eitaa logo
گنج سخن
423 دنبال‌کننده
263 عکس
109 ویدیو
1 فایل
کانال فرهنگی و ادبی با ارائه داستان‌های پند آموز و اخلاقی دوستان عزیز می‌توانند حکایات و داستانهای کوتاه خود را از طریق مدیریت در این کانال به اشتراک بگذارند @shafie_48
مشاهده در ایتا
دانلود
وﻗﺘﯽ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺣﺎﮐﻢ ﮐﺮﻣﺎﻥ ﺷﺪ، ﺣﺴﯿﻦ ﺧﺎﻥ ﺑﻠﻮﭺ که از بزرگان شهر بود را دستگیر ﻭ بهمراه ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﻓﺮﺯﻧﺪ حسین خان بلوچ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ. حسین خان ﺑﻪ ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ ، وزیر فرمانفرما ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺑﮕﻮ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ می دهم و بجای آن فقط ﭘﺴﺮ خردسالم ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺷﻮﺩ و نمیرد. ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ وقتی پیشنهاد حسین خان را شنید ﮔﻔﺖ: من که ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﺮﻣﺎﻥ هستم ، نظم و ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺷﻮﻩ ﻧﻤﯽ ﻓﺮﻭشم. ﻓﺮﺯﻧﺪ حسین خان ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ، جلوی پدر جان داد. اتفاقا سال بعد ، ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ. فرمانفرما ﺑﺮﺍﯼ شفای پسرش ۵۰۰ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻓﻘﺮﺍ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ فرزندش ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ ﻭﻟﯽ سودی نبخشید ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ وی ﻫﻢ ، جلوی چشمان پدر جان داد. ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ وزیرش ، ﺃﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ و ﮔﻔﺖ ﻋﺠﺐ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ ، ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﯼ در کار ﻧﯿﺴﺖ ، ﻻﺍﻗﻞ ﺑﻪ ﺩﻋﺎﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ و گرسنه ای ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﺎ ﺍﻃﻌﺎﻡ ﮐﺮﺩﻡ ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﭽﻪ ﺍﻡ ﺧﻮﺏ میﺷﺪ ﻭ زنده ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ. ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ ﮔﻔﺖ ، ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺭﺍ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﻗﺮﺑﺎﻥ ، ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﻞ ﻋﺎﻟﻢ ، ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ و نظم ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ۵۰۰ گوﺳﻔﻨﺪ ﺭﺷﻮﻩ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﺮﻣﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﻓﺮﻭﺷﺪ. نشو در حساب جهان ، سخت گیر که هر سخت گیری بود ، سخت میر تو با خلق آسان بگیر ، نیک بخت که فردا نگیرد خدا ، بر تو سخت استاد باستانی پاریزی https://eitaa.com/ganj_sokhan
🇮🇷🍃👈تیمسارخلبان خلیلی، طی یک موقعیت اضطراری و اعلام آلرت و اسکرامبل ( آژیر) در ساعت 4 صبح روز 14 بهمن ماه سال 1366. برای دفاع از تاسیسات نفتی در خلیج فارس و برای مقابله با جنگنده های میراژ اف1 تازه خریداری شده توسط عراق، با اف14 خود به پرواز در می آید. در ابتدا رادار ماهشهر خبر از شلوغی آسمان می دهد، چندین جنگنده عراقی اعم از میگ21 و میگ23 با اف 5 های دزفول درگیر شده اند. اما هجوم 6 فروندی میگ های 23 به موقعیت تاسیسات دریایی به ویژه جزیره نفتی خارک، خبر از عملیات اصلی آنها دارد. البته تعقیب میراژ اف 1 ها که هنوز در آسمان عراق بودند نشان دهنده یک عملیات بزرگ هوایی بود. در آن دوران موشک های فینیکس جنگنده اف 14 به علت تحریم تسلیحاتی و عدم فروش آن به ایران غنیمت بود و از آنجا که عراقی ها با دیدن اف 14 