eitaa logo
گنج کاغذی
323 دنبال‌کننده
673 عکس
136 ویدیو
7 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📖✨|♡ خوب هاے عالم یک مدل زندگے خاص نصیب‌شان می‌شود... چه مرد🌳 باشند و چه زن!🌻 🌹‌ 🌹‌ 🌹‌ 🌹؟ 📲 @ganjekaghazi
❤️🌺... امام حسین(ع) و حضرت رباب (س) زوجی عاشق و دلباخته بودند! آنقدر که برای هم شعر عاشقانه هم می سرودند؛  امام حسین(ع) می فرماید: ♡ لَعَمْـرُک اِنِّنی لَاُحـِبُّ دارا ♡ تَحُلُّ بها سکینةُ و الربابُ ♡ اُحبِّهما وَ اَبْدُلُ جُلَّ حالی ♡ وَ لَیْسَ لِلاَئمی فیها عِتابُ» «به جان تو سوگند! من خانه ای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند...🏡 آنها را دوست دارم تمامی دارایی ام را به پای آنها می ریزم و هیچ کس نباید بخاطر این عشق💖 مرا سرزنش کند...» امام(ع) این شعر را برای رباب سرود و آن قدر در میان مردم تکرار شد که در بیشتر کتاب‌ های تاریخی آمده استツ 🌹‌ 🌹‌ 🌹‌؟ 🌹‌ 📲 @ganjekaghazi
✅ بعضے چیزا رو می‌دونیـم! ❎ بعضے چیزا رو نمی‌دونیم! بعضے چیزا رو هم می‌دونیم، اما اشتباه! حالا درستشون رو ببینـید و بدونید...🙂 🌹‌ 🌹‌ 🌹‌؟ 🌹‌ 📲 @ganjekaghazi
🐥🍃 روزی، پیامبر(ص) و دوستانش به سفری می‌رفتند. در میان راه، به دیواری رسیدند که بالای آن لانه گنجشک بود؛ یکی از جوانان کاروان تا چشمش به لانه گنجشک افتاد، هیجان‌زده، از دیوار بالا رفت و یکی از جوجه‌ها را برداشت. جوجه بیچاره به شدت در میان مشت جوان بال بال می‌زد و جیک جیک می‌کرد.... مادر جوجه‌ها تا صدای فرزندش را شنید، سریع خود را رساند و تا چشمش به جوان و جوجه افتاد، هراسان💔 و نگران این سو و آن سو می‌رفت و بال بال می‌زد، پیامبر همین که جوجه را در دست جوان دید و حال و روز مادر دل‌ شکسته اش را مشاهده کرد، صورت مهربانش درهم رفت و شتابان کنار جوان آمد و با ناراحتی گفت: «ببین چه قدر مادرش ناراحت و نگران است! زود جوجه🐣 را داخل لانه‌اش بگذار» جوان، جوجه را سریع برد و در لانه‌اش گذاشت. جوجه با خوشحالی پرید بغل مادرش و مادر، آرام و مهربان جوجه اش را نوازش کرد، نفس راحتی کشید و دوباره برای پیدا کردن غذا به آسمان رفت. 🌹‌ 🌹‌؟ 🌹‌ 📲 @ganjekaghazi
🌱🧡(: روزی، پیامبر عزیزمان همراه اصحابش از کوچه های مدینه می گذشت. در میان کوچه کودکانی را دید که مشغول بازی بودند، اما در کنار آنها کودکی بود که با ناراحتی روی زمین نشسته بود و گریه می کرد. پیامبر(ص) به محض اینکه متوجه این کودک شد، پهلوی او روی زمین نشست و بچه را از زمین بلند کرد، با محبت نگاهش کرد و از او پرسید: - چرا گریه می کنی؟ کودک همان طور که گریه می کرد گفت: - من پسر رفاعه انصاری هستم، پدرم در جنگ احد کشته شده، خواهرم ازدواج کرده و مادرم هم شوهر کرده است.. هیچ کس به من محبت نمی کند...😔 مرا بی کس و تنها رها کرده اند...😭 بچه ها هم مرا سرزنش می کنند و با من بازی نمی کنند.☹️ پیامبر(ص) بسیار ناراحت شد، آنقدرررر که اشک💦 از چشمانش جاری شد... کودک را روی زانوی خود نشاند و گفت: - ناراحت نباش، من از امروز پدرت هستم و دخترم فاطمه هم خواهر توست. اخم های کودک باز شد😍 بلند شد و با خوشحالی فریاد زد: - آی بچه ها، دیگر مرا سرزنش نکنید که پدرم از تمام پدرهای شما بهتر است! آنگاه پیامبر مهربانی‌ها(ص) دست او را گرفت و به خانه دخترش فاطمه(س) برد و فرمود: - دخترم! از این به بعد این کودک فرزند ما و برادر توست. از او نگهداری کن. فاطمه هم لباسی پاکیزه بر او پوشاند، سرش را شانه کرد، ظرف خرمایی پیش روی او گذاشت و فرمود: - حسن و حسینم بیایید و با هم غذا🥖 بخورید... 🌹‌ 🌹‌ 🌹‌؟ 🌹‌ 📲 @ganjekaghazi
گنج کاغذی
🦋🌱|... کسی که بیشترین رنج رو از ستم می‌بره و اولین نفر جلوی ظلم می‌ایسته؛ مهربون ‌ترین♡ آدم عالمه! چـون طاقـت نداره ببینـه که به کسی داره ظلم می‌شه!🥀 . . . چی کشید امام حسین!...😭😭😭 🌹‌ 🌹‌ 🌹‌؟ 🌹‌ 📲 @ganjekaghazi