❤️روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح
❤️بردن نام حسین بن علی میچسبد
❤️اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
❤️وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
❤️وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
❤️وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
🆔@Ganjhayemanaviy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
🌸 بسم الله النور
✨شروع هفته را
🌸با نام زیبایت آغاز میکنیم
✨ خـدایـا
🌸امـروز و این هفته
✨به زندگیمان بیش از پیش
🌸نور رحمت بی انتهایت را بتابان
✨الهی آمین
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
🆔@Ganjhayemanaviy
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💫
اَللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ﴿٢٥٥﴾ لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ۚ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿٢٥٦﴾ اللَّـهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَـٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿٢٥٧﴾
🆔@Ganjhayemanaviy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸گوش دادن به صوت زیبای آیه الکرسی🌸
آیه الکرسی عظیم ترین آیه
در قرآن است
برای حفظ ایمان و مال و جان هر روز
آیه الکرسی بخوان💖
التماس دعا ❤️👆👆
╭━⊰🍃🌸🍃⊱═╮
@Ganjhayemanaviy
╰━⊰🍃🌸🍃⊱═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رفع_غم
بی نظیره ها برای همه بفرستید رفقا♥️♥️♥️
🆔@Ganjhayemanaviy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیه ی معجزه گر برای رزق و روزی
(فوق العاده است برای همه بفرستید)
#رزق_روزی
🆔@Ganjhayemanaviy
🌹
نیایش صبحگاهی
خدایا...
امروز دلم را به تو می سپارم
دلی که همچون یک دفتر
پر است از غم،
دلتنگی، گناه و آرزو
خدای من...
با دستان مهربانت
قلمی به دست گیر
و به لطف خود
پاک کن گناهانم را
خط بزن غم هایم را
تایید کن آرزوهایم را
و دلی رسم کن در دفتر دلم
به بزرگی دریا...
روزتون پر از لطف خدا 🌸
🆔@Ganjhayemanaviy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹درسی که سیب زمینی فروش به حجت الاسلام قرائتی داد
♦️سفارشی از آیت الله بهاالدینی که قرائتی را به گریه انداخت
🆔@Ganjhayemanaviy
💥خاطره ای تکان دهنده از استاد شفیعی کدکنی
نزدیکی های عید بود،
من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم،
صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم.
از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم،
از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...
(استادکدکنی حالا خودش هم گریه می کند و تعریف میکند...)
پدرم بود،
مادر هم او را آرام می کرد،
می گفت:
آقا! خدا بزرگ است،
خدا نمیگذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!...
اما پدر گفت:
خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند،
نباید فکر کنند که ما........ 😔
حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم
دست کردم توی جیبم،
100 تومان بود
کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم
روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم.
آن سال، همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قدشان....
پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛
10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس.
بعد از کلاس،
آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛
رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد.
گفتم: این چیست؟
گفت: "باز کنید؛ می فهمید".
باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
گفتم: این برای چیست؟
گفت: "از مرکز آمده است؛
در این چند ماه که شما اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛
برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند."
راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟!
فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان!
مدیر گفت: از کجا می دانی؟
کسی به شما چیزی گفته؟
گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.
در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام میگیرد و خبرش را به من می دهد.
روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس،
آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم،
درست گفتی!
هزار تومان بوده نه نهصد تومان!
آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود
که خودم رفتم از او گرفتم؛
اما برای دادنش یک شرط دارم...
گفتم: "چه شرطی؟"
گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟!
گفتم: هیچ، فقط شنیده بودم که خدا ده برابر کار خیرت را به تو بر می گرداند،
گمان کردم شاید درست باشد...!!
✅ثواب ارسال این پست را به امواتتون هدیه کنید.
🆔@Ganjhayemanaviy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏯ #استودیویی ویژه #امام_زمان(عج)
🍃حالم اصلاً خوب نیست، نمیتونم آروم باشم
🍃چجوری یک عمره از دیدن تو محروم باشم
🎤 #محمدرضا_نوشه_ور
🆔@Ganjhayemanaviy
🌹سلام علیکم بماصبرتم
♦️و امّا بعد .....
نوروز در راه است....
چند روزی بیشتر نمونده تا فرزندانی در شادی و شور غرق شوند و فرزندانی در غم و حسرت...
فقط چند روز مانده تا بچه هائی به همراه بابا و مامانها راهی سفر آنتالیا و جزایر هاوائی و...
و یا شمال و ویلا و....
و فرزندانی در فقدان پدر ، در شیف تعطیلات نوروزی برای نان شب مادر و خواهرانش غرق عرق کار خواهند کرد....
چند روز مانده به سر باز کردن زخم دل یتیمان بی سرپرست....
چند روز مانده به ریخت و پاشهای عدهای مرفّه و دنیا طلب
چند روز مانده به روزهای حزن و اندوه پدری که توان شاد کردن دل فرزندانش را ندارد...
فقط چند روز مانده به جاری شدن اشک مادر، در حسرت لباسهای نوی فرزندان یتیمش...
نکند در این روزها مدهوش شویم و بهترین مخلوقات آبرودار خدا را فراموش کنیم...
شهید نادری تکیه بر این امر داشتند که وقتی صد تومان هزینه البسه فرزندت میکنی دو تومن هم برای یتیمان و بی کسان کنار بگذار...
میفرمود تو فقط برای فرزندان عزیزت نیستی ، مرد آن است که یتیم داری کند...
🆔@Ganjhayemanaviy
.
♻️ دماغت را بگیر
دیروز توی اتوبوس خط واحد یه حرکت عجیب از یک جوان حدودا سیوپنجساله دیدم واقعاً هم خندیدم هم درس گرفتم.
توی اتوبوس تعدادی از خانمها بیروسری بودند. مرد جوان سیگارش را روشن کرد و شروع کرد به سیگار کشیدن!
یکی از همون خانمها با صدای گوشخراش داد زد آقا سیگارت را خاموش کن خفه شدیم اینجا سیگار کشیدن ممنوعه!
جوان با لبخند و البته سر به زیر گفت خانم محترم تو روسری را درآوردی و میگی من آزاد هستم و بهتره مردها جلو چشم خودشون رو بگیرن و نگاه نکنند!
منم دلم میخواد آزاد باشم و سیگارم را هم میکشم بهتره شما جلوی دماغت را بگیری و بو نکشی! اگر قراره من چشمم را ببندم تو هم بهتره دماغ و دهنت رو ببندی!
باور کنید سیثانیهای همه ساکت شدن بعد زدن زیر خنده و همه شروع کردن به بحث کردن در این مورد از آزادی؛ موافق و مخالف؛ تریبون آزادی بود که بیا و ببین!
سربسته میگویم؛ وقتی از طریق بیقانونی با برخی افراد رفتار شود، تازه قدر قانون و لزوم احترام به آن را میفهمند!
✍محمد جوانی
🆔@Ganjhayemanaviy