eitaa logo
گنجینه حکایات، موسیقی ،طنز،😀 عجایب
999 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
48 فایل
این کانال زیر نظر کانون فرهنگی تربیتی دانش آموز (سینما دانش آموز) با مدیریت مجتبی تقوایی ودر بر گیرنده حکایات کوتاه و فوق العاده زیبا. عجایب . معما . و جایزه می باشد. https://eitaa.com/joinchat/1450377343C40c62abdcc آدرس ادمین ما @ganjineh111
مشاهده در ایتا
دانلود
گاو چرانی وارد شهر شد و برای نوشیدن چیزی ، کنار یک مهمان‌خانه ایستاد بدبختانه ، کسانی که در آن شهر زندگی می‌کردند عادت بدی داشتند که سر به سر غریبه‌ها می‌گذاشتند وقتی او نوشیدنی‌اش را تمام کرد ، متوجه شد که اسبش دزدیده شده استاو به کافه برگشت و ماهرانه اسلحه‌ اش را در آورد و سمت بالا گرفت و بالای سرش گرفت بدون هیچ نگاهی به سقف یه گلوله شلیک کرد او با تعجب و خیلی مقتدرانه فریاد زد کدام یک از شما آدم‌های بد اسب منو دزدیده؟!؟! کسی پاسخی نداد بسیار خوب من یک آب جو دیگه میخورم ، و تا وقتی آن را تمام می‌کنم اسبم برنگردد کاری را که در تگزاس انجام دادم انجام می‌دهم ! و دوست ندارم آن کاری رو که در تگزاس انجام دادم رو انجام بدم! بعضی از افراد خودشون جمع و جور کردن . آن مرد بر طبق حرفش ، آب جو دیگری نوشید، بیرون رفت و اسبش به سرجایش برگشته بود اسبش رو زین کرد و به سمت خارج از شهر رفت کافه چی به آرامی از کافه بیرون آمد و پرسید هی رفیق قبل از اینکه بری بگو ، در تگزاس چه اتفاقی افتاد ؟ گاوچران برگشت و گفت : مجبور شدم پیاده برم خونه. @ganjinah_hekayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی روژان، سلمان روباخاک یکسان میکنه 😜👌 . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@ganjinah_hekayat
13.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخ برم راننده رو... . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @ganjinah_hekayat
آدمها را آرام آرام دوست داشته باشیم ! هر بار چای داغ را با عجله سر کشیدیم، سوختیم ...! ﺍﻭﻧــﯽ ﮐـﻪ ﻭﺍﻗـﻌـﺎ ﺩﻭﺳـِﺖ ﺩﺍﺷـﺘـﻪ ﺑـﺎﺷـﻪ ... ﺷـﺎﯾـﺪ ﺍﺫﯾـﺘـﺖ ﮐـﻨـﻪ ... ﻭﻟـﯽ ﻫـﯿـﭻ ﻭﻗــﺖ ﻋـﺬﺍﺑـﺖ ﻧـﻤـﯿـﺪﻩ ... ﺷـﺎﯾـﺪ ﭼـﻨـﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﻫـﻢ ﺣـﺎﻟـﺘـﻮ ﻧـﭙـﺮﺳـﻪ ... ﻭﻟـﯽ ﻫـﻤـﻪ ﺣـﻮﺍﺳـﺶ ﭘـﯿـﺶِ ﺗــﻮﺋـﻪ ... ﺷـﺎﯾـﺪ ﺑـﺎﻫـﺎﺕ ﻗــﻬـﺮ ﮐـﻨـﻪ ... ﻭﻟـﯽ ﻫـﯿـﭻ ﻭﻗـﺖ ﺭﺍﺣــﺖ ﺍﺯﺕ ﺩﻝ ﻧـﻤـﯽﮐـَﻨـــﻪ ... @ganjinah_hekayat
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤 🎧 تو کجایی 🎶@ganjinah_hekayat
در یک روستایی گاوی داشتند که چند خانواده از شیر آن استفاده میکردند و منبع روزیِ آنها بود یک روز گاو خواست تا از کوزه بزرگی آب بخورد اما سر گاو درون کوزه گیر کرد مردم روستا اول خواستند کوزه را بشکنند اما گفتند نزد ریش سفید برویم تا شاید راه چاره بهتر ببیند. ریش سفید گفت سر گاو را ببرید، بریدند و گفتند : هنوز سر گاو در کوزه مانده! ریش سفید گفت حالا کوزه رابشکنید! وچنین کردند. ریش سفید رفت و ناراحت و غمگین در گوشه ای نشست. مردم گفتند ای ریش سفید ناراحت نباشید هم گاو و هم کوزه فدای شما. گفت من ناراحتِ گاو یا کوزه نیستم از این ناراحتم که اگر شما من را نداشتید میخواستید چگونه امورات زندگی خود را بچرخانید! 😂😂😂 👳@ganjinah_hekayat
