها را از‌ این شیون و ناله بازنمی‌دارید؟ [ او پاسخ داد: یا امیرالمؤمنین، اگر یک یا دو یا سه خانه بود، می‌توانستیم آرامشان کنیم؛ اما فقط از این یک قبیله صدو‌هشتاد تن کشته‌ شده‌اند! و دیگر خانه‌ای نمانده‌ است که در آن سوگواری نباشد. ولی ما جماعت مردان گریه نمی‌کنیم و از اینکه آنان توفیق شهادت در رکاب شما را پیدا کرده‌اند، شادمانیم. برای دلداری وی گفتم: ] 🔻خداوند کشتگان و درگذشتگان شما را رحمت کند. 🔸سخنانی چند با ساکنان دیار باقی! [ به کوفه نزدیک شده‌ بودیم. گذار ما به قبرستان کوفه افتاد. در کنار قبرها ایستادم و خطاب به آنان گفتم: ] 🔻ای ساکنان خانه‌های وحشت و محله‌های تهی و گورهای تاریک، ای درخاک‌خفتگان، ای غریبان، ای تنها ماندگان، ای وحشت‌زدگان، شما در رفتن بر ما پیشی گرفتید و ما از پی شما می‌آییم و به شما خواهیم‌ رسید. [ اگر بخواهید از آن‌چه پس از شما گذشت مطلع شوید، بدانید که: ] 🔻خانه‌هایتان را دیگران تصرف‌ کرده و در آن سکونت گزیده‌اند؛ همسرانتان به ازدواج دیگران درآمده‌اند؛ اموال شما در میان دیگران تقسیم‌ شده‌ است. اینها خبرهایی بود که ما داشتیم. حال، شما چه خبر دارید؟ [ و روی به اصحابم کردم و گفتم: ] 🔻بدانید، اگر اینان اجازهٔ سخن‌گفتن داشتند، به شما خبر می‌دادند که «بهترین توشه‌ها تقواست». 📚منابع: ۱. قرآن‌کریم، سورهٖ‌هود، آیه۱۱۸ ۲. وقعة‌صفین، ص۵۲۹ ۳. تاریخ‌طبری، ج۲، ص۴۳ ۴. الکامل، ج۳، ص۳۲۲ ۵. الفصول‌المهمة، ص۹۹و۱۰۰ ۶. نهج البلاغه، حکمت ۱۳۰ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ┄┅═══✼🌱🌸🌱✼═══┅┄ ✨|@ganj_pedari
...||... 📃 قسمت صد و پنجاه‌ و‌ سوم ❇️ ورود به کوفه 🔹توقف‌خوارج در آستانهٔ شهر کوفه! [ قبل از ورود به شهر کوفه، به گروهی از خوارج برخوردیم که در کنار شهر اجتماع کرده و حاضر به رفتن به منازلشان نبودند. در جمع آنان سخنرانی‌کردم: ] 🔻پروردگارا، در موقعیتی قرار گرفته‌ایم که هر کسی در آن به حقیقت برسد، فردای قیامت نیز سعادتمند و سربلند خواهد‌ بود و هر کسی گرفتار تردید باشد یا ادعای باطل کند، فردای قیامت نیز کور و گمراه‌تر می‌ماند. شما را به خدا سوگند، آیا به‌ یاد دارید آن هنگامی که اهل شام قرآن‌ها را بلند کردند و شما گفتید ما دعوت آنان به کتاب خدا را می‌پذیریم و به آنان پاسخ مثبت می‌دهیم؟! 🔻به شما گفتم: من آنان را بهتر از شما می‌شناسم. آنان اهل دین و اهل قرآن نیستند. من با آنان بزرگ شده‌ام و از کودکی تا بزرگ‌سالی آنان را کاملاً می‌شناسم. آنان در موقع کودکی بدترین کودکان بودند و در بزرگ‌سالی نیز بدترین‌ها هستند. شما به‌ راه حق خویش برگردید و در راه راستی که قدم برمی‌داشتید، ادامهٔ مسیر دهید. آنان قرآن‌ها را برای حیله و نیرنگ بر سر نیزه‌ها کرده‌اند. ولی شما نظر مرا رد کردید و سخنم را نپذیرفتید و گفتید: نه، چنین نیست. پیشنهاد آنان را قبول می‌کنیم. من نیز به شما گفتم: این سخنان مرا به خاطر بسپارید و فراموش نکنید شما هستید که به مخالفت با من اقدام می‌کنید! 🔻هنگامی که شما به چیزی جز نوشتن عهدنامه راضی نشدید، من با داوران شرط کردم که آنچه قرآن زنده کرده، زنده بدارند و آنچه قرآن از بین برده‌است، از بین ببرند. اکنون نیز اگر طبق نظر قرآن قضاوت کنند، ما حق نداریم با حکم کسی که مطابق دستور قرآن عمل کرده‌است، مخالفت کنیم؛ اما اگر برخلاف قرآن نظر دادند، از حکم آنها برائت می‌جوییم. [ برخی از آنان سؤال کردند: به ما پاسخ بده آیا از عدالت است که مردان دربارهٔ خون مردم قضاوت کنند؟ پاسخ دادم: ] 🔻ما مردان را حکومت نداده‌ایم؛ بلکه قرآن را به حٓکمیت پذیرفته‌ایم. قرآن خطی است که نگارش یافته و میان دو جلد قرار گرفته‌است. خود سخن نمی‌گوید؛ بلکه مردان با توجه به آیات آن سخن می‌گویند. [ آنان پرسیدند: دربارهٔ مدت معیّن توضیح بده. چرا بین خود و آنان مدت زمانی را تعیین کردی؟ گفتم: ] 🔻برای آنکه جاهل یاد گیرد و دانا ثبات قدم پیدا کند؛ بدان امید که خدا در این مدت بین امت را اصلاح فرماید. اکنون وارد شهر شوید. خداوند شما را مشمول رحمت خویش قرار دهد. 🔹هواپرستی؛ سرآغاز رویش‌ فتنه‌ها [ با رسیدن به کوفه خطبه‌‌ای ایراد کردم و در بخشی از آن به مردم گفتم: ] 🔻همانا آغاز پیدایش فتنه‌ها، هواپرستی و پیروی از خواست‌های نفسانی و بدعت‌گذاری در احکام الهی است.این بدعت‌ها بر خلاف کتاب خداست و به وسیلهٔ آن‌ها گروهی بر گروه دیگر سلطه می‌یابند و برای ترویج آن بدعت‌ها، یکدیگر را یاری می‌دهند. 🔻پس اگر باطل با حق نمی‌آمیخت، بر جویندگان حق پنهان نمی‌ماند و اگر حق از باطل متمایز می‌گشت، زبان معاندان قطع می‌شد؛ ولی همواره پاره‌ای از حق و پاره‌ای از باطل را می‌گیرند و درهم می‌آمیزند و آنجاست که شیطان بر دوستان خود چیره می‌شود و تنها کسانی نجات می‌یابند که الطاف الهی شامل حالشان شده‌ باشد. 📚منابع: ۱. الإرشاد، ج۱، ص۲۷۰ ۲. نهج‌البلاغه، کلام۵۰، ص۸۸ ۳. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۱ ۴. کافی، ج۱، ص۵۴ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ┄┅═══✼🌱🌸🌱✼═══┅┄ ✨|@ganj_pedari
