بسم الله الرحـــــــــــــــــمن الرحیم
🔹️تأثیر ولایت در میوهها
🌱قنبر غلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) میگوید: خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودم که مردی وارد شد و گفت: ای امیرالمؤمنین! من هوس خربزه دارم. پس امیرالمؤمنین (علیه السلام) به من دستور خرید خربزه را داد. با درهمی رفتم و برای ما سه خربزه آوردند. یکی را بریدم که تلخ بود. عرض کردم: تلخ و خراب است یا امیرالمؤمنین! فرمودند: پرتش کن! از آتش است و به آتش بر می گردد. و دومی را بریدم، ترش بود. عرض کردم: ترش و خراب است ای امیر المؤمنین! فرمودند: پرتش کن! از آتش است و به آتش بر میگردد. پس سومی را بریدم، کرم زده بود. عرض کردم: کرم زده است ای امیرالمؤمنین! فرمودند: پرتش کن! از آتش است و به آتش بر میگردد. قنبر گوید: دوباره با درهمی دیگری رفتم و سه خربزه برای ما آوردند. پس روی پایم برخاستم و عرض کردم: یا امیرالمؤمنین مرا از بریدن آن معاف فرمایید، پس امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: ای قنبر! بنشین! زیرا این خربزه مأمور است. پس نشستم و یکی را بریدم، گوارا بود. عرض کردم: شیرین است ای امیرالمؤمنین! فرمودند: بخور و به ما هم بخوران! پس قاچی خوردم و به ایشان و به سایر حاضرین هم قاچی دادم. امیرالمؤمنین (علیه السلام) رو به من کرد و فرمودند: ای قنبر! همانا خدای تبارک و تعالی ولایت ما را بر اهل آسمان ها و اهل زمین از جن و انسان و میوه و غیر آنها عرضه کرد، هر کدام از آنها که ولایت ما را پذیرفت، پاکیزه و پاک و گوارا شد و هر کدام که نپذیرفت، خبیث و فاسد و بدبو شد.🌷
📚اختصاص ص ٢49/مدینة المعاجز ج 1، ص 420/بحارالانوار ج 27 ص 282/مستدرک الوسائل ج 16، ص 412
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یک_دقیقه_منبر
🧕👳♂زن و شوهر بهشتی
سخنران:حجتالسلاممسعودعالے
کاریازگروهمعارفے بــحارحــدیـث
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
🔅#امام_صادق علیهالسلام:
✍️ اَلصَّبْرُ يُعَقِّبُ خَيْراً، فَاصْبِرُوا تَظْفُرُوا؛
💠 عاقبت صبر و شکیبائی خیر است، بنابراین صبر کنید تا پیروز شوید.
📚 بحارالانوار، ج۷۱، ص۹۶
🌅 مناسب #پروفایل
#حدیث_روز
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍊در این عصر زیبا
🍰از خدا میخوام
🍊بیشترین برڪت
🍰گرمترین محبت
🍊شیرینترین مهربانی
🍰شادی بی دلیل و
🍊جاریترین معجزهی خدا
🍰نصیب لحظههاتون باشه
عصرتون دلپذیر 🍰 🌲
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
💗 #امام_علی علیه السلام:
🍃بهترین بی نیازی، ترک آرزوهاست.🌾
📚نهجالبلاغه، حکمت۳۴🌿
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
🕊 #نهج_البلاغه ای شویم
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
🌹🍃🌹
🍃 #پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
🌸 ایمان شما،
همچون لباسی که به تن دارید،
کهنه میشود...
از خدا بخواهید که ایمان را
در دل شما تازه کند...🌸
📚 #نهج_الفصاحه
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
🍁دعای گشایش فوری در صحیفه سجادیه
امام سجاد (ع) در دعای 54 صحیفه سجادیه فرموده اند که هر گاه اندوه و گرفتاری دنیا به شما روی آورد این گونه خدا را بخوانید:
🌻 یا فارِجَ الهَمِّ وَ کاشِفَ الغَمِّ، یا رَحمنَ الدُّنیا والاخِرَه وَ رَحیمَهُما، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و الِ مُحَمّدٍ وَ افرُج هَمّی وَاکشِف غَمّی یا واحِدُ یا اَحَدُ یا صَمَدُ یا مَن لَم یَلِد وَ لَم یوُلَد وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُواً اَحَدٌ اِعصِمنی وَ طَهِّرنی وَ اِذهَب بِبَلِیَّتی
🔺 آن گاه آیه الکرسی (آیه 255 سوره بقره) و سوره فلق و ناس و توحید را بخوانید و
🔸 بگویید:«ای خدای من، مانند کسی که نیازمندیش به نهایت رسیده و فریادرسی نمی یابد و نیرویش سست شده و نیرودهنده ای نمی شناسد و گناهانش بسیار است و آمرزنده ای سراغ ندارد... جان مرا آن دم بازستان که در ایمان استوار باشم و رشته نیاز مرا از این جهان بگسل و میل و رغبت و نیاز مرا به آنچه در نزد توست قرار ده... خدایا میل و نیاز مرا در درخواست از خودت آن گونه قرار ده که آنچه دوستانت از تو می خواهند من نیز از تو بخواهم و از آنچه میترسند بترسم...»
