📘#اسم_من_لیون_است
📝کیت د وال
دربارهی کتاب
لیون پسر بچهای باهوش و دوستداشتنی است. او عاشق برادر کوچکش «جیک» است، اما وقتی مادرشان بهدلیل مشکلات روانی بستری میشود، پای مددکارها به زندگیشان باز میشود و سرانجام لیون دورگه و جیک سفیدپوست را از هم جدا میکنند.
لیون مصمم است جیک و مادرش را پیش خودش برگرداند، اما در مسیر این بازگشت با واقعیتهای تلخ و شیرین دنیایی روبهرو میشود که بزرگترها آن را اداره میکنند.
در قسمتی از رمان گویا ” اسم من لیون است ” می شنویم :
– بیا بریم پایین
با قاب عکس میره پایین . عکس رو به ماری نشون میده و میگه میشه اینو با خودم ببرم ؟ هیچ عکسی از جک ندارم .
قیافه و صدای ماری خنده دار شده .
– نه نمیشه . این عکسو برای لیون گرفتم . دوری از برادرش براش آسون نیست . تو مدرسه عقب افتاده . حالش خوب نیس . تازگی دستش کج شده . اگه من مادرش بودم نگرانش میشدم .
مامان قاب عکس رو میذاره رو میز . بی قرار شده . میره طرف درو میگه :
بهتره دیگه برم . کتش رو میپوشه . کیفش رو از رو مبل برمیداره . میاد نزدیکم . دستم رو فشار میده . ماشینی که مامان آورده هنوزم دم دره .
ماری چند قدم میاد طرفمون .
میگه : لیون پسر خوبیه . دلش برات خیلی تنگ میشه . هر وقت خواستی بیای ببینیش در اینجا به روت بازه .
مامان درو باز میکنه و میگه :
دیگه باید برم . لیون نگران هیچی نباش فهمیدی . بعد پیشونیش رو به پیشونی میچسبونه .
میدوم تو اتاق . با قاب و عکس جک .
مامان می خواد سوار ماشین بشه . مامان در ماشین رو باز کرده صداش میزنم .
برمیگرده طرفم . میدووم پیشش . قاب عکس رو میدم دستش . قاب عکس رو میگیره . میذارتش رو قلبش میگه :
لیون تو فرشته ای . سوار ماشین میشه . ماشین راه میفته . سر پیچ می پیچه...
https://eitaa.com/ganjeparsi