📚 #راز_مثلها
📘داستان ضرب المثل
✍#وعده_سر_خرمن
نقل است روزی خان آبادی به خانه کدخدا رفت. ساززن آبادی نزد خان آمد و یک پنجه عالی ساز زد. خان که خوشش آمده بود، وعده داد، سر خرمن که شد، یک خروار گندم به نوازنده بدهد. ساززن هم خوشحال تا موعد خرمن روزشماری می کرد... رفته رفته سر خرمن رسید و خان برای برداشت محصول به آبادی آمد و ساززن با خوشحالی پیش خان رفت و بعد از عرض سلام به یادش انداخت که:
من همان ساززن هستم که وعده نمودید، سر خرمن یک خروار گندم می دهید، لطف بفرمایید. خان خندید و گفت: ساده دل، تو یک چیزی زدی، من خوشم آمد، من هم یک چیزی گفتم که تو خوشت بیاید. حوصله داری؟ برو پی کارت...
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
@ganjinah_hekayat