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 برای ورود به ماه رجب مهم و حساس پیشرو آماده شویم!
#کلیپ | #استاد_شجاعی
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
✨﷽✨
🔴داستان زیبا
✍پادشاهی وزيری داشت كه هر اتفاقی میافتاد میگفت: خيراست!! روزی دست پادشاه در سنگلاخها گير كرد و مجبور شدند انگشتش را قطع كنند، وزير در صحنه حاضر بود گفت: خيراست! پادشاه از درد به خود میپيچيد،از رفتار وزير عصبی شد، او را به زندان انداخت،
۱سال بعد پادشاه كه برای شكار به كوه رفته بود، در دام قبيله ای گرفتار شد كه بنابر اعتقادات خود، هر سال ۱نفر را كه دينش با آنها مختلف بود،سر میبرند و لازمه اعدام آن شخص اين بود كه بدنش سالم باشد وقتی ديدند اسير، يكی از انگشتانش قطع شده، وی را رها كردند آنجا بود كه پادشاه به ياد حرف وزير افتاد كه زمان قطع انگشتش گفته بود: خير است! پادشاه دستور آزادی وزير را داد وقتی وزير ازاد شد و ماجرای اسارت پادشاه را از زبان اوشنيد، گفت:خيراست! پادشاه گفت: ديگر چرا؟؟؟ وزير گفت: از اين جهت خير است كه اگر مرا به زندان نينداخته بودی و زمان اسارت به همراهت بودم، مرا به جای تو اعدام میكردند.
در طريقت هر چه پيش سالك آيد خير اوست
در صراط مستقيم ای دل كسی گمراه نيست..
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
#رفع_فقر
🌸✨ پیامبر اکرم ص ؛
هر کس روزی ۱۰۰ بار این ذکر را
بخواند ثروت را جذب و تنگدستی
را دفع کرده و دروازه فقر بر او بسته
و دروازه بهشت باز میشود✨
📚 بحار ۹۵/۲۹۴
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
#غلبه_بر_دشمن
✿ از پیامبر اکرم ص نقل شده که
اگر ڪسی بر تو غلبه کند پیوسته
بخوان به برکت آن غالب شوی↯
《حَسْبِیَ اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلْ》
📚 مخزن تعویذات ۲۷
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
#ضحی قسمت ۵۵ و ۵۶ به هر حال صلاح ندونستم سوال کنم بجاش از ژانت که در سکوت مشغول خوردن غذا بود پرسی
#ضحی
قسمت ۵۷ و ۵۸
_ نه...اگه واسه همین خواب نما شدی پاشو برو بگیر بخواب...
به کارم مشغول شدم ولی کتایون از جاش تکون نخورد
یکم که گذشت بدون اینکه نگاهم رو از صفحه بگیرم گفتم:
_خب بگو...
از فکر بیرون اومد و گیج گفت:
_چی؟
_مگه نیومدی اینجا که یه چیزی بگی؟ چرا وقت تلف میکنی خب بگو...
دوباره نفس عمیقی کشید و به لپ تاپ اشاره کرد:
_اینو ببند بزار کنار تا بگم...
لپ تاپ رو بستم و نگاهم رو دادم بهش:
_بگو
نفس عمیقی کشید:
_من به کمکت احتیاج دارم!
روی اجزای صورتش دقیق شدممضطرب و هیجان زده بود:
_چه کمکی؟!
_خب... من... از وقتی یادم میاد خونه ما همیشه شلوغ و پر جمعیت بوده...پر از خدم و حشم و راننده و سرایدار و...
اما یه نفر هیچ وقت پیداش نبود هر وقت هم سراغش رو گرفتم گفتن رفته
هیچوقت هم نگفتن چرا
پدرم رو خیلی نمیدیدم یا درگیر کار بود یا با رفیقاش زیر دست این پرستار و اون پرستار بزرگ شدم
تو این سالها به تنهایی عادت کردم و دیگه مثل بچگیا دنبال یه مامان که بغلم کنه و برام قصه بگه نمیگردم ولی یه چرا بیخ گلوم مونده!