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙مرتضی وکیلی 🎼یه جاتو دلت واسه من کافیه ┄┄┅┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎🌸‌❁ 🌿@ganjinah_hekayat
دو برادر قطعه زمینی از پدر به ارث بردند.ماه ها در مورد نحوه ی تقسیم ان بحث و گفت و گو کردند ولی به نتیجه ای نرسیدند. ان ها سرانجام مشکل خود را با ریش سفید ده در میان گذاشتندو از او خواستند در تقسیم زمین به انها کمک کند. ریش سفید کمی تامل کرد و سپس گفت:شیر یا خط بندازید.هرکدام از شما که برنده شد زمین را او تقسیم خواهد کرد. یکی از برادران گفت:این که شما میفرمایید راه حل نیست!ما دوباره به همان جای اول میرسیم. ریش سفید لبخندی زد و گفت:نه!اینطور نیست,کسی که برنده ی شیر یا خط شود,زمین را تقسیم میکند و دیگری انتخاب میکند که کدام را میخواهد. @ganjinah_hekayat
‍ علي شاه💚 عَلي ماه💚 عَلي راه💚 عَلي نَصْرُمِن الله💚 عَلي زِمزِمه ى هَر دِلِ آگاه💚 عَلي عِينِ يَقينْ است💚 عَلي بَر هَمه ى خَلْقْ اميرالْمؤمِنينْ است💚 عَلي كاشِفِ هَر غَم💚 عَلي بَر هَمه مَرْحَم💚 عَلي ذِكْرِ لَبِ عيسى بن مَرْيَم💚 عَلي هَستى خاتَم💚 عَلي بَرگِ بَراتِ هَمه ى خَلْقْ ز آتَش و جَهَنَّم💚 عَلي اصلِ وجودْ است💚 عَلي روى سُجودْ است💚 عَلي مَعدَنِ جودْ است💚 عَلي رازونيازْ است💚 عَلي سوزو گُدازْاست💚 عَلي مَحْرَمِ راز است💚 عَلي مُهرِ قبولي نَماز است💚 عَلي بَرْگ و بَراتْ است💚 عَلي حَجُّ زَكاتْ است💚 عَلي تَجَلّي صفاتْ است💚 عَلي بابِ نِجاتْ است💚 عَلي حَيّ و مَماتْ است💚 عَلي رَمْز عُبور و مُرور از روى صراط است💚 عَلي ساقي كوثَر كه هَمان آب حيات است💚 فَقَط حِيدَرِ كَرّار امير الْمؤمِنينْ است..💚 @ganjinah_hekayat
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
محسن چاوشی + کیمیا به نام : سنگ صبور @ganjinah_hekayat
🌸🍃🌸🍃 در زمان خلافت حضرت علی علیه السلام مردی از شهرهای کوهپایه به اتفاق غلام خود به زیارت کعبه رفته بودند. در این سفر از غلام خطایی صادر شد که مولای او وی را تنبیه کرد ، بعد از این مجازات غلام عاصی شد ، خود را ارباب و آقا خواند و صاحب خود را غلام خطاب کرد. وضع بدین منوال بود تا آنها وارد کوفه شدند ؛ در کوفه صاحب به غلام گفت : ای دشمن خدا و رسول ، بیا تا تو را به نزد امیرالمومنین ببرم. هر چه او درباره ما حکم کرد ما به آن رضایت دهیم. هر دو به حضور حضرت رسیدند ، صاحب ، سوگندهای موکد خورد که این مرد غلام من است، پدر من مرا به او سپرد تا مناسک حج به من تعلیم دهد. حالا او متمرد شده ، خود را آقا و صاحب من می داند. دیگری گفت : این سخن های بیهوده را می گوید که مرا صاحب شود، او غلام من است. حضرت فرمود: فعلا" به خانه خود بروید، فردا به نزد من بیایید. آنها رفتند و مردم ناظر به این دعوا ، به یکدیگر می گفتند حضرت چگونه از عهده انجام این داوری بر خواهد آمد ، چون تا به حال سابقه چنین دعوایی نداشتیم. حضرت ، قنبر را گفت: دو سوراخ در دیواری ایجاد کند که سر آدمی به راحتی در آن سوراخ داخل شود. چون صبح شد ، حضرت شمشیر به قنبر داد و