📃 قسمت صد و پنجاه‌ و‌ چهارم 🔹 نباید کسی را با آل محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مقایسه کرد [خطبهٔ دیگری در کوفه ایراد کردم:] [ خطبه را با ذکر نعمت‌های الهی و سپاس از خداوند و طلب یاری از او آغاز کردم و به یکتایی او شهادت دادم، همچنین شهادت بر اینکه محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله، بنده و فرستاده خداست. سپس به فلسفه بعثت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پرداختم: ] 🔻خداوند پیامبر را فرستاده‌ با دینی همچون آفتاب تابنده و‌پرآوازه، دانشی برتر و‌ کتابی نوشته شده، فروغی تابان، پرتوی درخشان و فرمانی قاطع، تا تردیدها را از دل‌ها بزداید و با دلایل روشن و حجت‌ها استدلال کند و با ذکر آیات الهی، مردم را بیم دهد و با یادآوری کیفرهایی که بر امت‌های پیشین‌ رفته‌است، مردم را بترساند. [ آنگاه زمان بعثت پیامبر را برایشان ترسیم کردم: ] 🔻خدا رسولش را زمانی فرستاد که مردم در فتنه‌ها گرفتار بودند و رشته‌های دین گسسته، ستون‌های ایمان و یقین لرزان شده، هر کس به چیزی که اصل می‌پنداشت تمسک کرده بود، کارهای مردم پراکنده، راه رهایی دشوار و باریک، چراغ هدایت بی‌نور، کوری و بی‌خبری شایع بود و پناهگاهی وجود نداشت... 🔻فتنه‌ها بر سر پا ایستاده بود و مردم را لگدمال و در زیر پاها نابود می‌کرد و مردم، سرگردان و نادان و فریب‌خورده، در کنار بهترین خانه‌ها، کعبه، و بدترین همسایگان زندگی می‌کردند. شب‌ها خواب به چشمانشان نمی‌آمد و سرمهْ چشم آن‌ها اشک بود. آنجا سرزمینی بود که بر دانایشان لگام می‌زدند و نادانشان را عزت می‌بخشیدند. 🔻اما اهل‌بیت و عترت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، جایگاه اسرار خداوندی، پناهگاه فرمان الهی، معدن علم خدا، مرجع حکمت الهی، نگهبان کتاب‌های آسمانی و کوه‌های همیشه استوار دین خدایند. خداوند به وسیلهٔ پایمردی آن‌ها، قامت خمیدهٔ دین را راست کرد و لرزش و اضطراب آن را به آرامش مبدل ساخت. 🔻در این امت، کسی را با آل محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مقایسه نتوان‌کرد. کسانی را که پروردهٔ نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند، با آنان برابر نتوان شمرد. آری، آل‌محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله اساس دین و ستون‌های استوار یقین‌اند. پیشی گرفتگان باید به آنان بازگردند و واپس‌ماندگان باید به آنان بپیوندد؛ زیرا ویژگی‌های امامت به آن‌ها اختصاص دارد و وصیت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دربارهٔ خلافت مسلمانان و میراث رسالت، ویژهٔ آنان است. چنان‌که هم‌اکنون، حق به اهل آن بازگشته و خلافت به جایگاهی که از آن دور مانده‌ بود، بازگردانده شده است. 🔹گفت و شنودی با خوارج [ جمعی از خوارج به دیدارم آمدند و پرسیدند: با چه مبنایی در جنگ جمل می‌جنگیدیم؟ گفتم: بر مبنای حق. گفتند: چرا با مردم بصره نبرد کردیم؟ گفتم: ] 🔻با مردم بصره به دلیل پیمان‌شکنی جنگیدیم و نیز به‌دلیل ستمی که روا داشتند. [ آن‌ها سوال کردند: چرا با مردم شام جنگیدیم؟ گفتم: ] 🔻مردم شام و مردم بصره در پیمان‌شکنی و ستم‌کردن یکسان بودند. [ پرسیدند: پس دلیل موافقت تو با درخواست معاویه برای آتش‌بس و تعطیلی جنگ چه بود؟ گفتم: ] 🔻شما با تصمیم من برای ادامهٔ جنگ مخالفت کردید و من از بروز فتنه نگران‌شدم و به‌ناچار پذیرفتم. [ آنان گفتند: پس اکنون که ما دست از مخالفت برداشته‌ایم، تو نیز به تصمیم قبلی خود برگرد! پاسخ دادم: ] 🔻من با آنان برای مدت معیّنی پیمان بسته‌ام و در چنین وضعی، جنگ با آنان جایز نیست؛ مگر آنکه مدت به‌سر آید. از داوران نیز تعهد گرفته‌ایم که مطابق کتاب خدا داوری کنند، که اگر چنین کنند من در میان همهٔ مردم سزاوارترین فرد به خلافتم. [ آنان جواب‌دادند: ادعای معاویه نیز همانند ادعای توست! ] 📚منابع: ۱. نهج ‌البلاغه، خطبهٔ۲، ص۴۶ ۲. وقعة‌صفین، ص۵۵۱ ۳. أنساب‌الاشراف، ج۲، ص۳۵۶، رقم۴۲۹ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ┄┅═══✼🌱🌸🌱✼═══┅┄ ✨|@ganj_pedari
❇️ دوران جنگ نهروان ✳️ مدارا و نرم خویی با خوارج 🔹مدارا تا پایان مدت معاهده [ پس از ورود به کوفه، موضوع خوارج به مشکل بزرگی تبدیل شد. شش ماه تا پایان معاهدهٔ حٓکمیت باقی مانده‌ بود و در تمام این مدت با آنان گفت‌وگو و بحث می‌کردیم. آنان بعضی آیات قرآن را بر ضد من تأویل می‌کردند، از جمله این آیه را: «خداوند به حق داوری می‌کند و معبودهایی که غیر از او می‌خوانند، هیچ‌گونه داوری ندارند.» برای آنان پیام فرستادم: ] 🔻ما تا پایان مدت معاهده با شما مدارا می‌کنیم و در این مدت کتاب خدا را مطالعه کرده و با هم بحث و گفت‌وگو خواهیم‌کرد. امیدواریم با هم به صلح‌ و صفا برسیم. [ و از آنان خواستم: ] 🔻دوازده نفر از بزرگان خویش را مشخص کنید، ما نیز دوازده تن از افراد خود را انتخاب می‌کنیم و همگی در یک مکان گرد هم می‌آییم تا سخن‌گویان ما استدلال‌های خویش را بیان کنند و سخن‌گویان شما نیز دلایل شما را تبیین سازند. [ پس از گفت‌و‌گو‌های طولانی بین آنان، خودم در جمعشان حاضر شدم و مطالبی را به آنان گفتم: ] 🔻اما بعد، من شما را برای پذیرش حٓکمیت تشویق نکردم و شما بودید که به دلیل خستگی و ضعف در جنگ، از اطراف من پراکنده شُدید. اهل شام مرا به حکم قرآن دعوت کردند. نگرانی من این‌ بود که اگر از پذیرش دعوت آنان خودداری‌ کنم، شما این آیات را بر من تطبیق کنید: { أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَىٰ كِتَابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ } ( آیا ندیدی کسانی را که بهره‌ای از کتاب داشتند، به‌سوی کتاب الهی دعوت شدند تا [این کتاب] در میان آن‌ها داوری کند، سپس گروهی از آنان روی می‌گردانند، در حالی که از قبول حق اعتراض دارند؟ ) همچنین آیه ۹۵ سوره مائده و آیه ۳۵ سوره انسان را قرائت کردم. [ آنها در پاسخ من گفتند: تو ما را به کتاب خدا و عمل به آن دعوت کردی و ما پذیرفتیم و با تو بیعت کردیم. مردان ما در جنگ جمل و صفین به سبب اطاعت از تو کشته شدند؛ اما تو در امر الهی تردید کردی و به حٓکمیت دشمن خویش تن دادی! ما بر سر همان پیمان اول خویش باقی هستیم و امروز تو هستی که بر سر پیمان نیستی و تغییر کرده‌ای! ما نمی‌توانیم با تو همراهی کنیم؛ مگر اینکه توبه کرده و اعتراف کنی که گمراه شدی! به آنان گفتم: ] 🔻اما به خدا پناه می‌برم از اینکه اعتراف کنم گمراه شده‌ام. من از روزی که اسلام آورده‌ام تا به امروز، لحظه‌ای دچار تردید نشده‌ام و از هنگامی که راه هدایت را یافتم، هیچ‌گاه گمراه نگشته‌ام؛ بلکه خداوند به واسطهٖٔ ما، شما را هدایت‌ کرد و از گمراهی و کفر نجاتتان داد و از نادانی رهایی بخشید. 🔻من حٓکمیت داوران را مطابق کتاب خدا و سنت جامع و کامل رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پذیرفتم. اگر آنان مطابق کتاب خدا داوری کنند، تردیدی نیست که باید به حقانیت من حکم صادر کنند و مرا شایستهٔ خلافت بدانند و اگر به غیر کتاب خدا داوری کنند، حکم آنان دربارهٔ من و شما هیچ ارزشی ندارد. 🔹به کوفه برگردید [ همان‌طور که یاد شد، جمعی از خوارج در بیرون شهر کوفه مانده بودند و حاضر نبودند به شهر وارد شوند و به منازلشان بروند. به آنان گفتم: ] 🔻 آیا شما مرا جاهل و نادان می‌دانید؟ [ گفتند: نه. پرسیدم: ] 🔻بنابراین، اگر احکامی صادر کنم، آنها را پذیرفتنی می‌دانید؟ [ گفتند: آری. گفتم: ] 🔻پس به شهر خویش، کوفه، برگردید تا با هم بحث و مناظره کنیم. [ آنان پذیرفتند که وارد شهر شوند. ولی همه جا شعار «لاحکم الا لله» سر می‌دادند. ] 🔹مانع از حضور آن‌ها در مساجد نمی‌شویم [ جمع دیگری از خوارج در منطقه «حروراء» اردو زده بودند. به میان آنان رفتم و در ضمن گفت‌وگو با آنان، دلایل خویش را برای پذیرش حٓکمیت بیان کردم. در نهایت، آنان نیز قبول کردند که به شهر کوفه برگردند؛ اما در کوفه نیز به مخالفتشان ادامه دادند. به یارانم گفتم: ] 🔻رفتار ما با آنان تا زمانی که خونی ریخته نشده و مرتکب حرامی نشده‌اند، چنین خواهد‌بود: آنان را از حقوق بیت‌المال محروم نمی‌کنیم، و مانع از حضور آن‌ها در مساجد نمی‌شویم و تحریک به جنگ و تهییج به شورش هم نمی‌کنیم. 📚منابع: ۱. قرآن کریم، سورهٔ‌غافر، آیهٔ۲۰ ۲. قرآن‌کریم، سوره آل‌عمران، آیهٔ ۲۳ ۳. أنساب‌الاشراف، ج۲، ص۳۵۳، رقم۴۲۴ ۴. تاریخ‌یعقوبی، ج۲، ص۱۹۱ ۵. تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳ و ۵۴ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ┄┅═══✼🌱🌸🌱✼═══┅┄ ✨|@ganj_pedari
📃 قسمت صد و پنجاه‌ و‌ ششم ❇️ مدارا و نرم‌خویی با خوارج 🔹رعایت سه حق [ در حال ایراد خطبه بودم که یکی از خوارج برخاست و شعار «لا حکم‌ الا لله» سرداد. من سکوت کردم. فرد دیگری برخاست و همان شعار را تکرار کرد. پس از او نیز چندین نفر دیگر برخاستند و این شعار را سر‌دادند. در پاسخ آنان گفتم: ] 🔻این شعاری که سر می‌دهید، مطلب حق و درستی‌است؛ ولی نتیجه‌گیری شما از آن باطل و نادرست است. ما دربارهٔ شما سه حق را رعایت می‌کنیم: مانع از نمازخواندن شما در مساجد نمی‌شویم و تا زمانی که با ما هستید، از حقوق بیت‌المال محرومتان نمی‌کنیم و با شما جنگ نخواهیم کرد؛ مگر اینکه شما شروع‌کنندهٔ جنگ باشید. 🔹علی از حاکمیت خدا نگران نیست و نخواهدبود [ در مسجد نشسته بودم و مردم در اطرافم حلقه زده‌بودند. یکی از خوارج وارد شد و فریاد زد: لا‌حکم‌ الا لله، گرچه مشرکان را خوش نیاید! مردمی که در اطرافم بودند، متوجه او شدند. او دوباره شعار داد: لا حکم‌ الا لله، گرچه همهٔ این مردم نیز آن‌ را نپذیرند! سپس ادامه داد و گفت: لا حکم الا لله، گرچه ابوالحسن‌علی نیز آن را نپذیرد! پاسخ دادم: ] 🔻هرگز ابوالحسن از اینکه حکم مختص خدا باشد، ناراحت نمی‌شود و از پذیرش حکم خدا سرباز نمی‌زند. و اکنون نیز منتظر حکم خداوند دربارهٔ شما هستم! [ مردمی که در اطرافم بودند. پرسیدند: ای امیرالمؤمنین، چرا متعرض آنان نمی‌شوی و آنان را از روی زمین ریشه‌کن نمی‌کنی؟ پاسخ دادم: ] 🔻آنها ریشه‌کن نمی‌شوند و تا روز قیامت در صُلب مردان و رحم زنان خواهند بود! 🔹اکنون وارد شهر خود شوید، خدا شما را رحمت کند [ بار دیگر بین خوارج‌ حاضر شدم و پس از به جا آوردن دو رکعت نماز، دوباره در رابطه با حٓکمیت و حکم قرآن، هم‌چنین در مورد عدم رضایتم از پذیرش حٓکمیت و عدم همراهی آنان با من، صحبت‌کردم. آنها از من پرسیدند: چرا در عهدنامه اسم خود را نوشتی، ولی عبارت امیرالمؤمنین را پاک کردی؟ آیا در حقانیت خویش تردید داشتی؟ در پاسخ آنان گفتم: ] 🔻هنگامی که عهدنامه بین مسلمانان و قریش نوشته‌ می‌شد، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به من فرمودند: « بنویس این عهدنامه بین محمّد، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و سهیل‌بن‌عمرو نوشته می‌شود.» مردم مکه اعتراض کردند که اگر ما قبول داشتیم تو رسول خدا هستی، هرگز با تو نمی‌جنگیدیم! لذا آن حضرت به جای کلمهٔ رسول‌خدا نوشت: «محمد فرزند عبدالله». [ آنها گفتند: تو سخنانت را گفتی؛ ولی ما که به حٓکمیت تمایلی پیدا کرده‌ بودیم، به درگاه خداوند توبه کردیم و آمادهٔ جنگ با دشمنان هستیم. اگر تو نیز توبه‌ کنی، با تو همراهی خواهیم‌ کرد و در غیر این صورت، از تو جدا خواهیم شد. در یک کلام کلی و برای ملاطفت با آنان گفتم: ] 🔻من به درگاه الهی توبه می‌کنم و از هر گناهی طلب مغفرت دارم. اکنون وارد شهر خود شوید. خدا شما را رحمت کند. [ شش هزار تن از آنان به شهر بازگشتند؛ ولی شروع به تبلیغ کردند که علی از حٓکمیت عدول کرده‌ است و آن را گمراهی می‌داند، و گفتند: امیرالمؤمنین منتظر فربه‌شدن اسب‌ها و جمع‌آوری اموال است تا در اولین فرصت ما را به‌سوی شام اعزام کند. من در ضمن خطبه‌ای با صراحت اعلام کردم: ] 🔻هرکس گمان کند که من از حٓکمیت عدول کرده‌ام، دروغ می‌گوید و هرکس پذیرش حٓکمیت را گمراهی بداند، خود گمراه شده است! [ خوارج با شنیدن سخن من از مسجد خارج شدند و شعار «لا حکم‌ الا لله» را سر دادند.] 