که راحتم نمیزاره اینکه چرا رفت؟ چرا اصلا به من فکر نکرد؟
_خب از پدرت بپرس
_پرسیدم یه بار تو 13 سالگی
جوابی نداد یه بارم دو سال پیش...که همه چیزو برام گفت
نمیدونم میدونی یا نه پدر من الان 70 سالشه قبل از مهاجرت زن داشته
سال 57 که از ایران میاد اینجا زنش حاضر نمیشه باهاش مهاجرت کنه و غیابی طلاق میگیره
تقریبا ده سال بعد اینجا عاشق یه دختر دانشجوی ایرانی میشه همون... مادر من... ازدواج میکنن
اون موقع پدر من 40 سالش بوده و مادرم 22 سال...
سال دوم ازدواجشون من به دنیا میام و بعدش مامانم پنهونی از بابام برمیگرده ایران و غیابی طلاق میگیره بدون اینکه حتی به من فکر کنه
_خب چرا قطعا نمیتونه بی علت باشه
_نمیدونم، بابام گفت...اون بخاطر پولم باهام ازدواج کرد ولی بعدش خسته شد
میگفت تو برای من زیادی پیری
گفت... گفت مادرش تحریکش میکرده که برگرده و با پسرخاله ش ازدواج کنه. اونم برای همین یهو ما رو ول کرد و رفت
_ تو الان تصویرت رو فقط از حرفای پدرت میسازی و مجسم میکنی ولی قطعا مادرتم حرف برای گفتن داره
واقعیت اینه که تو خودتم به صحت این داستان شک داری برای همینم این سوال دست از سرت برنمیداره وگرنه که میپذیرفتی میرفت پی کارش دیگه
_آره تو راست میگی من شک دارم...
برا همینم اینا رو به تو میگممیخوام هر طوری شده جواب این سوالو پیدا کنم
میخوام پیداش کنم و این چرا رو ازش بپرسم
میخوام جواب اونم بشنوم که برای همیشه پرونده این ماجرا رو توی ذهنم ببندم
تو تمام حرفایی که زدی با این جمله ت موافقم نمیشه توی شک زندگی کرد
دارم زیر بار این سوال له میشم باید جوابشو پیدا کنم تا آروم بشم...
_خب من چه کمکی میتونم بهت بکنم؟
_برام پیداش کن
_کی من؟ از کجا؟
_نترس خیلی کار سختی نیست نصف راه رو خودم قبلا رفتم
چند سال پیش تو فیس بوک روم ایرانیا با یه دختری آشنا شدم که فهمیدم کارمند ثبت احواله...
شروع کردم باهاش حرف زدن و کم کم باهاش رفیق شدم بعدم ازش خواستم اطلاعات یه اسم رو بهم بده
اولش زیر بار نرفت ولی وقتی داستان زندگیمو براش تعریف کردم نرم ش
ولی گفت آدرس و شماره تلفن نمیتونم بهت بدم
فقط میتونم بهت بگم زنده است یا نه و اگر زنده است کجا زندگی میکنه
اسم رو بهش دادم
اونم گفت زنده ست و تهرانه
کلی خواهش کردم که لااقل یه چیز دیگه هم بگو که بشه پیداش کرد
آخرش گفت دبیر آموزش و پرورشه...
لبخندی زدم:
_خب راحتتر شد
چشمهاش درخشید:
_چطور؟!
بلند شدم و از روی کانتر گوشیم رو برداشتم:
_شانست گفته چون یه آشنای فوضول تو آموزش پرورش دارم
سوالی نگاهم کرد
گفتم:
_رضوان دیگه نگفتم دبیره؟! فکر کنم پیدا کردنش خیلی سخت نباشه...
لبخند کم جونی زد که رنگ امید داشت
شماره رضوان رو گرفتم و منتظر شدم
آروم پرسید:
_الان ساعت اونجا چنده خواب نباشه؟
_نه الان تازه کلاس اولش تموم شده تو دفتر بیکار چای میخوره بزار حداقل یه استفاده مفید از وقتش بکنه به بطالت...
صدای رضوان جمله م رو نیمه تمام گذاشت:
_به سلام عمو زاده ی شب گردم تو خواب نداری؟
_سلام عوض احوال پرسیته! کجایی؟
_در دفتر در معیت همکاران در حال نوشیدن چای بودم که مصدع اوقات شدی! حالا امری بود؟ یا دلت تنگ شده؟
_اونکه حتما... ببینم شماره ی یه بنده خدایی رو تو ایران میتونی برام گیر بیاری؟
_خوبی؟ فک کنم اشتباه گرفتی من دبیر ادبیاتم نه کارمند مخابرات!
_ بابا همچین کار سختی نیس همکارته
تهرانم هست
_خب اینهمه دبیر تو تهران من چجوری باید شماره این بنده خدا رو پیدا کنم؟اصلا تو شماره دبیر میخوای چکار؟
_ اونشو بعدا برات توضیح میدم حالا یکاریش بکن دیگه خیلی واجبه
_چی بگم.....
🌱ادامه دارد.....
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh