eitaa logo
گنج سخن
422 دنبال‌کننده
263 عکس
109 ویدیو
1 فایل
کانال فرهنگی و ادبی با ارائه داستان‌های پند آموز و اخلاقی دوستان عزیز می‌توانند حکایات و داستانهای کوتاه خود را از طریق مدیریت در این کانال به اشتراک بگذارند @shafie_48
مشاهده در ایتا
دانلود
قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند. طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید، کسی مراجعه نکرد. گفت چرا قصاب باشی آمد طبیب گفت تو چه کردی شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی. گرچه لای زخم بودی استخوان لیک ای جان در کنارش بود نان ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎‎https://eitaa.com/ganj_sokhan
.       *خود احیا در هنگام حمله قلبی*    *لطفا دو دقیقه از وقت خود را ،*      *صرف کنید و این را بخوانید:* ۱) *فرض کنید ساعت ۷ ونیم شب ، بعد از یک روز کاری سخت به خانه می روید (البته به تنهایی).*    ۲) *واقعا خسته، ناراحت و ناامید هستید و ناگهان درد شدیدی در قفسه سینه خود احساس می کنید و درد به سمت بازو و تا فک ادامه می یابد.  شما حدود ۵ کیلومتر با نزدیکترین بیمارستان به خانه خود فاصله دارید.*    ۳) *متأسفانه، شما نمی دانید که آیا می توانید به آنجا راه پیدا کنید یا خیر.*    ۴)        *شما در انجام CPR*           *( احیای قلبی، ریوی )* CardioPulmonary Resuscitation        *آموزش دیده اید ، اما فردی که دوره را ارائه کرده است به شما نگفته است که چگونه آن را ،*           *روی خودتان انجام دهید.*    ۵) *وقتی تنها هستید چگونه از حمله قلبی جان سالم به در ببرید؟*      *از آنجایی که بسیاری از افراد هنگام حمله قلبی تنها هستند ، برای فردی که ضربان قلبش اشتباه است و شروع به احساس ضعف می کند ،*               *تنها 10 ثانیه*     ‌ *تا از دست دادن هوشیاری باقی مانده است*    ۶) *با این حال ، این قربانیان می توانند :*       ‌‌‌‌     *با " سرفه های شدید "*                    *بارها و بارها*            *به خود کمک کنند*.              *قبل از هر سرفه*         *باید نفس عمیق کشید*     *و سرفه ، باید عمیق و طولانی باشد مانند زمانی که خلط از اعماق قفسه سینه تولید می شود* .        *تنفس و سرفه ، باید :*             *هر دو ثانیه یکبار*         *بدون وقفه تکرار شود*            *تا زمانی که :*    *کمک برسد ، یا تا زمانی که :*    *ضربان عادی قلب را دوباره*              *احساس کنید.*    ۷) *نفس های عمیق اکسیژن را ،*             *وارد ریه ها می کند* *حرکات سرفه بر قلب فشار می آورد* *و گردش خون را حفظ می کند*      *عمل فشار دادن به قلب به آن کمک می کند تا به ریتم طبیعی خود بازگردد*         *به این ترتیب، قربانیان حمله قلبی می توانند به بیمارستان مراجعه کنند.*    ۸) *تا حد امکان به افراد بیشتری بگویید.  شما می توانید زندگی آنها را نجات دهید!*    ۹) *یک متخصص قلب می گوید :*      ‌‌اگر هرکسی که این نامه را دریافت می کند با مهربانی برای 10 نفر ارسال نماید ،          *احتمالاً حداقل یک بار ،*    *جان افراد را نجات خواهیم داد.*    *۱۰) به جای ارسال جوک،لطفا ... با ارسال فوروارد این نامه می توانید جان یک نفر را نجات دهید*.    ۱۱) *اگر این پیام برای شما ... بیش از یک بار ارسال شده ، لطفا ناراحت نشوید ... در عوض خوشحال باشید که دوستان زیادی دارید که به شما اهمیت می دهند*.   *حالا انگشت خود را روی پیام نگه دارید و ارسال آن به دیگران را ادامه دهید.🙏* https://eitaa.com/ganj_sokhan