گفت: هر گاه گفتم سر غلام را بزن ، مبادا که بزنی. چون طرفین دعوا به محضر آن حضرت رسیدند ، هر دو بر سر ادعای خود باقی بودند و صلح و آرامش بین آنها حاصل نشده بود. حضرت فرمود: برخیزید و سر خود را در آن سوراخ کنید. آنها چنین کردند. حضرت با صدای بلند فرمان به قنبر داد که : قنبر سر غلام را بزن. غلام چون این سخن شنید ، فوری سر خود از سوراخ بیرون کشید. حضرت فرمود: مگر تو مدعی نبودی که من غلام نبودم ، چرا سر خود بیرون کشیدی ؟ غلام به عرض رساند ، چون مرا بسیار کتک می زد. حضرت غلام را به صاحب سپرد و هر دو از دیوان خارج شدند @ganjinah_hekayat
من هر روز و هر لحظه نگرانت می‌شوم که چه می‌کنی ؟ پنجره‌ی اتاقم را باز می‌کنم و فریاد می‌زنم: تنهایی‌ات برای من … غصه‌هایت برای من … همه بغض‌ها و اشک‌هایت برای من … بخند برایم بخند … آنقدر بلند تا من هم بشنوم صدای خنده‌هایت را … صدای همیشه خوب بودنت را دلم برایت تنگ شده دوستت دارم… @ganjinah_hekayat
🔗زنی به مشاور خانواده گفت: من و همسرم زندگی کم نظیری داریم ؛ همه حسرت زندگی ما رو میخورند. سراسر محبّت, شادی, توجّه, گذشت و هماهنگی. امّا سؤالی از شوهرم پرسیدم که جواب او مرا سخت نگران کرده است. پرسیدم اگر من و مادرت در دریا همزمان در حال غرق شدن باشیم, چه کسی را نجات خواهی داد؟ و او بیدرنگ جواب داد: معلوم است, مادرم را ؛ چون مرا زاییده و بزرگ کرده و زحمتهای زیادی برایم کشیده! از آن روز تا حالا خیلی عصبی و ناراحتم به من بگویید چکار کنم؟ مشاور جواب داد: 🖇شنا یاد بگیرید! همیشه در زندگی روی پای خود بایستید حتی با داشتن همسر خوب...... به جای بالا بردن انتظار خود از دیگران ،توانایی خود را افزایش دهید... @ganjinah_hekayat
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: روزی موسی (علیه السلام) از کنار دریا عبور می کرد، ناگاه دید صیادی کنار دریا آمد و در برابر خورشید سجده کرد و سخنان شرک آلود گفت: سپس تور خود را به دریا انداخت و بیرون کشید، آن تور پر از ماهی بود و این کار سه بار تکرار شد که در هر سه بار، تور او پر از ماهی بود. او ماهی ها را برداشته و از آن جا رفت. سپس صیاد دیگری به آن جا آمد و وضو گرفت و نماز خواند و حمد و شکر الهی را به جا آورد. آن گاه تور خود را به دریا افکند و بیرون کشید، دید تور خالی است. بار دوم تور خود را به دریا افکند و بیرون کشید، دید تنها یک ماهی کوچک در میان تور است. حمد و سپاس الهی گفت و از آن جا رفت. موسی (علیه السلام) عرض کرد: خدایا! چرا بنده کافر تو با این که با حالت کفر آمد، آن همه ماهی نصیب او شد ولی نصیب بنده با ایمان تو، تنها یک ماهی کوچک بود؟ خداوند به موسی (علیه السلام) چنین وحی کرد: به جانب راست خود نگاه کن. موسی نگاه کرد، نعمت های فراوانی را که خداوند برای بنده مومن فراهم کرد مشاهده نمود. سپس خداوند به موسی وحی کرد: به جانب چپ نگاه کن. موسی نگاه کرد، آن چه از عذاب های سخت را که خداوند برای بنده کافرش مهیا نموده بود دید. سپس خداوند فرمود: ای موسی! با آن همه عذاب که در کمین کافر است، آن چه را که به او - از ماهی های فراوان - دادم، چه سودی به حال او دارد؟ و با آن همه از نعمت های فراوان که برای بنده مومن ذخیره کرده ام، آن چه که امروز از او باز داشته ام، چه ضرری به حال او خواهد داشت؟.. 📕بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۳۴۹ @ganjinah_hekayat