در رادار خود متواری می شدند نیروی هوایی ارتش ایران از اف 14 به عنوان یک عنصر وحشت استفاده می کرد. اما اینبار تیمسار خلیلی متوجه جسارت خلبانان عراقی می شود. هر 6 فروند میگ 23 به صحنه درگیری با اف 14 نزدیک و نزدیک تر می شوند. اما تیمسار خلیلی همچنان از شلیک موشک های فینیکس که قبلا هر کدام از آنهارا به مبلغ 24 میلیون تومان یا 3/5 میلیون دلار در آن روزگار خریداری کرده بودند و دیگر به ما نمی دادند، خودداری می کند. در نهایت در نزدیکی آسمان خارک یک فروند جنگنده اف 14 ایرانی مسلح با 6 فروند میگ 23 عراقی کاملا مسلح درگیر می شود. در ابتدا چند فروند موشک از میگ 23 ها به سمت جثه بزرگ اف14 ایرانی شلیک می شود اما در هر بار به کمک رادار بوشهر و رادار قدرتمند Awg9 اف 14 ، تیمسار خلیلی از اصابت این موشک های تعقیب کننده راداری و حرارتی جلو گیری می کند. میگ 23 ها تغییر فرمیشن می دهند و تقریبا تیمسار خلیلی محاصره می شود. اما تیمسار خلیلی یک فروند میگ 23 را از روبرو میبیند که برای شکار او تمام سرعت و سمت را درست انتخاب کرده و از قضا در رادار چندین فروند موشک نیز به سمت اف 14 پراکنده هستند! تیمسار خلیلی که متوجه شده تسلیحات میگ 23 ها فقط برای شکار اف 14 های ایران هستند و فاقد بمب و سلاح های هوا به زمین جهت بمباران خارک هستند وارد درگیری داگ فایت ( تن به تن نزدیک) می شود. او با رها سازی فلیر و چف ( نوعی منور جهت گمراه کردن موشک های حرارتی) موشک های در تعقیب خود را گمراه می کند و با افزایش شدید سرعت دلاورمردانه به سمت میگ 23 روبرویی یورش می برد و توپ 20 میلیمتری اف 14 را در مسیر میگ23 می نوازد. میگ 23 نگون بخت وارد خط تیربار می شود و در نزدیکی اف 14 منفجر می شود. تیمسار خلیلی گردش شدیدی انجام می دهد. میگ 23 ها مانده و وحشت زده همه موشک های خود را به سمت اف 14 ایرانی شلیک می کنند. سامانه های اف 14 به شدت به تیمسار یدالله خلیلی هشدار می دهند اما او تصمیم به اجرای مانور شدید و مرگ آور اسپلیت اس می گیرد. او به صورت وارونه به سمت زمین شیرجه می رود و طی یک حرکت نیم دایره ای پشت سر میگ 23 ها ظاهر می شود. تیمسار خلیلی دوباره توپخانه 20 میلیمتری خود را به کار می اندازد و میگ 23 ای که کامپیوتر اف 14 در اولویت شلیک قرار داده را هدف قرار می دهد. میگ 23 دوم منفجر می شود و ترکش های ان به دو میگ 23 کناری اصابت می کنند و دود غلیظی از آن دو بلند می شود. تیمسار خلیلی به دنبال میگ 23 پنجم یورش می برد اما او سوخت کافی ندارد. خلبان وحشت زده میگ 23 پنجم اجکت می کند تا با اف 14 ایرانی درگیر نشود تا هوادریای نیروی دریایی او را اسیر کند. میگ 23 ششم راه فرار به یک کشور عربی را در پیش میگیرد اما احتمال زیاد با اتمام سوخت به علت برخورد ترکش با مخزن سوختش او نیز اجکت کرده. اف 14 ایرانی که هنوز حتی یک موشک شلیک نکرده در خواست تانکر سوخت رسان می کند. در خواستی که به علت هیجانات وارده به افسر رادار بوشهر، او را بیهوش می کند. تانکر فورا به منطقه اف 14 نزدیک می شود و تیمسار خلیلی یکی دیگر از قطعات پازل دلاورمردی و مهارت خود را تکمیل می کند. او در آسمان خلیج پارس سوخت گیری هوایی انجام می دهد و آماده درگیری با 4 فروند میراژ اف 1 که احتمالا خلبانان اجاره ای فرانسوی هدایت 2 فروند از آنان را بر عهده دارند می شود. پیش از آنکه میراژ اف 1 ها به برد موشکی خودشان برسند در برد هوایی 400 کیلومتری ابر رادار اف 14 قرار گرفته بودند اما تیمسار 200 کیلومتر دیگر برای شلیک اولین موشک خود نیاز داشت. اف 14 با سرعت 2 ماخ و میراژ ها نیز با همین سرعت به سمت یکدیگر نزدیک می شوند. پس از لحظاتی تیمسار میراژ ها را در برد موشکی خود میبیند و یک تیر موشک فینیکس شلیک می کند. موشک نیمه فعال فینکس زمانی که روی هدفی در دور دست قفل می کند نیاز به رادار اف 14 دارد، پس اف 14 می بایست هدف را در رادار خود تا رسیدن موشک به 60 میلی داشته باشد و پس از آن است که موشک میتواند الگوریتم مرگ آور خود را میراژ پیاده کند.