🔴وقتی رضاشاه از عجیده خاتون خواستگاری کرد این زن لر جوابی داد که هنوز هم تاریخ شکوه این زن و حقارت رضاشاه را روایت می‌کند 🔷در هنگامه کشف حجاب رضاشاه به لرستان سفر می کند. در مراسم استقبال ، رضاشاه از عجیده خانم مادر علیرضاخان بیرانوند می‌خواهد زن وی شود. داستان به این گونه است که عجیده خانم در مراسم استقبال جلوی رضاخان را می‌گیرد و از او درخواست میکند، رضا خان می‌پرسد کیستی و چکار داری، که عجیده خانم خود را چنین معرفی می‌کند: عجیده هستم. مادر علیرضا و یداله خان بیرانوند. شما آن‌ها را دستگیر کردید. ( در آن زمان بسیاری از سران عشایر و مبارزان لرستانی توسط قشون پهلوی دستگیر شده بودند و بسیاری از آنها اعدام یا تبعید شدند). 🔷 رضاخان مکثی میکند(در مقابل جسارت زن لر تامل می کند) و می‌گوید: با خودم ازدواج کن تا خودم برای تو علیرضا و یداله بسازم. عجیده خانم در مقابل درخواست رضان خان جوابی کوبنده می دهد و می‌گوید: من زنش هستم که علیرضا و یداله را بیاورم اما تو آن مردی نیستی که چنین فرزندانی را درست کنی! (این پاسخ کوبنده و تاریخی عجیده خانم در جراید آن زمان به ثبت رسیده و سندی بر بی باکی و دلاوری شیر زنان عشایر لر در مقابل شاهی ستمگر و دیکتاتور می‌شود! پس از آن ماجرا عجیده خانم و خانواده‌اش به کلات نادری تبعید شدند. پس از مدتی علیرضاخان بیرانوند فرزند علیمردان خان بیرانوند در زندان قصر قجر به همراه برادرانش اعدام شدند.😔😔 منبع: ۱_روزنامه رعد آن زمان ۲_کافه تاریخ https://eitaa.com/ganj_sokhan
🌸🍃🌸🍃 نادر شاه در حال قدم زدن در باغش بود که باغبان خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت : پادشاه فرق من با وزیرت چیست ؟؟!! من باید اینگونه زحمت بکشم و عرق بریزم ولی او درناز و نعمت زندگی میکند و از روزگارش لذت میبرد !!! نادر شاه کمی فکر کرد و دستور داد باغبان و وزیرش به قصر بیایند ... هردو آمدند و نادر شاه گفت : در گوشه باغ گربه ای زایمان کرده بروید و ببینید چند بچه به دنیا آورده !!!! هردو به باغ رفتند و پس از بررسی نزد شاه برگشتند و گزارش خودرا اعلام نمودند ... ابتدا باغبان گفت : پادشاها من آن گربه ها را دیدم سه بچه گربه زیبا زایمان کرده .... سپس نوبت به وزیر رسید وی برگه ای باز کرد و از روی نوشته هایش شروع به خواندن کرد : پادشاها من به دستور شما به ظلع جنوب غربی باغ رفتم و در زیر درخت توت آن گربه سفید را دیدم ، او سه بچه به دنیا آورده که دوتای آنها نر و یکی ماده است ، نرها یکی سفید و دیگری سیاه و سفید است بچه گربه ماده خاکستری رنگ است . حدودا یکماهه هستند من بصورت مخفی مادر را زیر نظر گرفتم و متوجه شدم آشپزهرروز اضافه غذاها را به مادر گربه ها میدهد و اینگونه بچه گربه ها از شیر مادرشان تغذیه میکنند . همچنین چشم چپ بچه گربه ماده عفونت نموده که ممکن است برایش مشکل ساز شود !!! نادر شاه روبه باغبان کرد و گفت این است که تو باغبان شده ای و ایشان وزیر .... ‎‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎‎https://eitaa.com/ganj_sokhan
