✨﷽✨
#تلنگر
✍ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺯ 5 ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ . ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮﺵ
لنگ ﻇﻬﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﭼﻨﺪ
ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮎ ﭘﺴﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ
ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﻡ ﻣﺎﺩﺭ ...!
ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪ،
ﺩﺧﺘﺮك ﺩﺍﺩ ﺯﺩ : ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺘﻢ
ﺑﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﯿﺎ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻢ، ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ؟؟؟
ﺭﺍﺳﺘﯽ، ﭘﺴﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻠﯽ ﻻﯾﮏ ﺧﻮﺭﺩ ...
✍ﻣﺮﺩ ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﺧﺎﺗﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ
ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺼﺐ ﮐﺮﺩ ...
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﺣﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ
ﺍﺳﺖ، ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ ... ؟
ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﮔﻔﺖ : ﺍﻻﻥ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ...
اما ! ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :
«ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﻗﺪﺭ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ»!
🍁آيا تا بحال !
ﻫﯿﭻ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﻌﺎﺭ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺩﺭ
ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ، ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ
ﻓﻀﺎﯼ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ؟؟!!!
■⇨ @Ganje_arsh
💙🍃
🍃🍁
📚 #تلنگر
🔹 لنگه کفش
پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می رفت ، به علت بی توجهی یک لنگه کفش ورزشی وی از پنجره قطار بیرون افتاد
مسافران دیگر برای پیرمرد تاسف می خوردند، ولی پیرمرد بی درنگ ... لنگه ی دیگر کفشش را هم بیرون انداخت
همه تعجب کردند،
پیرمرد گفت : که یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف می شود ولی اگر کسی یک جفت کفش نو بیابد، چه قدر خوشحال خواهد شد.
#انسان_باشیم
➣ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
💙🍃
🍃🍁
#تلنگر 📚
لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ !
از گرما می نالیم. از سرما فرار می کنیم.
در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم.
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصير غروب جمعه است و بس!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ:
ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ..
ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ!
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ.
➣ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
💙🍃
🍃🍁
#تلنگر 📚
♡هرڪسی به بقیه چیزے
رو هدیه میده ےه توے قلبش داره♡
♡✍روزے مردے براے خود خانه اے بزرگ و زیبا خرید ڪه حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت.در همسایگی او خانه اے قدیمی بود ڪه صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ ڪند و با گذاشتن زباله ڪنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش می داد.
♡✍یڪ روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین ڪه به ایوان رفت دید یڪ سطل پر از زباله در ایوان است. سطل را تمیز ڪرد، برق انداخت و آن را از میوه هاے تازه و رسیده حیاط خود پر ڪرد تا براے همسایه ببرد.
♡✍وقتی همسایه صداے در زدن او را شنید خوشحال شد وپیش خود فڪر کرداین بار دیگر براے دعوا آمده است.وقتی در را باز ڪرد مرد به او یڪ سطل پر از میوه هاے تازه و رسیده داد و گفت :
♡" هر کس آن چیزی را با دیگرے
قسمت میڪند که از آن بیشتر دارد..."♡
➣ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
💙🍃
🍃🍁
#تلنگر
📝 چهار سخن تڪان دهنده!
زاهدے گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تڪان داد .
اول مرد فاسدے از ڪنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع ڪردم تا به او نخورد. او گفت اے شیخ خدا میداند ڪه فردا حال ما چه خواهد بود!
دوم مستی دیدم ڪه افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت ڪرده اے؟
سوم ڪودڪی دیدم ڪه چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از ڪجا آوردهاے؟ ڪودڪ چراغ را فوت ڪرد و آن را خاموش ساخت و گفت: تو ڪه شیخ شهرے بگو ڪه این روشنایی ڪجا رفت؟
چهارم زنی بسیار زیبا ڪه درحال خشم از شوهرش شڪایت میکرد . گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن. گفت من ڪه غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام ڪه از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی ڪه از نگاهی بیم دارے؟
➣ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
💙🍃
🍃🍁
#تلنگر 📚
ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ اینگونه ﺷﮑﺎﺭ می کنند:
ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ برنده مقداری ﺧﻮﻥ می ریزند ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ داده ﻭﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ می کنند؛
ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ می بیند، یخ را به طمع ﺧﻮﻥ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﺪ؛ ﯾﺦ روی تیغه کم کم ﺁﺏ می شود ﻭ ﺗﯿﻐﻪ ی تیز، ﺯﺑﺎﻥ سرد و بی حس شده ی ﮔﺮﮒ ﺭﺍ می بُرد؛
ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می بیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال این که ﺷﮑﺎﺭ و طعمه ﺧﻮﺑﯽ پیدا کرده ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ می زند؛
اما نمی داند یا نمی خواهد بداند که با آن حرص وصف ناشدنی و شهوت سیری ناپذیر، دارد ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩش ﺭﺍ می خورد!
ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ آن ﮔﺮﮒ زبان بسته ﺧﻮﻥ می رود تا به دست خودش کشته می شود ...
نه گلوله ای شلیک می شود،
و نه حتی نیزه ای پرتاب!
اما گرگ با همه غرورش سرنگون میشود!!
شکست ها و نگرانی هایت را رها کن، خاطراتت را ...
نمیگویم دور بریز، اما قاب نکن به دیوار دلت ...
در جاده ی زندگی، نگاهت که به عقب باشد،
زمین میخوری
زخم بر میداری
و درد میکشی
نه از بی مهری کسی دلگیر شو …
نه به محبت کسی بیش از حد دلگرم…
به خاطر آنچه که از تو گرفته شده، دلسرد مباش، تو چه میدانی؟
شاید … روزی … ساعتی … آرزوی نداشتنش را میکردی…
هیچ کس آنقدر قوی نیست که ساعت ها بر عکس نفس بکشد …
در آینده لبخند بزن !!
این همان جایی است که باید باشی،
هیج کس تو نخواهد شد!!
«آرامش سهم توست»
➣ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
💙🍃
🍃🍁
#تلنگر 📚
روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد. اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند. و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد. ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد.آن مرد خسته و زخمی پسرک را ...
به نزدیک ترین صخره رساند. و خود هم از آن بالا رفت. بعد از مدتی که هر دو آرامتر شدند. پسر بچه رو به مرد کرد و گفت: از اینکه به خاطر نجات من جان خودت را به خطر انداختی متشکرم.
مرد در جواب گفت:
احتیاجی به تشکر نیست. فقط سعی کن طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد!
➣ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
💙🍃
🍃🍁
#تلنگر 📚
■✍پدرے براےپسرش تعریف میڪرد ڪه:
گدایی بود ڪه هر روز صبح وقتی از این ڪافه ےنزدیڪ دفترم میاومدم بیرون جلویم را میگرفت.
هر روز یڪ بیست و پنج سنتی میدادم بهش... هر روز.
■✍منظورم اینه ڪه اون قدر روزمره شده بود ڪه گدائه حتی به خودش زحمت نمیداد پول رو طلب ڪنه. فقط براش یه بیست و پنج سنتی میانداختم.
■✍چند روزےمریض شدم و چند هفته اے زدم بیرون و وقتی دوباره به اون جا برگشتم میدونی بهم چی گفت؟
پسر: چی گفت پدر؟
گفت: «سه دلار و پنجاه سنت بهم بدهڪاری...!»
بعضی از خوبی ها و محبت ها، باعث بدعادتی و سوءاستفاده میشه!
➣ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
💙🍃
🍃🍁
#تلنگر 📚
خاطرات یڪ ﺍﯾﺮﺍنی مقیم ﺁﻟﻤﺎن:
ﺍﺯ ﺭﺍﺩﯾﻮ ﺍﻋﻼﻡ ﺷﺪ ڪﺸﺘﯽ ﺣﻤﻞ ﭘﻨﯿﺮ ﺗﻮے ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﻤڪﻨﻪ ﺑﺎ ڪﻤﺒﻮﺩ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺑﺸﯿﻢ .ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺭﻓﺘﻢ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ 10 ﺑﺴﺘﻪ ﭘﻨﯿﺮ ﺧﺮﯾﺪﻡ ڪﻪ ﺫﺧﯿﺮﻩ ڪﻨﻢ ،ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ 2 ﺑﺴﺘﻪ ﭘﻨﯿﺮ ﺗﻮے ﺩﺳﺘﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ. ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺧﺒﺮ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻥ ڪﺸﺘﯽ ﺭﻭ ﺷﻨﯿﺪے؟
ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ .ﺩﻭ ﺑﺴﺘﻪ ﭘﻨﯿﺮ ﺗﻮے ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﺍے ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ڪﻤﺒﻮﺩ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﻧﺸﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﺑﺪﻡ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ. !ﺍﺯ ڪﺎﺭﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﺪﻡ...
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ڪﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻫﺴﺖ ﺑﯿﻦ ﻣﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻬﺎ ﻭ ﺁﻟﻤﺎﻧﯿﻬﺎ...
در سال 1939 وقتی مسئولين شرڪت «گندم ڪانزاس» متوجه شدند ڪه مادران فقیر با پارچه بسته بندے آنها براے فرزندان خود لباس درست میکنند، شروع به استفاده از پارچه هاے طرحدار براےبسته بندے ڪردند تا بچه هاے فقیر لباسهاے زیباترے داشته باشند و در ڪمال مهربانی ڪارے ڪردند ڪه آرم این شرڪت با اولین شستشو پاڪ میشد.
انسان بودن و انسان دوستی
محصور به هیچ دین و ڪشورے نیست ...!