تیمسار خلیلی با شجاعت تمام در صحنه نابرابر می ماند. موشک به 60 میلی میرسد. رادار اف 14 انواع هشدار ها را می نوازد. اما تیمسار تمکین نمی کند. خلبان کابین عقب فریاد می زند. قربان موشک!!! موشک!!! تیمسار طی یگ گردش شدید موشک را پشت سر می گذارد اما موشک فرانسوی در طراحی خود "انفجار در نزدیکی هدف نا موفق" را دارد. موج انفجار اف 14 ایرانی را تحت تاثیر قرار می دهد و سامانه های الکترونیکی برای لحظاتی مختل می شوند. در همین لحظات تیمسار خلیلی خود را ریکاوری می کند. داد و فریاد افسران رادار بوشهر و ماهشهر احتمالا خبر خوبی دارند. بله اولین میراژ اف 1 شکار شده و موشک فینیکس کار خود را کرده. دود غلیظی آسمان را فرا گرفته، 3 میراژ عصبانی دیگر فرصت را غنیمت شمرده و به دنبال ضربه به سکوی نفتی ایران هستند. اف 14 ایرانی آنان را تعقیب می کند اما دیگر موشک فینیکس شلیک نمی کند. تیمسار تلاش می کند از پشت به میراژ ها نزدیک شود تا بتواند موشک کوتاه برد سایدواندر شلیک کند.اما یکی از میراژ ها گردش می کند و پشت سر تیمسار خلیلی قرار می گیرد. به هر حال تیمسار خلیلی کار خود را می کند و موشک سایدوایندر را شلیک می کند. میراژ گردش می کند و موشک به هدف نمی خورد، اما تیمسار دوباره آهنگ گوش خراش توپخانه اف 14 را می نوازد، میراژ دوم آسیب شدیدی میبیند و از صحنه دور می شود. لحظاتی بعد رادار بوشهر خبر از اجکت و در خواست امداد و نجات خلبان فرانسوی را می دهد. دو میراژ دیگر با دیدن چنین موقعیت وحشتناکی و دستور اکید کنسل شدن عملیات، راه عراق را در پیش می گیرند. تیمسار نیز به دنبال تانکر می گردند تا شاید افسر رادار دوم نیز بیهوش شود!!! او برای بار دوم در آسمان خلیج پارس سوخت گیری هوایی می کند. و هیجان و شور و شعفی وصف ناپذیر در نیروی هوایی پدید می آید. اف 5 های دزفول آن دو میراژ را تعقیب و یکی از آنها را شکار کردند. و میراژ اخر با اتمام سوخت در نزدیکی بصره سقوط کرد. اما رکن دوم ارتش ( سازمان اطلاعات ارتش) حمله جدید هوایی برای ساقط کردن حتمی اف 14 ایرانی را گزارش می کند. در آن روز تیمسار خلیلی درجه های ارتقا خود را در آسمان و در کابین اف 14 دریافت می کند. در آن روز او برای 6 بار دیگر در آسمان خلیج پارس سوخت گیری هوایی انجام می دهد. و 12 ساعت در آسمان گشت زنی می کند. جنگنده های عراقی به سمت او یورش می بردند اما در نزدیکی برد موشکی اف 14 با گردشی بزدلانه عملیات را کنسل می کردند. تیمسار سرتیپ خلبان یدالله خلیلی ضمن شکار مستقیم 8 فروند جنگنده عراقی ( یک فروند دیگر در بعد از ظهر همان روز) و 10 فروند شکار غیر مستقیم و کنسل کردن 18 عملیات هوایی عراق، طولانی ترین گشت هوایی رزمی جهان را به نام خود ثبت کرد. او در ساعت 17 و 50 دقیقه بعد از ظهر همان روز در حالی که هنوز مسلح بود در پایگاه هوایی بوشهر فرود آمد. یاد او و دیگر قهرمانان واقعی جنگ گرامی باد🇮🇷🍃💪☂️🌹🇮🇷🍃 https://eitaa.com/ganj_sokhan