🔹قبل از ارتکاب جرم، مجازات نمی‌کنم [ یکی از یارانم به نام کثیرالحضرمی وارد مسجد کوفه شد. با پنج تن از خوارج روبرو شد که در حال اهانت به من بودند. یکی از آنان گفته بود با خداوند عهد می‌بندم که علی را بکُشم. کثیر با آن‌ها درگیر شده و فردی را که درصدد کشتن من بود، دستگیر کرده بود. او را نزد من آورد و گفت: من خودم شنیدم که او با خدا عهد می‌بست که شما را بکُشد به او گفتم: ] 🔻او را آزاد کن. [ کثیر گفت: آزادش کنم؟! او با خداوند پیمان بسته‌ است که شما را بکُشد! گفتم: ] 🔻می‌خواهی او را بکُشم، وقتی مرا نکشته است؟! [ گفت: او به شما اهانت‌ می‌کرد! گفتم: ] 🔻تو هم اگر می‌خواهی، پاسخ او را بده و به او اهانت کن یا از او بگذر. 📚منابع: ۱. شرح نهج‌البلاغه، ج۲, ص۳۱۱ ۲. أنساب‌الاشراف، ج۲، ص۳۴۹، رقم۴۲۲ ۳. تاریخ‌طبری، ج۴، ص۴۷ ۴. شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۷۹ ۵. کنزالعمال، ج۱۱، ص۳۰۰ ۶. المبسوط، ج۱، ص۱۲۴ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ┄┅═══✼🌱🌸🌱✼═══┅┄ ✨|@ganj_pedari
📃 قسمت صد و پنجاه و هفتم ❇️ پاسخ‌هایی به شعارهای خوارج 🔹سخن حق؛ هدف باطل [ در پاسخ به شعار« لا حکم‌ الا لله» خوارج توضیح دادم: ] 🔻آری، درست است که حکم فقط به خدا اختصاص دارد؛ ولی اینها می‌گویند: فرمانروایی و زمامداری ویژهٔ خداوند است و بس! 🔻اما مردم به امیر و فرمانروا، نیکوکار یا بدکار، نیازمند هستند. در سایهٖ حکومت او، مؤمن به کار خود می‌پردازد و کافر از زندگی خود بهره می‌گیرد تا زمان هر یک به‌سر آید... 🔻ما افراد را داور قرار ندادیم؛ بلکه قرآن را به حٓکمیت انتخاب کردیم و این قرآن خطی‌است نوشته‌شده که میان دو جلد جای دارد. به زبان سخن نمی‌گوید و نیازمند کسی است که آن‌ را ترجمه کند و انسان‌ها می‌توانند از آن سخن بگویند. 🔻هنگامی که اهل شام ما را دعوت کردند تا قرآن را میان خویش قرار دهیم، ما آن گروهی نبودیم که به کتاب خدای سبحان پشت کنیم، در حالی که خدای بزرگ فرموده است: { فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ } ( و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن‌ را به خدا و پیامبر بازگردانید.) 🔻بازگرداندن امور به خدا، این‌ است که بر طبق کتاب او داوری کنیم و بازگرداندن به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله این‌ است که سنت او را ملاک قرار دهیم. پس اگر از روی راستی و حقیقت بر اساس کتاب خدا داوری شود، ما از دیگر مردمان به‌آن سزاوارتریم و اگر بر اساس سنّت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله داوری شود، ما بدان أولیٰ هستیم. 🔻اما دربارهٔ سخن شما که می‌گویید چرا میان خود و آنان برای حٓکمیت مدت تعیین کردی، من این کار را کردم تا در این مدت، جاهل حقیقت را دریابد و دانا بر عقیدهٔ خود استوار بماند و شاید در این مدت صلح، خدا کار امت را اصلاح کند و راه تحقیق و شناخت حق باز باشد، تا مثل کسی نباشند که گلویش را می‌فشارند که در جستجوی حق شتاب ورزد یا تسلیم اولین فکر گمراه‌کننده شود. 🔻همانا برترین مردم در پیشگاه خدا کسی است که عمل به حق نزد او محبوب‌تر از باطل باشد؛ هرچند عمل به حق از قدر او بکاهد و به او زیان رساند و عمل به باطل به او سود رساند و بر قدرت او بیفزاید. 🔹آیا شما نگفتید که اینان برادران ما و هم‌آیین ما هستند؟ [ در جمع خوارج حاضر شدم و از آنها پرسیدم: ] 🔻آیا همه شما در جنگ صفین با ما بودید؟ [ گفتند: برخی در صفین حاضر بودیم و برخی دیگر حضور نداشتیم. از آنها خواستم: ] 🔻به دو گروه تقسیم شوند: کسانی که در صفین حضور داشتند در یک گروه قرار گیرند و کسانی که حضور نداشتند در گروه دیگری گرد آیند، تا متناسب با هر یک سخن گویم. [ در میان گروهی که در صفین بودند، حضور یافتم و به آنان گفتم: ] 🔻ساکت باشید و به سخنانم گوش فرا دهید و با جان و دل به من توجه کنید و از هر کس شهادت خواستم، باید از روی علم و آگاهی شهادت دهد. 🔻آنگاه که اهل شام از روی حیله‌گری و نیرنگ و فریب، قرآن‌ها را بر سر نیزه بلند کردند، آیا شما نگفتید که اینان برادران ما و هم آیین ما هستند و از ما می‌خواهند از خطای آنان بگذریم؟! آیا شما نگفتید که آنان به کتاب خدا پناه برده‌اند و نظر ما این است که از آنان قبول کنیم و اندوه از دلشان بزداییم؟! 🔻اما من به شما گفتم: ظاهر این توطئه، ایمان و باطنش، دشمنی و تجاوز و ستم است، آغازش، رحمت و مهربانی و پایانش، پشیمانی است! من از شما خواستم که در کار خود ثابت بمانید و به جنگ ادامه دهید و به آواز لشکر شام توجه نکنید؛ زیرا اگر پاسخ داده شوند، گمراه کننده‌اند و اگر رها شوند، خوار و حقیر خواهند شد. اما دریغ که آن‌ کار انجام پذیرفت و شما را دیدم که به خواسته‌های اهل شام گردن نهادید و حکمیت را پذیرفتید! 🔻به خدا سوگند، اگر آن را نمی‌پذیرفتم، مسئول پیامدهای آن نبودم خدا گناهان را به پرونده من نمی‌افزود. و به خدا سوگند، اگر بر اساس مصلحت حٓکمیت را پذیرفتم، سزاوار بودم که باز هم از من پیروی کنند؛ زیرا قرآن با من‌ است و از آن هنگام که با قرآن بوده‌ام، از آن جدا نشده‌ام... 🔻امروز با پیدایش زنگارها و انحراف‌ها در دین و نفوذ شبهه‌ها در افکار و تفسیر و تأویل دروغین در دین، با برادران مسلمان خود به جنگ خونین کشانده شده‌ایم. 🔻هرگاه احساس کنیم چیزی باعث وحدت ماست و به‌وسیله آن می‌توانیم به یکدیگر نزدیک شویم و شکاف‌ها را پر و باقی‌مانده پیوندها را محکم کنیم، به آن تمایل و رغبت نشان خواهیم‌ داد و آن را می‌گیریم و جز آن را ترک خواهیم گفت. 📚 منابع: ۱. نهج‌البلاغه، خطبه ۴۰ ۲. أنساب‌الاشراف، ج۲، ص۳۵۲و۳۶۱و۳۷۷ ۳. سورهٔ‌نساء، آیهٔ۵۹ ۴. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۵ ۵. أعلام‌الدین، ص۱۰۳ ۶. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۲ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ┄┅═══✼🌱🌸🌱✼═══┅┄ ✨|@ganj_pedari