در یک پارک زنی با یک مرد روی نیمکت نشسته بودند و به کودکانی که در حال بازی بودند نگاه می­کردند. زن رو به مرد کرد و گفت پسری که لباس ورزشی قرمز دارد و از سرسره بالا می­رود پسر من است . مرد در جواب گفت : چه پسر زیبایی و در ادامه گفت او هم پسر من است و به پسری که تاب بازی می­کرد اشاره کرد . مرد نگاهی به ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد : سامی وقت رفتن است . سامی که دلش نمی­آمد از تاب پایین بیاید با خواهش گفت بابا جان فقط 5 دقیقه . باشه ؟ مرد سرش را تکان داد و قبول کرد . مرد و زن باز به صحبت ادامه دادند . دقایقی گذشت و پدر دوباره فرزندش را صدا زد : سامی دیر می­شود برویم . ولی سامی باز خواهش کرد 5 دقیقه این دفعه قول می­دهم . مرد لبخند زد و باز قبول کرد . زن رو به مرد کرد و گفت : شما آدم خونسردی هستید ولی فکر نمی­کنید پسرتان با این کارها لوس بشود ؟ مرد جواب داد دو سال پیش یک راننده مست پسر بزرگم را در حال دوچرخه­سواری زیر گرفت و کشت . من هیچ­گاه برای تام وقت کافی نگذاشته بودم . و همیشه به خاطر این موضوع غصه می­خورم . ولی حالا تصمیم گرفتم این اشتباه را در مورد سامی تکرار نکنم . سامی فکر می­کند که 5 دقیقه بیش­تر برای بازی کردن وقت دارد ولی حقیقت آن است که من 5 دقیقه بیشتر وقت می­دهم تا بازی کردن و شادی او را ببینم . 5 دقیقه­ای که دیگر هرگز نمی­توانم بودن در کنار تام از دست رفته­ام را تجربه کنم . بعضی وقتها آدم قدر داشته­ها رو خیلی دیر متوجه می­شه . 5 دقیقه ، 10 دقیقه ، و حتی یک روز در کنار عزیزان و خانواده ، می­تونه به خاطره­ای فراموش نشدنی تبدیل بشه . ما گاهی آنقدر خودمون رو درگیر مسا ئل روزمره می­کنیم که واقعا وقت ، انرژی ، فکر و حتی حوصله برای خانواده و عزیزانمون نداریم . روزها و لحظاتی رو که ممکنه دیگه امکان بازگردوندنش رو نداریم . ضرر نمی­کنید اگر برای یک روز شده دست مادر و پدرتون رو بگیرید و به تفریح ببرید . یک روز در کنار خانواده ، یک وعده غذا خوردن در طبیعت ، خوردن چای که روی آتیش درست شده باشه و هزار و یک کار لذت بخش دیگه . قدر عزیزانتون رو بدونید . @ganjinah_hekayat
دلتنگی‌ درد نیست ..! جراحتی ‌ست در سینه، ریشه دوانده به روح و روان، یک رعشه ی دائمی، سرگردان در تک‌ تک‌ سلول‌های بدن، وهمی بی‌ انتها که روز و شب ندارد، همیشه هست ..! 🌿@ganjinah_hekayat
غمگیــن تریـــــن.. قسمتـ زندگے اونجاااستـ ڪہ بہ ڪسے میگے خداحافظ ڪہ دلتـ مےخواااست تمامـ زندگیتـ باهااش بگذرونے... 😔   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @ganjinah_hekayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از دلایلی که هیچ وقت هیچ جایی بهم خوش نگذشته این بوده که خودم یه جا بودم ، فکر و دلم یه جا دیگه… ‌⁣‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‎‌‌‎‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌ ═══‌♥️ℒℴνℯ♥️═══ 🌿@ganjinah_hekayat