➣ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
💙🍃
🍃🍁
#تلنگر 📚
آرتروز فڪرے چیست؟
آرتروز بیمارے است ڪه به مفاصل حمله میڪند و نتیجه اش این میشود ڪه بیمار نمیتواند مفاصلش را به راحتی تڪان دهد.
و اما ...
آرتروز فڪرےبیمارے است ڪه وقتی به انسان حمله میڪند، فرد قدرت خلاقیتش را از دست می دهد، دیگر نمیتواند نوآورے ڪند، همیشه مستأصل است و قادر به یافتن راهحلهاے جدید نیست. مغز هنوز هم این تواناییها را دارد اما چون آرتروز گرفته قادر به تفڪر و خلاقیت نیست و نمیتواند تمام قدرت خود را بهڪار بندد.
فرد مبتلا به آرتروز فڪرے در هر سن و سالی ڪه باشد از فڪر ڪردن و خلاقیت و آموختن رنج میبرد، نمی تواند ڪتاب بخواند، نمی تواند برنامههاے آموزشی و مفید را تماشا ڪند و نمیتواند از دیگران بیاموزد؛ درچنین حالتی فرد دوست دارد در همین وضعیتی ڪه هست بماند و خود را از هر حرڪتی دور میدارد. درنتیجه ڪارها را طوطیوار انجام میدهد و درنهایت در "تلۀ روزمرهگی" گرفتار میشود.
➣ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
💙🍃
🍃🍁
#تلنگر 📚
❤✍یڪی از قهرمانان مشهور گلف جهان، وقتی در یڪ مسابقه پیروز شد، زنی به سویش دوید و گفت:
بچه ام مریض است، به من ڪمڪ ڪن و گرنه خواهد مُرد.
❤✍او بلافاصله همه ے پولی را ڪه برنده شده بود به آن زن داد.هفته بعد، یڪی از مقامات ورزش گلف با او تماس گرفت و گفت:
خبر بدے برایت دارم. آن زن ڪلاه بردار بوده و اصلا ازدواج نڪرده بوده ڪه بچه اے داشته باشد.
♥✍قهرمان مشهور گلف در پاسخ گفت:
این ڪه خبر خوبی است، یعنی بچه اے مریض نبوده ڪه در حال مرگ باشد، خدا را شڪر.
🏅مدل ذهنی انسان هاے بزرگ و موفق این گونه است... #بزرگ فڪر ڪنیم ...
➣ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
💙🍃
🍃🍁
#تلنگر 📚
◇ما فرزندان جغرافیا هستیم!
محصولِ اتفاق!
گاهی فڪر میڪنم وقتی یڪ ڪودڪ در سوئیس سراغ یخچال می رود تا شڪلات صبحانه اش را بردارد، ڪودڪی در یڪ قبیله آفریقایی با این ترس بیدار می شود ڪه نڪند امروز به وسیله مردان قبیله دیگر ڪه به دین و آیینِ آنها نیستند کُشته شود!
◆اگر در عربستان به دنیا می آمدیم احتمالاَ اسممان عبدالعزیز می شد، جوراب نمی پوشیدیم، بنز سوار می شدیم اما به زن هایمان اجازه نمی دادیم رانندگی ڪنند...!
◇اگر در جامائیڪا بودیم مسیحی می شدیم، غذاهاےتند می خوردیم، می رقصیدیم و اگر ڪسی می گفت میاے بریم شمال جوج بزنیم! نمی فهمیدیم چه می گوید!
◆اگر در دانمارڪ به دنیا می آمدیم اسطوره هایمان وایڪینگ ها بودند، پیرو ڪلیساے پروتستان می شدیم، احتمالاً به ازدواج همجنسگرایان راے می دادیم وبه جاے استاد شجریان از یورِن اینگمَن لذت می بردیم.
◇وقتی همه چیز تا این اندازه می تواند در عین سادگی، این همه پیچیده و خارج از ڪنترل ما باشد، یقه دریدن و خود را حق مطلق فرض ڪردن روے ڪره زمین چقدر واقعیت دارد؟
◆حالِ شما چطور است فرزندان جغرافیا...؟
سعی ڪن ڪسی ڪه تو را می بیند، آرزو ڪند مثل تو باشد ...
♡از ایمان سخن نگو!
بگذار از نورے ڪه بر چهره دارے، آن را احساس ڪند.
♡از عقیده برایش نگو!
بگذار با پایبندے تو آن را بپذیرد.
♡از عبادت برایش نگو!
بگذار آن را جلوے چشمش ببیند .
♡از اخلاق برایش نگو !
بگذار آن را از طریقِ مشاهده ےتو بپذیرد .
♡از تعهد برایش نگو !
بگذار مردم با اعمالِ تو خوب بودن را بشناسند.
➣ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