در یكی از آبادی‌های اربابی ظالم و ستمگر بود. او یك روز حكم می‌كند رعیت‌‌ها جفتی دو من كره برای سر سلامتی او بیاورند. رعیت‌‌ها هم چیزی نداشتند. هرچه فكر می‌كنند چه كنند عقلشان به جایی نمی‌رسد. آخرش می‌روند و دست به دامن كدخدا می‌شوند و از او می‌خواهند كه پیش ارباب برود و بخواهد كه آنها را ببخشد و از دادن كره معافشان كند. كدخدا هم بادی به غبغب می‌اندازد و قول می‌دهد كه كارشان را درست كند و پیش ارباب برود.  كدخدا پیش ارباب می‌رود و می‌گوید: "ارباب! رعیت‌‌ها امسال كار زیادی ندارند، قوه‌شان نمی‌رسد جفتی دو من كره بدهند یك لطفی بهشان بكن". مالك از خدا بی‌خبر هم كه رعیت‌هاش را خوب می‌شناخته و می‌دانسته كه چقدر صاف و صادقند می‌گوید: "والله كدخدا هرچه فكر می‌كنم ترا ناراضی بفرستم دلم راضی نمیشه، برو به رعیت‌‌ها بگو كره را بهشان بخشیدم جفتی دومن روغن بیارن!" كدخدا هم به خیال اینكه برای رعیت‌‌ها كاری كرده خوشحال و خندان می‌آید و رعیت‌‌ها را جمع می‌كند و می‌گوید: "مردم! هی بگید كدخدا آدم خوبی نیست، رفتم پیش ارباب آنقدر التماس كردم تا راضی شد به جای دو من كره، دو من روغن بدین! حالا برید و به جان من دعا كنين! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎https://eitaa.com/ganj_sokhan
کوهنوردی می‌خواست از بلندترین کوه‌ها بالا برود.او پس از سال‌ها آماده‌سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار این کار را فقط برای خود می‌خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود. او سفرش را زمانی آغاز کرد که هوا رفته رفته رو به تاریکی می‌رفت ولی قهرمان ما به جای آنکه چادر بزند و شب را زیر چادر به شب برساند به صعودش ادامه داد تا اینکه هوا کاملا تاریک شد و به‌جز تاریکی هیچ‌چیز دیده نمی‌شد. سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمی‌توانست چیزی ببیند حتی ماه و ستاره‌ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند.کوهنورد همان طور که داشت بالا می‌رفت در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود ناگهان پایش لیز خورد و با سرعت هرچه تمام‌تر سقوط کرد.سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس تمامی خاطرات خوب و بد زندگی‌اش را به یاد می‌آورد. داشت فکر می‌کرد چقدر به مرگ نزدیک شده که ناگهان احساس کرد طناب به دور کمرش حلقه خورده و وسط زمین و هوا مانده. حلقه شدن طناب به دور بدنش مانع از سقوط کاملش شده بود.در آن لحظات سنگین سکوت چاره‌ای نداشت جز اینکه فریاد بزند: «خدایا کمکم کن.» ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد: «از من چه می‌خواهی؟»کوهنورد گفت:«نجاتم بده.»صدا گفت:«واقعا فکر می‌کنی می‌توانم نجاتت دهم؟»کوهنورد گفت: «البته، تو تنها کسی هستی که می‌توانی مرا نجات دهی.» صدا گفت:«پس آن طناب دور کمرت را ببُر!»برای یک لحظه سکوت عمیقی همه جا را فراگرفت و مرد تصمیم گرفت با تمام توان به طناب بچسبد و آن را رها نکند. روز بعد گروه نجات رسیدند و جسد منجمد شده یک کوهنورد را پیدا کردند که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود در حالی که تنها یک متر با زمین فاصله داشت. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌https://eitaa.com/ganj_sokhan
قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند. طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید، کسی مراجعه نکرد. گفت چرا قصاب باشی آمد طبیب گفت تو چه کردی شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی. گرچه لای زخم بودی استخوان لیک ای جان در کنارش بود نان ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎‎https://eitaa.com/ganj_sokhan