🌸🍃🌸🍃 انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود! یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می کند؟ راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و ... او جای انیشتین سخنرانی کند چرا که انیشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او را از راننده اصلی تشخیص دهند. انیشتین قبول کرد، اما در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از وی بپرسند او چه می کند، کمی تردید داشت. به هر حال سخنرانی راننده به نحوی عالی انجام شد ولی تصور انیشتین درست از آب درامد. دانشجویان در پایان سخنرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند. در این حین راننده باهوش گفت: سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد! ‎‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎https://eitaa.com/ganj_sokhan
📌 روز قیامت برای اهل ایمان وحشتناک نیست.. دکتر مصطفی محمود رحمه الله میفرماید: روز قیامت آنقدرها هم که برخی تصور میکنند وحشتناک نیست ، بلکه برای کسانیکه پایبند به عهد و پیمان بوده‌اند و برای آن روز تلاش کرده‌اند ، روز شگفت انگیز و زیبایی خواهد بود { لَایَحۡزُنُهُمُ ٱلۡفَزَعُ ٱلۡأَكۡبَرُ } [سوره اﻷنبياء: ۱۰۳] «وحشت بزرگ [ قیامت ] آنان را اندوهگین نمی‌سازد» 🌸 ‏روز فوق العاده‌ای خواهد بود وقتی برانگیخته شدی و فرشتگان را دیدی که منتظرند تا پذیرای تو باشند. { وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ هَٰذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ }[سوره اﻷنبياء: ۱۰۳] {و فرشتگان به استقبالشان می‌آیند [ و به آنان می‌گویند:] «این همان روزی است که به شما وعده داده میشد ...» 🌸 ‏روز شگفت انگیزی خواهد بود وقتی در بین مردم با شادی فریاد میزنی 👈 هَاۤؤُمُ ٱقۡرَءُوا۟ كِتَـٰبِیَهۡ  [ سوره الحاقة: ۱۹ ] «بیایید نامۀ [ اعمال ] مرا بخوانید». 🌸 ‏روز شادی خواهد بود ، وقتیکه به پشت سر خود نگاه میکنی و فرزندانتان را می‌بینی که بدنبال تو راه افتاده‌اند تا در شادی تو شریک شوند. {أَلۡحَقۡنَا بِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ}[سوره الطور: ۲۱] «فرزندانشان را [ نیز در بهشت ] به آنان ملحق خواهیم كرد.» 🌸 روز بسیار شگفت‌انگیزی خواهد بود وقتی برای اولین بار در جمع افرادی راه می‌روید که خداوند از آنها راضی شده و پیامبر ﷺ هم پیشاپیش تو راه می‌رود. { یَوۡمَ لَا یُخۡزِی ٱللَّهُ ٱلنَّبِیَّ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ مَعَهُۥۖ نُورُهُمۡ یَسۡعَىٰ بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ }[سوره التحريم: ۸] «روزی که الله، پیامبر و کسانی را که همراه او ایمان آورده‌اند، خوار نمیکند. نورشان پیشاپیش آنان در حرکت است» 🌸 ‏روز بسیار زیبایی خواهد بود وقتی تو و خانواده‌ات مهمان خوشایندی خواهید بود و صدایی را میشنوی که تو را مخصوصا مخاطب قرار می‌دهد: وارد شو { ٱدۡخُلُوا۟ ٱلۡجَنَّةَ أَنتُمۡ وَ أَزۡوَ ٰ⁠جُكُمۡ تُحۡبَرُونَ} [ سوره الزخرف: ۷۰ ] «شما و دیگر مؤمنانی که همچون شما هستند، به بهشت درآیید تا [ از نعمت‌های جاودانش بهره‌مند گردید] و شادمان شوید.» 🌸 ‏نخواهی توانست طراوت چهره شاد خود را پنهان کنی ، وقتی یار و همنشین تو در آنجا محمد ﷺ، موسی ، عیسی ، نوح و ابراهیم علیهم السلام باشد. { فَأُو۟لَـٰۤىِٕكَ مَعَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّـۧنَ وَٱلصِّدِّیقِینَ وَٱلشُّهَدَاۤءِ وَٱلصَّـٰلِحِینَۚ وَحَسُنَ أُو۟لَـٰۤىِٕكَ رَفِیقࣰا}[سوره النساء: ۶۹] «آنها همنشین کسانی خواهد بود که الله آنان را گرامی داشته است ؛[ یعنی ] با پیامبران و صدیقان [ تصدیق‌کنندگان پیامبر] و شهیدان و صالحان؛ و اینان چه نیکو رفیقانی هستند» آنچه را که در اینجا میخواندی در آنجا به خاطر خواهی آورد: { أَفَمَن وَعَدۡنَـٰهُ وَعۡدًا حَسَنࣰا فَهُوَ لَـٰقِیهِ كَمَن مَّتَّعۡنَـٰهُ مَتَـٰعَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا ثُمَّ هُوَ یَوۡمَ ٱلۡقِیَـٰمَةِ مِنَ ٱلۡمُحۡضَرِینَ }[سوره القصص: ۶۱] «آیا کسیکه به او وعده نیکو داده‌ایم و به آن خواهد رسید ، همچون کسی است که او را از بهره زندگی دنیا برخوردار ساخته‌ایم و روز قیامت از [جمله ] احضار شدگان [ در آتش دوزخ] است؟» دکتر مصطفی محمود رفت ولی این سخنان ماندگار باقی خواهد ماند: { إِنَّ فِی ذَ ٰ⁠لِكَ لَذِكۡرَىٰ لِمَن كَانَ لَهُۥ قَلۡبٌ أَوۡ أَلۡقَى ٱلسَّمۡعَ وَهُوَ شَهِیدࣱ} [سوره ق: ۳۷] «(بیگمان در این [سخن] برای صاحبدلان یا کسانیکه با حضور [قلب به ندای توحید] گوش فرا می‌دهند و هوشیارند، اندرز است.» ✅ «‏برای یک زندگی ابدی آماده شوید» خداوند به ما و شما و همه‌ی پدران و مادرانمان و هرکس که بر ما حقی دارد و فرزندان و عزیزانمان ... و به همه مسلمانان، بهشت برین را در معیت محبوبمان محمد ﷺ عطا فرماید. آمین ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎https://eitaa.com/ganj_sokhan
🛑خاطره ای از دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد نقل میکنم که در تاریخ ثبت بشه . دوستی داشتم که سفیر اکرودیته ایران در منطقه امریکای لاتین (امریکای مرکزی ) بود ( به سفیری که علاوه بر کشور محل ماموریت سفارت کشورش در چند کشور اطراف که سفیر ندارد را سرپرستی کند اکرودیته میگویند ) در ایام ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد دیدم چند وقتی هست که دوستم تهران هست و بر خلاف معمول به محل ماموریت برنگشت ازش پرسیدم چند روز دیگه برمیگردی ؟ گفت از سفارت استعفا دادم و برنمیگردم ... !!! پرسیدم چرا ..!؟ گفت ماه گذشته اقای احمدی نژاد به منطفه امریکای لاتین سفر کرد و علاوه بر مکزیک ( محل ماموریت دوستم ) از چند کشور دیگر از جمله نیکاراگوئه بازدید کرد . طبق روال در تنظیم برنامه دیدار رئیس جمهورهای دو کشور تیتر و اطلاعات موارد مذاکرات را هم تنظیم کردیم و برای مطالعه به اقای احمدی نژاد دادیم . ایشان نگاهی به دستور مذاکرات انداخت و با ناراحتی پرسید این بند ۳ دیگه چیه .!؟ اقای متکی به من گفت اقای سفیر جزییاتش رو به اقای رییس جمهور توضیح بدید . گفتم ما از حدود دو دهه قبل چند صد میلیون دلار طلب از نیکاراگوئه داریم که در سر رسید ها پرداخت نکردند الان با توجه به بهبود اوضاع اقتصادی این کشور و مذاکراتی که من با وزیر اقتصاد و رییس بانک مرکزی و وزیر خارجه اشان داشتم امادگی دارند در چند قسط پرداخت کنند نیمی از طلب را ابتدا و مابقی در دوسال پرداخت میکنند...!!! اقای احمدی نژاد با عصبانیت گفت شما با اجازه چه کسی به اینها فشار اوردید که بدهی شون رو پرداخت کنند ...!! شما فقط سفیر هستید . مملکت ما رییس جمهور داره . من از یک کشور انقلابی که در خط مقدم نبرد با امریکا هست ، طلب وصول نمی کنم .اتفاقا قصد دارم یک خط تسهیلات اعتباری یک میلیارد دلاری مجدد بهشون بدم گفتم آقای رییس جمهور من سه سال زحمت کشیدم طلب کشور که قابل بخشش نیست...!! الان اینها توان بازپرداخت رو دارن بعداً چنین فرصتی شاید پیش نیاد ... !! اقای احمدی نژاد گفت همینکه که گفتم صورتجلسه اماده کنید مبنی بر بخشش بدهی نیکاراگوئه به ایران وزیر اقتصاد هم امضا میکنه .منم امضا میکنم نگاهی به اقای متکی کردم دیدم سرش رو انداخته پایین و ناراحته ولی چیزی نمیگه . گفتم اقای رییس جمهور باور کنید ساندنیست ها و دانیل اورتگا اون انقلابیون سابق نیستند الان که بعد از بیست سال دوباره بقدرت برگشتند ادبیاتشون تغییر کرده حتی مانیفست ساندنیستها رو تغییر دادن و مبارزه با امپریالیسم ایالات متحده را حذف کردند . اقای اورتگا سه روز بعد از ادای سوگند ریاست جمهوری به امریکا سفر کرد و در ملاقات با رییس جمهور امریکا گفت پیام‌این سفر تغییر دیدگاههای ما و فشردن دست دوستی با ایالات متحده امریکاست . یهو آقای احمدی نژاد با عصبانیت گفتند : اقای متکی چقدر گفتم این سفرای لیبرال و سازشکار رو عوض کن و سفیر انقلابی بذار جاشون . این سفیرت داره به من درس سیاست میده . هنوز نفهمیده دوره هاشمی و خاتمی تمام شده الان رییس جمهور خائن و سازشکار نداریم . متکی گفت اقای احمدی نژاد ایشون از باسابقه ترین و خوشنام ترین سفرای ما هستند احمدی نژاد نگاهی به من انداخت و گفت اقای سفیر برید تفاهم‌نامه بخشش بدهی ها رو با وزارت خارجه نیکاراگویه اماده کنید فردا تو ملاقات با آقای اورتگا امضا کنم . گفتم آقای رییس جمهور من از همین لحظه از سفارت استعفا میدم خودم را تا این حد پایین نمیارم . شما هم بیاموزید اگر در مواردی خاص قرار بر بخشش یا تخفبف بدهی کشوری باشه باید دولت با ادله کافی لایحه رو بفرسته مجلس پس از تصویب مجلس وتایید شورای نگهبان به امضای رهبری برسه تا قابل اجرا بشه شما اصلاً چنین اختیاری ندارید . گفت : مجلس کیلویی چنده ...!؟ من انجام‌میدم ؛ ببین اختیار یک رییس جمهور ارزشی و انقلابی تا کجاست؟ اقای احمدی نژاد اون کار رو انجام داد و صورتجلسه رو امضاء کرد . در هشت سال دولت روحانی ؛ به هر دری زد تا برای دریافت طلب ایران از نیکاراگوئه راهی پیدا کنه نشد تا بحث شروع میشه میگن این امضای رییس جمهور خودتونه ما بدهی به شما نداریم . ✍اصغر احمدخانی / کارشناس بازنشسته وزارت خارجه https://eitaa.com/ganj_sokhan