...||... 📃 قسمت صد و پنجاه‌ و‌ هشتم 🔸گناه من چیست، اگر ابوموسی گمراه شد؟! [ در گفت‌وگوی دیگری با خوارج، از آنان پرسیدم: ] 🔻رهبر شما کیست؟ [ آن‌ها ابن‌الکوّاء را معرفی کردند. از آنان پرسیدم: ] چرا از حکومت ما خارج شده‌اید؟ [ آن‌ها دوباره همان حرف‌ها و سؤالات را در مورد قبولی حَکمیت، تکرار کردند و من پاسخ سؤالات‌شان را دادم. سپس از ابن‌الکوُاء سؤال کردم: ] 🔻ای فرزند کوّاء، به من بگو ابوموسی چه هنگامی "حَکَم" نامیده‌ شد؟ آیا هنگامی که انتخاب شد یا هنگامی که نظر خودش را بیان کرد و حکم صادر کرد؟ [ گفت: هنگامی که حکم صادر کرد. پرسیدم: ] 🔻پس قبول داری که وقتی او برای این کار انتخاب شد، فرد مسلمانی بود که تو امیدوار بودی طبق حکم قرآن نظر دهد؟ [ گفت: آری، چنین است. پرسیدم: ] 🔻پس انتخاب او و اعزامش برای این کار را نادرست و گمراهی نمی‌دانی، اگر هنگام انتخاب شرط عدالت را دارا بود؟! [ آنها پاسخی نداشتند. پس پرسیدم: ] 🔻پس گناه من چیست، اگر ابوموسی گمراه شد؟! در آن زمان، من به حکمی که او صادر کرد، راضی نبودم و سخن او را نپذیرفتم. [ آنها در مقابل سخنم درمانده شدند، سؤال دیگری مطرح کردند و گفتند: ما فهمیدیم که تو به این حَکمیت راضی نبودی؛ ولی چرا تردید به خود راه دادی و در معاهده نوشتی اگر حُکم کتاب خدا به نفع تو بود، من می‌پذیرم و از تو پیروی می‌کنم و اگر حُکم قرآن به نفع من بود، تو می‌پذیری و باید از من پیروی کنی؟ این سخن به معنای تردید تو در حقانیت خویش است و ابراز این تردید پس از ریخته‌شدن خون‌های فراوان جای تأمل دارد! در پاسخشان گفتم: ] 🔻به این پرسش من پاسخ دهید آیا یقین شما به دین بیشتر است یا یقین رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و مهاجران و انصار؟ آیا یقین من به حقانیت دین بیشتر است یا یقین معاویه و اهل شام؟ [ ابن‌الکوّاء‌گفت: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بیش از تو یقین داشت و اهل شام نیز بهتر از مشرکان قریش هستند و مهاجران و انصار هم برتر از ما بودند. گفتم:] 🔻وقتی خداوند به رسولش می‌فرماید: { قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَىٰ مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ } (بگو اگر راست می‌گویید [که تورات و قرآن از سوی خدا نیست]، کتابی هدایت‌بخش‌تر از این دو از نزد خدا بیاورید، تا من از آن پیروی کنم!) آیا رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در حقانیت قرآن تردید داشتند که چنین سخنی را با مشرکان در میان گذاشتند؟ یا این‌گونه سخن‌گفتن برای رعایت انصاف است؟ [ ابن‌الکوّاء گفت: به خدای کعبه سوگند، که تو در این مناظره بر ما غالب شدی و به کاری که انجام دادی، آگاه تری! ] 📚منابع: ۱. قرآن کریم، سورهٔ‌ قصص، آیهٔ۴۹ ۲. المعیار‌ والموازنة، ص۱۹۸ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ┄┅═══✼🌱🌸🌱✼═══┅┄ ✨|@ganj_pedari
...||... 📃 قسمت صد و پنجاه‌ و‌ نهم ❇️ برخی از انتقادات خوارج 🔹علّت تقسیم نکردن زن و بچه‌های دشمن، به‌عنوان غنیمت، در جنگ بصره؟! [ عبدالله بن عباس را برای گفت‌وگو با خوارج فرستادم و به وی سفارش کردم: ] 🔻به وسیلهٔ قرآن با خوارج بحث مکن؛ زیرا قرآن معناهای گوناگون را برمی‌تابد و تفسیرهای گوناگونی دارد. تو چیزی می‌گویی و آنها چیزی دیگر؛ ولی با سنت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با آنان بحث و گفت‌وگو کن، که در برابر آن راه گریز نیابند. در مناظره و پاسخ دادن به آنان عجله مکن تا من نیز برسم. پس از تو، من خواهم آمد. [خوارج در گفت‌وگویشان با عبداللّٰه، همان سوالات قبلی و انتقاداتشان را مطرح کرده بودند؛ از جمله اینکه: چرا من در جنگ بصره، غنائم را در بین آنها تقسیم کردم، ولی از تقسیم زن و بچه‌های دشمن به‌عنوان غنیمت خودداری کردم؟! ابن‌عباس به من گفت: ای امیرالمؤمنین، سخنان این جماعت را شنیدید و برای پاسخ‌دادن، شما سزاوارترید. در میان خوارج قرار گرفتم و سؤالات و انتقاداتی را که مطرح کرده بودند، پاسخ دادم. در مورد تقسیم غنائم جنگ بصره به آنها پاسخ دادم: ] 🔻اما این که گفتید من پس از پیروزی در جنگ بصره غنائم را تقسیم کردم، ولی از تقسیم زن و بچه‌های دشمن خودداری کردم، بدانید که من آن روز بر اهل بصره منّت گذاشتم؛ همان‌گونه که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در فتح مکه بر اهل مکه منّت گذاشتند. اگر اهل بصره دوباره شورش کنند، ما می‌توانیم با شدّت بیشتری با آنان برخورد کنیم. علاوه بر آن، کدام یک از شما حاضر بودید که «عایشه» همسر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را به عنوان غنیمت جنگی ببرید؟ [گفتند: این را قبول کردیم.] 🔹ادانکردن حق جانشینی پیامبر(ص) [ آن‌ها هم‌چنین به ابن عباس گفته بودند: او‌ جانشین رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بود؛ ولی حق این جانشینی را ادا نکرد و آن‌را ضایع ساخت. در پاسخ آن‌ها گفتم: ] 🔻ادّعا کردید که من جانشین رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بودم و این جانشینی را ضایع کردم! در حقیقت شما بودید که با من مخالفت کردید و بر من پیشی گرفتید و زمام امور را از دست من خارج ساختید. جانشینان انبیا وظیفه ندارند که مردم را [با زور و به هر طریقی] تحت فرمان خود درآورند. خداوند انبیا را مبعوث می‌کند و آنان مردم را به‌سوی خویش فرا‌می‌خوانند و همان انبیا جانشین خود را به مردم معرفی می‌کنند و نیازی نیست که وصی پیامبر بر این امر اصرار بورزد. وظیفهٔ اهل ایمان است که به سراغ وصی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بروند! اگر خدا فرموده است: { وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا } (و برای خدا، حج آن خانه برعهدهٔ مردم است، کسی که بتواند به‌سوی آن راه یابد.) 🔻چنانچه مردم حج خانهٔ خدا را ترک کنند، نقصی بر خانهٔ خدا وارد نمی‌شود و از ارزش آن کاسته نمی‌شود؛ بلکه این مردم هستند که به دلیل ترک حج گرفتار گناه شده‌اند! زیرا خداوند این خانه را برای مردم نشانهٔ هدایت قرار داده است. 🔻موقعیت من نیز چنین است که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مرا به عنوان نشانهٔ هدایت منصوب کردند و فرمودند: «یا علی، جایگاه تو نسبت به من، همانند جایگاه هارون نسبت به موسی است و جایگاه تو همانند جایگاه کعبه‌ است که باید مردم به سراغ‌ کعبه بروند و نه اینکه کعبه سراغ مردم برود.» [ آنها گفتند: این استدلال نیز قانع کننده است. از این رو تعدادی از آنان برگشتند و خود را از صف خوارج جدا کردند؛ ولی چهار هزار نفر بر مخالفت خویش اصرار ورزیدند و به راه نادرست خود ادامه دادند.] 📚منابع: ۱. نهج ‌البلاغه، نامه۷۷ ۲. الفصول‌المهمة، ص۱۰۱ ۳. تاریخ‌طبری، ج۴، ص۴۷ ۴. قرآن ‌کریم، سوره‌ آل‌عمران، آیهٔ۹۷ ۵. الإحتجاج، ج۱، ص۱۸۷ ۶. خصائص النسائی، ص۲۶۳ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ┄┅═══✼🌱🌸🌱✼═══┅┄ ✨|@ganj_pedari
...||... 📃 قسمت صد و شصتم 🔹دست خدا با جماعت است [ در گفت‌وگویی با خوارج، دربارهٔ کافر نشدن کسانی که مرتکب گناه می‌شوند، توضیحاتی دادم و از آنان پرسیدم:] 🔻اگر چنین می‌پندارید که من خطا کرده و گمراه شده‌ام، پس چرا همهٔ امت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را به گمراهی من گمراه می‌دانید و خطای مرا به حساب آنان می‌گذارید و آنان را به گناهی که من مرتکب شده‌ام، کافر می‌شمارید؟ شمشیرهای خود را بر روی دوش نهاده‌اید و بر سر بی‌گناه و گناهکار فرود می‌آورید و گناهکار و بی‌گناه را با هم مخلوط می‌کنید و همه را یکی می‌پندارید؟! 🔻شما می‌دانید که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله کسی را که مرتکب «زنای مُحصَنه» شده‌ بود، سنگسار کرد؛ ولی سپس بر او نماز خواند و میراثش را به خانواده‌اش داد! قاتل را قصاص کرد؛ ولی میراث او را به خانواده‌اش بازگرداند. دست دزد را بُرید و زناکار غیر مُحصَنه را تازیانه زد؛ ولی سهم آنان را از غنائم داد و اجازه داد با زنان مسلمان ازدواج کنند. پس رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آنها را به سبب گناهانشان کیفر می‌داد و حدود الهی را بر آنان جاری می‌ساخت؛ اما از سهمی که اسلام برایشان معیّن کرده‌بود، محرومشان نمی‌کرد و نام آنها را از دفتر اهل اسلام نمی‌زدود. 🔻شما بدترین مردم هستید؛ یعنی از کسانی هستید که شیطان به هر سو بخواهد، آنان را می‌کشاند و گمراه و سرگردان می‌سازد! در آیندهٔ نزدیک، دو گروه با دو موضع متفاوت در برابر من، هلاک می‌شوند: دوستی که در دوستیِ من افراط کند و این افراط او را از راه حق دور سازد و دشمنی که در کینه‌توزی با من افراط کند و دشمنی با من او را از حق دور سازد. بهترین مردم در قبال من کسانی هستند که راه میانه را برگزینند؛ پس همراه آنان باشید و از آنها جدا نشوید! همواره با جماعت باشید که دست خدا با جماعت است و از تفرقه بپرهیزید؛ زیرا کسانی که از جماعت کناره‌گیری کنند، طعمهٔ شیطان می‌شوند؛ مانند گوسفندی که از گله جدا می‌افتد و طعمهٔ گرگ می‌شود! 🔻آگاه باشید، کسی که مردم را به شعار «تفرقه و جدایی» دعوت کند بکُشید؛ هر چند زیر عمامهٔ من باشد. اگر به آن دو نفر [ ابوموسی و عمرو‌بن‌عاص ] اجازهٔ داوری دادم، تنها برای این بود که آنچه قرآن زنده کرده، زنده سازند و آنچه قرآن میرانده‌ است، بمیرانند. زنده کردن قرآن این است که دست وحدت به هم دهند و به حُکم آن عمل کنند و میراندن قرآن جدا‌شدن از احکام آن است. پس اگر قرآن ما را به‌سوی آنان بکشاند، از ایشان پیروی می‌کنیم و اگر آنان را به جانبِ ما رهنمون شد، باید از ما اطاعت کنند! 🔻من کار نادرستی نکرده‌ام و شما را در کارتان فریب نداده و به اشتباه نینداخته‌ام. رأی بزرگان شما بر این قرار‌گرفت که دو نفر را برای داوری انتخاب کنند. ما هم از آنها پیمان گرفتیم که از حُکم قرآن تجاوز نکنند؛ اما افسوس که آنها عقل خویش را از دست دادند و حق را ترک کردند، با اینکه آن‌ را به خوبی می‌دیدند و چون ستمگری با هواپرستی آنها سازگار بود، با ستم همراه شدند. ما پیش از داوری ظالمانه‌شان با آن‌ها شرط کردیم که به عدالت داوری کرده و بر اساس حق حکم کنند؛ اما به آن پایبند نماندند. 📚منابع: ۱. نهج‌البلاغه، خطبهٔ ۱۲۷ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ┄┅═══✼🌱🌸🌱✼═══┅┄ ✨|@ganj_pedari