.       *خود احیا در هنگام حمله قلبی*    *لطفا دو دقیقه از وقت خود را ،*      *صرف کنید و این را بخوانید:* ۱) *فرض کنید ساعت ۷ ونیم شب ، بعد از یک روز کاری سخت به خانه می روید (البته به تنهایی).*    ۲) *واقعا خسته، ناراحت و ناامید هستید و ناگهان درد شدیدی در قفسه سینه خود احساس می کنید و درد به سمت بازو و تا فک ادامه می یابد.  شما حدود ۵ کیلومتر با نزدیکترین بیمارستان به خانه خود فاصله دارید.*    ۳) *متأسفانه، شما نمی دانید که آیا می توانید به آنجا راه پیدا کنید یا خیر.*    ۴)        *شما در انجام CPR*           *( احیای قلبی، ریوی )* CardioPulmonary Resuscitation        *آموزش دیده اید ، اما فردی که دوره را ارائه کرده است به شما نگفته است که چگونه آن را ،*           *روی خودتان انجام دهید.*    ۵) *وقتی تنها هستید چگونه از حمله قلبی جان سالم به در ببرید؟*      *از آنجایی که بسیاری از افراد هنگام حمله قلبی تنها هستند ، برای فردی که ضربان قلبش اشتباه است و شروع به احساس ضعف می کند ،*               *تنها 10 ثانیه*     ‌ *تا از دست دادن هوشیاری باقی مانده است*    ۶) *با این حال ، این قربانیان می توانند :*       ‌‌‌‌     *با " سرفه های شدید "*                    *بارها و بارها*            *به خود کمک کنند*.              *قبل از هر سرفه*         *باید نفس عمیق کشید*     *و سرفه ، باید عمیق و طولانی باشد مانند زمانی که خلط از اعماق قفسه سینه تولید می شود* .        *تنفس و سرفه ، باید :*             *هر دو ثانیه یکبار*         *بدون وقفه تکرار شود*            *تا زمانی که :*    *کمک برسد ، یا تا زمانی که :*    *ضربان عادی قلب را دوباره*              *احساس کنید.*    ۷) *نفس های عمیق اکسیژن را ،*             *وارد ریه ها می کند* *حرکات سرفه بر قلب فشار می آورد* *و گردش خون را حفظ می کند*      *عمل فشار دادن به قلب به آن کمک می کند تا به ریتم طبیعی خود بازگردد*         *به این ترتیب، قربانیان حمله قلبی می توانند به بیمارستان مراجعه کنند.*    ۸) *تا حد امکان به افراد بیشتری بگویید.  شما می توانید زندگی آنها را نجات دهید!*    ۹) *یک متخصص قلب می گوید :*      ‌‌اگر هرکسی که این نامه را دریافت می کند با مهربانی برای 10 نفر ارسال نماید ،          *احتمالاً حداقل یک بار ،*    *جان افراد را نجات خواهیم داد.*    *۱۰) به جای ارسال جوک،لطفا ... با ارسال فوروارد این نامه می توانید جان یک نفر را نجات دهید*.    ۱۱) *اگر این پیام برای شما ... بیش از یک بار ارسال شده ، لطفا ناراحت نشوید ... در عوض خوشحال باشید که دوستان زیادی دارید که به شما اهمیت می دهند*.   *حالا انگشت خود را روی پیام نگه دارید و ارسال آن به دیگران را ادامه دهید.🙏* https://eitaa.com/ganj_sokhan
🔴وقتی رضاشاه از عجیده خاتون خواستگاری کرد این زن لر جوابی داد که هنوز هم تاریخ شکوه این زن و حقارت رضاشاه را روایت می‌کند 🔷در هنگامه کشف حجاب رضاشاه به لرستان سفر می کند. در مراسم استقبال ، رضاشاه از عجیده خانم مادر علیرضاخان بیرانوند می‌خواهد زن وی شود. داستان به این گونه است که عجیده خانم در مراسم استقبال جلوی رضاخان را می‌گیرد و از او درخواست میکند، رضا خان می‌پرسد کیستی و چکار داری، که عجیده خانم خود را چنین معرفی می‌کند: عجیده هستم. مادر علیرضا و یداله خان بیرانوند. شما آن‌ها را دستگیر کردید. ( در آن زمان بسیاری از سران عشایر و مبارزان لرستانی توسط قشون پهلوی دستگیر شده بودند و بسیاری از آنها اعدام یا تبعید شدند). 