┊    ┊     ┊     🍃 ┊    ┊     🍃     🌷 ┊    🍃     🌸 🍃    🌷 🌸 ✨﷽✨ 🕊🦋 💢گاوچرانی وارد شهر شد و برای نوشیدن چیزی ، کنار یک مهمان‌خانه ایستاد . بدبختانه ، کسانی که در آن شهر زندگی می‌کردند عادت بدی داشتند که سر به سر غریبه‌ها می‌گذاشتند . وقتی او (گاوچران ) نوشیدنی‌اش را تمام کرد ، متوجه شد که اسبش دزدیده شده استاو به کافه برگشت ، و ماهرانه اسلحه‌ اش را در آورد و سمت بالا گرفت و بالای سرش گرفت بدون هیچ نگاهی به سقف یه گلوله شلیک کرد . او با تعجب و خیلی مقتدرانه فریاد زد : « کدام یک از شما آدم‌های بد اسب منو دزدیده؟!؟! » کسی پاسخی نداد . « بسیار خوب ، من یک آب جو دیگه میخورم ، و تا وقتی آن را تمام می‌کنم اسبم برنگردد ، کاری را که در تگزاس انجام دادم انجام می‌دهم ! و دوست ندارم آن کاری رو که در تگزاس انجام دادم رو انجام بدم! » بعضی از افراد خودشون جمع و جور کردن . آن مرد ، بر طبق حرفش ، آب جو دیگری نوشید، بیرون رفت ، و اسبش به سرجایش برگشته بود . اسبش رو زین کرد و به سمت خارج از شهر رفت . کافه چی به آرامی از کافه بیرون آمد و پرسید : هی رفیق قبل از اینکه بری بگو ، در تگزاس چه اتفاقی افتاد ؟ گاوچران برگشت و گفت : مجبور شدم پیاده برم خونه🌺 https://eitaa.com/ganj_sokhan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌸 🌷🌸 🌸🌷🌸 🌷🌸🌷🌸 🌸🌷🌸🌷🌸 🌷🌸🌷🌸🌷🌸 🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
*به نادر شاه افشار وفرزند شمشیر افتخار کنید و سر تعظیم فرود آورید* *بخوانید لطفا*  متولد۱۰۶۷ شمسی کلات نادری و مقتول ۱۱۲۶ درقوچان که *جمعا دوازده سال!!!!! پادشاه ایران بود. او از مشهور ترین پادشاهان ایران،پس از اسلام است* *بی گمان نالایق ترین پادشاه صفوی و ایران در درازای تاریخ، نهمین پادشاه صفوی، شاه سلطان حسین بودکه تمام زندگی خود را صرف عقاید مذهبی کرد و کل کشور ایران را به باد داد......* سرانجام حکومتش بدست محمود افغان سرنگون وبعد از مرگ محمود، قدرت در ایران بدست اشرف افغان افتاد، در طول مدت حکومت ننگین افغانها،ایران توسط افغانها، روسها و ترکان عثمانی اشغال و ایرانیان سخت ترین، خفت بارترین و هولناکترین شرایط را تحمل میکردند ! *تا اینکه " نادرشاه فرزند شمشیر و اخرین فاتح مشرق زمین " سر بر اورد !* "اشرف افغان" و لشکریانش پس از شکستی خفت بار از نادر و سپاهیانش در اصفهان و دامغان به قندهار و هرات گریختند، *نادر در پی انان قندهار را محاصره و بسیاری از لشکریان افغان را کشت و تارومار کرد* ، حدود ۸۰۰ تن از افسران و جنگجویان افغان به دهلی گریختند و به دربار "محمدشاه" پناهنده شدند، *نادر چندین بار تقاضای استرداد انان رانمود، درباریان هندوستان نه تنها ترتیب اثری ندادند و بلکه اخرین فرستادگان نادر را نیز گردن زدند، زیرا معتقد بودند نادر شجاعت، سپاهیانی اماده و توانایی جنگ با ارتش پرشمار و قدرتمند هندوستان را ندارد، اما نادر فرزند شمشیر، تمامی محاسبات دربار محمدشاه را بهم ریخت، هندوستان را فتح و افسران افغان را در دهلی به دار اویخت، سپس محمدشاه امان خواست