...||... 📃 قسمت صد و شصت‌ و‌ یکم ❇️ خبر خیانت نمایندگان در حکمیت و آمادگی برای جنگ 🔸عبداللّٰه‌بن‌عبّاس را به عنوان جانشین خود می‌فرستم [ با رسیدن ماه رمضان که هنگام بیان نتیجه حَکمیت بود، معاویه به‌همراه چهارصد تَن وارد « دومةالجندل» شد. فرماندار من در آن منطقه اصرار می‌کرد که من نیز در آن منطقه حضور داشته‌ باشم. به وی گفتم: ] 🔻ای فرزند حرّ، من گرفتار گروه خوارج هستم و باید مراقب آنها باشم. اگر آنها را رها کنم و مدتی در اینجا نباشم، فتنه‌ای که در‌این شهر برپا می‌کنند، بزرگ‌تر از جنگ با اهل شام خواهدبود؛ ولی ابوموسی‌اشعری که مردم به حَکم بودن او رضایت دارند، می‌آید و عبداللّٰه‌بن‌عبّاس را هم به عنوان جانشین خودم می‌فرستم و حضور او به منزلهٔ حضور من خواهد بود. 🔸 آن دو مردی که برای حَکمیت انتخاب کرده بودید خیانت کردند [ هنگامی که خبر حَکمیت و خیانت نمایندگان و فرار ابوموسی‌اشعری به مکه را دریافت کردم، خطاب به مردم گفتم: ] 🔻خدا را سپاس، هرچند دشواری‌های فراوان و حوادثی بزرگ در این روزگار پدید آورد. شهادت می‌دهم جز خدای یگانه، معبودی نیست و شهادت می‌دهم محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله بنده و فرستادهٔ اوست. اما بعد، بدانید که نافرمانی از دستور خیرخواه مهربان و دانای باتجربه، موجب حسرت و سرگردانی‌ است و پشیمانی در پی دارد. 🔻من در این حَکمیت، رأی و نظر خود را با شما در میان نهادم و نظر خالص خود را در اختیار شما قرار دادم. ای‌کاش اطاعت می‌شد! ولی شما همانند مخالفانی ستمکار و پیمان‌شکنانی‌ نافرمان، از پذیرش آن سر باز ز‌‌دید؛ تا آنجا که نصیحت کنندهٔ خیرخواه در کار خود به تردید افتاد [ که چگونه خیرخواهی خود را به شما تفهیم کند! ] داستان من و شما چنان است که شاعر «هوازنی» سروده است: در سرزمین «منعرج» دستور لازم را دادم، اما نپذیرفتید. و فردا صبح به فایدهٔ آن آگاه شدید. 🔻بدانید، آن دو مردی که برای حَکمیت انتخاب کرده بودید، خیانت کردند و حکم قرآن را پشت سر خویش انداختند و از خود نظری ساختند و پرداختند که خلاف نظر قرآن بود. آنچه قرآن زنده کرده‌ بود، نابود ساختند و آنچه قرآن از بین برده بود، احیا کردند و در نهایت، با یکدیگر نیز اختلاف پیدا کردند و هیچ‌کدام راه درست را نپیمودند و نظر صحیحی ارائه نکردند. پس خداوند و رسولش و مؤمنان شایسته از آن دو برائت می‌جویند! اکنون آمادهٔ جهاد باشید و مقدمات لازم را برای حرکت فراهم آورید و صبح روز دوشنبه در اردوگاه حاضر شوید. ان‌شاءالله. 🔸ابوموسی اشعری را هوای نفس به گمراهی کشاند [ ابوموسی اشعری پس از اینکه فریب عمروبن‌عاص را خورد، دیگر روی بازگشت به کوفه را نداشت و از خجالت به شهر مکه فرار کرد. در نامه‌ای به وی نوشتم: ] 🔻تو را هوای نفس به گمراهی کشید و غرور نیز به ورطهٔ سقوط کشانید؛ پس، از خداوند درخواست توبه و جبران کن که خدا توبه‌پذیر است و جبران هم می‌کند. خدا هم می‌بخشد و هم سرزنش نمی‌کند و محبوب‌ترین بندگانش کسانی هستند که تقوا را رعایت می‌کنند. 🔸دعوت از خوارج برای جنگ با دشمن [ نامه‌ای به خوارج نوشتم و از آن‌ها خواستم برای جنگ مجدد با معاویه آماده شوند: ] 🔻بسم‌الله الرحمن الرحیم از بندهٔ خدا علی، امیرالمؤمنین، به عبدالله‌بن‌وهب‌راسبی و یزیدبن‌حصین و کسانی که نزد ایشان‌اند سلام بر شما. آن دو مردی که به داوری آنان رضایت داده بودیم، با کتاب خدا مخالفت ورزیدند و بدون استفاده از راهنمایی‌های خداوند، از هوای نفس خود پیروی کردند و چون به سنت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و به حکم قرآن عمل نکردند، ما از حکم آنان برائت جستیم و بر همان اعتقاد اول خود هستیم. خدایتان رحمت کند. پیش من آیید که ما در حال حرکت برای جنگ با دشمن خود و دشمن شما هستیم، تا خداوند میان ما و ایشان حکم فرماید، که او بهترین حکم‌کنندگان است. [ اما آنان در پاسخ نامهٔ من نوشتند: اما بعد، غضب تو برای خدا نبود؛ بلکه برای نفس خود غضب کردی! بنابراین، اگر قبول کنی که در پذیرش حَکمیت مرتکب کفر شده‌ای و هم‌اکنون از آن گناه بزرگ پشیمان هستی و توبه کرده‌ای، ما نیز دربارهٔ پیشنهاد تو فکر می‌کنیم. در غیر این صورت به تو اعلان جنگ می‌دهیم؛ زیرا خداوند توطئهٔ خائنان را به نتیجه نمی‌رساند! ] 📚منابع: ۱. أنساب‌الاشراف، ج۲، ص۳۴۶، رقم ۴۱۹ ۲. نهج‌البلاغه، خطبه ۳۵ ۳. تاریخ‌‌ طبری،ج۴، ص۵۶ ۴. الکامل، ج۳، ص۳۳۸ ۵. مروج‌الذهب، ج۲، ص۴۴۶ ۶. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۷ ۷. الامامة‌ و السیاسة، ص۱۶۰ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ┄┅═══✼🌱🌸🌱✼═══┅┄ ✨|@ganj_pedari
📃 قسمت شصت و دوم ❇️ عهدشکنی طلحه و زبیر 🔸طلحه و زبیر به دنبال سهم خواهی از حکومت 🔻[ در جریان اولین تقسیم بیت‌المال، که طلحه و زبیر ناامید از امتیازات خاص شده بودند با نقشه دیگری (طرح محرومیت هایشان در دوران عثمان) به سراغ من آمدند و درخواست واگذاری استانداری کوفه و بصره را به خودشان داشتند. من به آنان گفتم: ] 🔻نظر من این است که شما نزد من بمانید. من به وجود شما در کنار خودم افتخار می کنم و دوری شما موجب نگرانی و ناراحتی من خواهد بود! ❇️ دو شاخصه مهم یک مسئول 🔻[ با اصرار آن دو به آنها یادآور شدم: ] به آنچه خدا برای شما قرار داده است، راضی باشید تا من تصمیم بگیرم. البته بدانید که من در حکومت و امانتی که به من سپرده شده است، به کسی از اصحابم مسئولیت نمی‌دهم، مگر اینکه از دین‌داری و امانت‌داری او اطمینان داشته باشم و باطنش را بشناسم. ❇️ طلحه و زبیر به دنبال توطئه برای کسب قدرت 🔻[ طلحه و زبیر برای من پیامی فرستادند و از تغییر نظر خود و زمینه‌سازی‌هایی که برای حکومت من کرده بودند ( از قبیل: شوراندن مردم علیه عثمان، کشته شدن او، پیشتازی خود در بیعت، ترغیب مردم و بزرگان عرب برای بیعت، سختی‌هایی که در این راه متحمل شده بودند) سخن گفتند و اینکه به هیچ‌ یک از آرزوهای خود نرسیده بودند و شِکوِه از اینکه به جای آنها، به امثال مالک‌اشترها میدان داده بودم! به پیام‌آور گفتم: ] 🔻بازگرد و از طلحه و زبیر بپرس که چه چیزی آن‌ها را راضی می کند؟ [ او برگشت و گفت: آن‌ها استانداری کوفه و بصره را می‌خواهند. پاسخ دادم: ] 🔻نه. به خدا سوگند! اگر درخواست آن‌ها را اجابت کنم، نابسامانی شروع، فساد گسترش، بر شهرها از اطراف هجوم می آورند و امنیت مردم تهدید می شود. و در ادامه به آیه ۸۳ سوره قصص استناد کردم و آنها را از مکر و نیرنگ برحذر داشتم. " تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ؛ این سرای ﺁﺧﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍی ﻛﺴﺎنی قرار می‌دهیم که اراده‌ برتری‌جویی در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک برای پرهیزکاران است". ❇️ طلحه و زبیر، شیفتگان قدرت و حکومت! 🔻[ عبدالله‌بن‌عباس نیز که می‌دانست مشکل طلحه و زبیر چیست و آن‌ دو علاقمند به داشتن مقامی هستند، به من گفت: بهتر است بصره را به زبیر و کوفه را به طلحه واگذار کنی، تا آن دو از جَوسازی علیه تو دست بردارند! خندیدم و به او گفتم: ] 🔻چه می‌گویی؟! در شهرهای کوفه و بصره نیروهای فراوان و اموال گسترده‌ای وجود دارد. اگر طلحه و زبیر به زمامداری ان دو شهر برسند، افراد سفیه و نادان را به سوی خود جلب می‌کنند و اشخاص ضعیف و ناتوان را آزار می‌دهند و با توانگران و قدرتمندان سازش خواهند کرد. 🔻اگر قرار بود کسی را به سبب رساندن نفع یا داشتن ضرر، به کار حکومت بگمارم، معاویه را بر شام می‌گماشتم و اگر نبود آنچه از این دو تن مشاهده کردم و نیز حرص و ولعشان برای رسیدن به ریاست و قدرت، شاید درباره آن‌ها تصمیم دیگری می‌گرفتم و مسئولیتی برایشان در نظر می‌گرفتم. منابع: ۱. قرآن‌کریم، سوره قصص، آیه۸۳ ۲. شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۱۶ ۳. الإمامة والسیاسة، ج۱، ص۷۱ ۴. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۰ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ┄┅═══✼🌱🌸🌱✼═══┅┄ ✨|@ganj_pedari
📃 قسمت شصت و سوم ❇️ عزیمت طلحه و زبیر به مکه 🔸سفر عمره؛ آغاز فتنه‌گری [ طلحه و زبیر در فرصتی خلوت سراغ من آمدند و برای رفتن به عمره اجازه خواستند. به آن دو گفتم: ] 🔻به خدا سوگند! شما قصد انجام عمره ندارید؛ بلکه به دنبال پیمان‌شکنی هستید و تصمیم گرفته‌اید به بصره بروید! [ آن دو سوگند یاد کردند که فقط قصد انجام عمره دارند. به آن‌ها گفتم: ] 🔻پس سوگند یاد کنید که شما قصد به فساد کشیدن امور مسلمانان را ندارید و به دنبال شکستن بیعت خود نیستید و فتنه‌انگیزی نخواهید کرد! [ سوگند‌های بزرگی یاد کردند و در نهایت اجازه گرفتند. پس از رفتن آنها عبدالله‌ابن‌عباس آمد و گفت: از طلحه و زبیر شنیدم که از شما اجازه عمره را دریافت کرده‌اند. گفتم: ] 🔻آری، آنها برای به جا آوردن عمره از من اجازه گرفتند و من نیز اجازه دادم و البته پس از آنکه تعهد مؤکد از آنها گرفتم که مکر و حیله‌ای در کارشان نباشد و به دنبال بیعت شکنی نروند و مفسده انگیزی نکنند. ای فرزند عباس! به خدا سوگند، آنها قصدی ندارند جز برپا کردن فتنه و گویا آنها را می‌بینم که به مکه رفته و خود را برای جنگ با من آماده می‌سازند! زیرا یعلی‌بن‌منیه، آن مرد خائن و فاجر، اموال عراق و ایران را به مکه منتقل کرده است و در اختیار این دو می‌گذارد تا در برابر من به کار گیرند و خون شیعیان و یاران من را بر زمین بریزند! [ ابن عباس پرسید: شما با داشتن این اطلاعات، چرا به آنها اجازه خروج دادید و چرا دستور زندانی کردن آنها را صادر نکردید! به وی پاسخ دادم: ] 🔻ای فرزند عباس! آنها هنوز فتنه را آغاز نکرده‌اند. آیا از من می‌خواهی که آغازگر ظلم باشم و قبل از اینکه در کار خوب پیش قدم باشم دست به رفتار ناشایست بزنم؟! کسانی را بر اساس احتمال و اتهام مجازات کنم و قبل از آنکه کاری کرده باشند، با آنها خصمانه روبرو شوم؟! نه به خدا سوگند، من از وظیفه‌ای که خداوند متعال بر عهده‌ام گذاشته است، عدول نخواهم کرد و لحظه‌ای از عدالت و کلام حق فاصله نخواهم گرفت. ‏ای فرزند عباس! من به آن دو اجازه رفتن به عمره را دادم و البته از نیت و قصد آنها نیز خبر دارم؛ اما به یاری خداوند امید دارم و از خدا کمک می طلبم. 🔻به خدا سوگند، آن دو در جنگ کشته خواهند شد و خیال‌ها و پندار‌هایشان نقش بر آب خواهد شد و به آرزویشان نخواهند رسید! آری، خداوند آن دو را به دلیل ظلمی که بر من روا می‌دارند و بیعت مرا می‌شکنند و علیه من شورش می‌کنند، گرفتار خواهد کرد! ❇️ ناکامی و مرگی بی‌افتخار در انتظار فتنه‌گران 🔻[ به من خبر رسید که طلحه و زبیر در مسیر مکه، به هر کس که می‌رسند می‌گویند: ما تحت فشار و اجبار با علی بیعت کردیم و این بیعت باطل است و بیعتی بر گردن ما نیست! من نیز گفتم: ] 🔻خداوند آن دو را از رحمتش دور سازد! به خدا سوگند یقین دارم که آنها به زودی خودشان را در معرض کشته شدن قرار می‌دهند، آن‌هم به بدترین و خبیث‌ترین نوع کشته شدن. آنها کسی را با خود همراه می‌کنند که در شوم‌ترین روزها به ملاقاتش می‌روند! به خدا سوگند، آنها قصد انجام عمره ندارند. آنها با چهره دروغگویان نزد من آمدند و با سیمای بیعت شکنان و عهدشکنان از نزد من بازگشتند. به خدا سوگند، پس از امروز، هر ملاقاتی میان من و آنها رخ دهد، در نبردی سخت خواهد بود که آنها خود تدارک دیده‌اند و در همان نبرد، خودشان را به کشتن خواهند داد. خداوند آن‌ها را از رحمتش دور و دورتر بدارد. 📚منابع: ۱. الجمل، ص۱۶۶ ۲. شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۳۲ ۳. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۰ ۴. الخرائج و الجرائح، ج۱،ص۱۹۹ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ┄┅═══✼🌱🌸🌱✼═══┅┄ ✨|@ganj_pedari