🔷 رضاخان مکثی میکند(در مقابل جسارت زن لر تامل می کند) و می‌گوید: با خودم ازدواج کن تا خودم برای تو علیرضا و یداله بسازم. عجیده خانم در مقابل درخواست رضان خان جوابی کوبنده می دهد و می‌گوید: من زنش هستم که علیرضا و یداله را بیاورم اما تو آن مردی نیستی که چنین فرزندانی را درست کنی! (این پاسخ کوبنده و تاریخی عجیده خانم در جراید آن زمان به ثبت رسیده و سندی بر بی باکی و دلاوری شیر زنان عشایر لر در مقابل شاهی ستمگر و دیکتاتور می‌شود! پس از آن ماجرا عجیده خانم و خانواده‌اش به کلات نادری تبعید شدند. پس از مدتی علیرضاخان بیرانوند فرزند علیمردان خان بیرانوند در زندان قصر قجر به همراه برادرانش اعدام شدند.😔😔 منبع: ۱_روزنامه رعد آن زمان ۲_کافه تاریخ https://eitaa.com/ganj_sokhan
🌸🍃🌸🍃 نادر شاه در حال قدم زدن در باغش بود که باغبان خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت : پادشاه فرق من با وزیرت چیست ؟؟!! من باید اینگونه زحمت بکشم و عرق بریزم ولی او درناز و نعمت زندگی میکند و از روزگارش لذت میبرد !!! نادر شاه کمی فکر کرد و دستور داد باغبان و وزیرش به قصر بیایند ... هردو آمدند و نادر شاه گفت : در گوشه باغ گربه ای زایمان کرده بروید و ببینید چند بچه به دنیا آورده !!!! هردو به باغ رفتند و پس از بررسی نزد شاه برگشتند و گزارش خودرا اعلام نمودند ... ابتدا باغبان گفت : پادشاها من آن گربه ها را دیدم سه بچه گربه زیبا زایمان کرده .... سپس نوبت به وزیر رسید وی برگه ای باز کرد و از روی نوشته هایش شروع به خواندن کرد : پادشاها من به دستور شما به ظلع جنوب غربی باغ رفتم و در زیر درخت توت آن گربه سفید را دیدم ، او سه بچه به دنیا آورده که دوتای آنها نر و یکی ماده است ، نرها یکی سفید و دیگری سیاه و سفید است بچه گربه ماده خاکستری رنگ است . حدودا یکماهه هستند من بصورت مخفی مادر را زیر نظر گرفتم و متوجه شدم آشپزهرروز اضافه غذاها را به مادر گربه ها میدهد و اینگونه بچه گربه ها از شیر مادرشان تغذیه میکنند . همچنین چشم چپ بچه گربه ماده عفونت نموده که ممکن است برایش مشکل ساز شود !!! نادر شاه روبه باغبان کرد و گفت این است که تو باغبان شده ای و ایشان وزیر .... ‎‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎‎https://eitaa.com/ganj_sokhan
🌸🍃🌸🍃 انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود! یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می کند؟ راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و ... او جای انیشتین سخنرانی کند چرا که انیشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او را از راننده اصلی تشخیص دهند. انیشتین قبول کرد، اما در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از وی بپرسند او چه می کند، کمی تردید داشت. به هر حال سخنرانی راننده به نحوی عالی انجام شد ولی تصور انیشتین درست از آب درامد. دانشجویان در پایان سخنرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند. در این حین راننده باهوش گفت: سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد! ‎‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎https://eitaa.com/ganj_sokhan