نادر در قبال کلید خزانه سلطنتی، هندوستان و محمدشاه را رها کرد و فاتحانه با غنائمی ارزشمند همچون دو الماس کوه نور و دریای نور و دیگر جواهرات پرشمار به ایران بازگشت،⚘ *نادر ﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ترکیه ﺍﺧﻄﺎﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ هرچه سریعتر ﺗﺮﮎ ﮐﻨﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ گستاخانه ﺷﻌﺮ ﺯﯾﺮ ﺭﺍ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﺩﺭ میفرستد :* ﭼﻮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻗﺸﻮﻧﻢ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮐﻨﯽ ﺳﺤﺮﮔﻪ ﻧﻈﺮ ﺑﺮ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﮐﻨﯽ ﺍﮔﺮ ﺁﻝ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺣﯿﺎﺗﻢ ﺩﻫﺪ ﺯﭼﻨﮓ ﻓﺮﻧﮕﯽ ﻧﺠﺎﺗﻢ ﺩﻫﺪ⚘ ﭼﻨﺎﻧﺖ ﺑﮑﻮﺑﻢ ﺑﻪ ﮔﺮﺯ ﮔﺮﺍﻥ ﮐﻪ ﯾﮑﺴﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﺎﺯﻧﺪﺭﺍﻥ و ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ مینویسد :⚘ ﭼﻮ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﺷﻮﺩ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺯ ﭘﯿﺸﺶ ﮔﺮﯾﺰﺍﻥ ﺷﻮﺩ ﻋﻘﺎﺏ ﺷﮑﺎﺭﯼ ﻧﺘﺮﺳﺪ ﺯ ﺑﻮﻡ ﺩﻭﻣﺮﺩ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺩﻭﺻﺪ ﻣﺮﺩ ﺭﻭﻡ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﯾﺰﺩﺍﻥ ﺩﻫﺪ ﺭﻭﻧﻘﻢ ﺑﻪ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭﯾﻪ ﺯﻧﻢ ﺑﯿﺮﻗﻢ ⚘ *ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺭ ﻧﺒﺮﺩﯼ ﺳﻬﻤﮕﯿﻦ ﺍﺭﺗﺶ قدرتمند "ﺗﻮﭘﺎﻝ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﭘﺎﺷﺎ " ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ترکیه ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻢ ﮐﻮﺑﯿﺪ ﻭ ﺧﺎﮎ ﻭﻃﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﺮﮐﺎﻥ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ متجاوز ﺑﺎﺯﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ* ، *بدون تردید ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﺍﻭﺍﺧﺮ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘۀ ﻗﻔﻘﺎﺯ*، ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺖ ﺳﻬﻤﮕﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﺶ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﯼ تخته ﺳﻨﮕﯽ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺳﻔﺮﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﻬﻦ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺗﮑﻪ ﺍﯼ ﻧﺎﻥ ﻭ ﭼﻨﺪ ﭘﯿﺎﺯ نهاده بودند ⚘. ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺎﻝ فرمان ﺩﺍﺩ ﺳﻔﯿﺮ ﺭﻭﺳﯿﻪ " ﮔﺎﻟﯿﺘﺰﯾﻦ " ﺭﺍ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﺭﺗﺶ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺍﻭﺭﺩﻧﺪ ، *ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ میکرﺩ ﺑﻪ ﺻﺤﻨﻪ ﻧﺒﺮﺩ ﻭ ﮐﺸﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :* ﺍﻗﺎﯼ ﮔﺎﻟﯿﺘﺰﯾﻦ ، ﺳﺮﯾﻌﺎ ﺑﻪ ﺩﻭﻟﺖ ﻣﺘﺒﻮﻋﺘﺎﻥ ﺍﻃﻼﻉ ﺩﻫﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﺭﺗﺶ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ هرچه سریعتر ﺗﺮﮎ ﮐﻨﺪ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺗﻤﺎمی سپاهیانتان ﺭﺍ از دم تیغ گذرانده ﻭ ﺍﺟﺴﺎﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻡ . *ﮔﺎﻟﯿﺘﺰﯾﻦ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺧﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﺎن ﺮﻭﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻠﮑﻪ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﻧﻮﺷﺖ :* *" ﻧﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﻥ ﻣیداد " !!!* *"چه بسا این مرد قادر است روسیه و حتی اروپا را به تصرف دراورد، ﺻﻼﺡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ هرچه سریعتر ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﻨﯿﻢ "* *ﺍﺭﺗﺶ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﭘﯿﺮﻭ ﺁﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺩﺭ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﮑﻤﺎﻩ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺟﻨﮕﯽ ﺗﺮﮎ کرد*، ملتی که تاریخ کشورش را نداند، سزاور بردگیست اگر خواندن تاریخ ایران باب شود و افتخارات گذشته دور و نزدیک برای هر ایرانی یادآوری شود.‌.... https://eitaa.com/ganj_sokhan
🌙 داستان ابودجانه و همسایه یهودی ابودجانه (رضی الله عنه) همیشه عادت داشت پشت سر رسول الله(صلی الله علیه و سلم) نماز بخواند، اما به محض تمام شدن نماز به سرعت از مسجد بیرون می رفت. رسول الله(صلی الله علیه و سلم) که متوجه این امر شده بود، روزی او را نگه داشت و پرسید : ای ابودجانه، حاجتی به درگاه خداوند داری؟ ابودجانه گفت : بله ای رسول خدا. مشکلی دارم که نمی توانم لحظه ای از آن غافل شوم. پیامبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود : خب چرا بعد از پایان نماز درنگ نمی کنی تا حل مشکلت را از خداوند بخواهی؟ ابودجانه گفت : مشکلم این است : همسایه ای یهودی دارم که شاخه ی نخلش در حیات خانه ی ما قرار دارد. وقتی شب باد می وزد رطب آن در حیات خانه ی ما می ریزد، من به سرعت از مسجد خارج می شوم تا رطب ها را به صاحبش تحویل دهم، مبادا که فرزندان گرسنه ام از خواب بیدار شوند و بخورند. ای رسول خدا، قسم می خورم، روزی یکی از فرزندانم را دیدم که خرمایی را گاز می زد ، خرما را قبل از پایین بردن، از دهانش بیرون آوردم. وقتی پسرم گریه کرد گفتم : آیا از اینکه به عنوان یک دزد در برابر خداوند قرار بگیرم خجالت نمی کشی؟ وقتی حضرت ابوبکر (رضی الله عنه) گفته های ابودجانه را شنید، آن نخل را از یهودی خرید و به ابودجانه و فرزندانش هدیه کرد. آن یهودی نیز وقتی حقیقت ماجرا را فهمید به سرعت اهل و فرزندانش را جمع کرد و به حضور رسول الله (صلی الله علیه و سلم) رفت و اسلام آورد. بله ... اینگونه بوده اند ... با اعمال و رفتاری متعالی و برآمده از ایمانی عمیق، دیگران را دعوت می کرده اند (رضی الله عنهم) ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎https://eitaa.com/ganj_sokhan