eitaa logo
گنجینه
141 دنبال‌کننده
242 عکس
25 ویدیو
0 فایل
تا قدمش بر سر گنجینه بود صورت شاهیش بر آئینه بود مدیر: @zakariya01
مشاهده در ایتا
دانلود
روزه داری پیامبر(ص) انس بن مالک سالها در خانه رسول خدا(ص) خدمتکار بود و تا آخرین روزِ حیاتِ حضرت، این افتخار را داشت. او بیش از هر کس دیگر به اخلاق و عادات شخصی رسول اکرم(ص)در خوراک و پوشاک آشنا بود. آگاه بود که ایشان در خوراک و پوشاک چقدر ساده و بی تکلف زندگی می‌کند. در روزهایی که روزه می گرفت، همه افطاری و سحری او عبارت بود از مقداری شیر یا شربت و مقداری ترید ساده، گاهی برای افطار و سحر، جداگانه این غذای ساده تهیه می شد و گاهی به یک نوبت غذا اکتفا می کرد و با همان روزه می گرفت. یک شب طبق معمول، انس بن مالک مقداری شیر یا چیز دیگر برای افطاری رسول اکرم(ص) آماده کرد، اما حضرت آن روز وقت افطار نیامد. پاسی از شب گذشته و مراجعت نفرمود. انس مطمئن شد که پیامبر(ص) خواهش بعضی از اصحاب را اجابت کرده و افطاری را در خانه آنان خورده است. از این رو آنچه تهیه دیده بود خودش خورد. طولی نکشید که آن حضرت به خانه برگشت. انس از یک نفر که همراه پیامبر(ص) بود پرسید: ایشان امشب کجا افطار کردند؟ گفت هنوز افطار نکرده اند. بعضی گرفتاری ها پیش آمد و آمدنشان دیر شد. انس از کار خود یک دنیا پشیمان و شرمسار شد، منتظر بود پیامبر(ص) از او غذا بخواهد و او از کرده خود معذرت خواهی کند. اما آن حضرت از قرائن و احوال فهمید چه شده و نامی از غذا نبرد و گرسنه به بستر رفت. انس گفت: رسول خدا(ص) تا زنده بود موضوع آن شب را بازگو نکرد و به روی من نیاورد. (مجموعه آثار شهید مطهری، ج۱۸ص۳۸۵) @ganjine01
دشمنِ بی‌رحم مردی نزد امام حسن مجتبی(ع) ایستاد و گفت: ای پسر امیرمؤمنان! تورا به خدا سوگند میدهم که حق مرا از دشمنم بگیری؛ دشمنی بسیار ستمگر و ظالم که نه احترام پیر را نگه می دارد و به طفل رحم می کند. امام که به پشتی تکیه داده بود، راست نشست و فرمود: دشمن تو کیست تا دادِ تو را از او بگیرم؟ مرد گفت: «فقر» امام لحظه‌ای سکوت کرد و سپس به خادمش فرمود: تمام آنچه نزد تو موجود است بیاور! خادم پنج هزار درهم آورد.امام فرمود: این پول را به او بده. سپس به آن شخص فرمود: به حق این قَسَمی که بر من خوردی، هر وقت دوباره این دشمن جفاکار نزد تو آمد، برای رفع ظلم او نزد من بیا!... (الحیات ج۴ ص۳۸۶) @ganjine01
حلم علوی روزی حضرت علی(ع)چند بار خدمتکارش را صدا زد ولی پاسخی نشنید. حضرت بيرون آمد و او را كنارِ در، يافت. به او فرمود: چرا پاسخ مرا ندادی؟ گفت: حالِ پاسخ گفتن نداشتم و سستى كردم و خود را از کیفر و مجازات شما در امان مى ديدم. امام فرمود: «سپاس خداى را كه مرا از كسانى قرار داد كه خلقش از او در امانند» برو كه در راه خدا آزادى! «أشجع» شاعر چنین سروده است: و لستُ بخائفٍ لأبي حسين‏ و مَن خاف الإلهَ فلن يخافا یعنی: از پدرِ حسین نمی ترسم. آن که از خدا بترسد، از او ترسی نیست! (مناقب آل أبي طالب(ع)،ج‏۲ص۱۱۳) @ganjine01
ﺯﻧﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺳﺎﺭﻩ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ(ص)ﺭﻓﺖ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: - ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ؟ - ﻧﻪ! - ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯼ؟ - ﻧﻪ! - ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯼ؟ - ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎﻩ ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ، ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯿﺪ. - ﺗﻮ ﮐﻪ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﺧﻮﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻣﮑﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟ - ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﺧﻮﺍﻧﯽ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ(ص)ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ. ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ. ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻏﺮﯾﺐ ﺍﺳﺖ. ﯾﮑﯽ اینکه ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎﻩ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻩ. ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ. ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻫﻢ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ؛ ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ! ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ؟ منبع: ﻋﻼﻣﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺿﺎ ﺣﮑﯿﻤﯽ، ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ ۲۳۲ ، ﻧﺸﺮ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ، ﭼﺎﭖ ﺍﻭﻝ، ۱۳۹۱ ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺒﯿﺎﻥ، ۹/۲۷۰. @ganjine01
|سفره شراب| «هارون بن جهم» گوید: ما در شهر حیره با امام صادق(ع)همراه بودیم که بر منصور دوانیقی وارد شدیم. یکی از مقام‌های لشکری به مناسبتی غذایی آماده کرده بود و مردم را به آن دعوت کرد و امام(ع)نیز از جمله دعوت شدگان بود. سفره را پهن کردند و همه مشغول خوردن غذا شدند. آن حضرت نیز مشغول خوردن غذا بود. در این میان مردی درخواست آب کرد، امّا به جای آب، ظرفی از شراب برای او آوردند. وقتی ظرف شراب در دست او قرار گرفت. آن حضرت از سر سفره بلند شد. از او پرسیدند: چرا بلند شدید؟ فرمود: رسول خدا(ص)فرمود: مَلْعُونٌ مَنْ جَلَسَ عَلی مائِدَةٍ یشْرَبُ عَلَیها الْخَمْرُ؛ ملعون است کسی که بر سر سفره ای بنشیند که بر آن شراب نوشیده می‌شود. (بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۳۹) @ganjine01
|گوش به دعای مادر| در آن شب، همه‌اش به کلمات مادرش- که در گوشه‏ای از اتاق رو به طرف قبله کرده بود- گوش می‌داد. رکوع و سجود و قیام و قعود مادر را در آن شب، که شب جمعه بود، تحت نظر داشت. با اینکه هنوز کودک بود، مراقب بود ببیند مادرش که این همه درباره مردان و زنان مسلمان دعای خیر می‌کند و یک یک را نام می‌برد و از خدای بزرگ برای هر یک از آنها سعادت و رحمت و خیر و برکت می‌خواهد، برای شخص خود از خداوند چه چیزی مسألت می‌کند؟ امام حسن آن شب را تا صبح نخوابیده و مراقب کار مادرش صدّیقه مرضیه علیهاالسلام بود و همه‏ اش منتظر بود که ببیند مادرش درباره خود چگونه دعا می‌کند و از خداوند برای خود چه خیر و سعادتی می‌خواهد؟ شب صبح شد و به عبادت و دعا درباره دیگران گذشت و امام حسن حتی یک کلمه نشنید که مادرش برای خود دعا کند. صبح به مادر گفت: مادرجان! چرا من هرچه گوش کردم تو درباره دیگران دعای خیر کردی و درباره خودت یک کلمه دعا نکردی؟ مادر مهربان جواب داد: یا بنی الجار ثم الدار؛ پسرک عزیزم! اول همسایه، بعد خانه خود. (شهید مطهری، داستان راستان، ج۱ص۱۱۵) @ganjine01
|امام باقر و مرد مسیحی‏| امام باقر علیه السلام، لقبش «باقر» است. باقر یعنی شکافنده. به آن حضرت «باقرالعلوم» می‌گفتند، یعنی شکافنده‌ی دانش‌ها. مردی مسیحی، به صورت سخریه و استهزاء، کلمه‌ی «باقر» را تصحیف کرد به کلمه «بَقَر» یعنی گاو، و به آن حضرت گفت: «انت بَقَر» یعنی تو گاوی. امام بدون آنکه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانیت کند، با کمال سادگی گفت: «نه، من بَقَر نیستم، من باقرم.». مسیحی: تو پسر زنی هستی که آشپز بود. _ شغلش این بود، عار و ننگی محسوب نمی‌شود. _ مادرت سیاه و بی‏‌شرم و بدزبان بود. _ اگر این نسبت‌ها که به مادرم می‌دهی راست است، خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد، و اگر دروغ است از گناه تو بگذرد که دروغ و افترا بستی. مشاهده‌ی این همه حلم از مردی که قادر بود همه گونه موجبات آزار یک مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد، کافی بود که انقلابی در روحیه‌ی مرد مسیحی ایجاد نماید و او را به سوی اسلام بکشاند. مرد مسیحی بعداً مسلمان شد. (بحارالانوار، جلد ۱۱ص۸۳) منبع: داستان راستان، شهید مطهری @ganjine01
|حاجت روا شده| مردی به امام حسن مجتبی(ع)نامه‌ای داد. حضرت (بدون اینکه نامه را بخواند) فرمود: «حاجتک مقضیة؛ حاجتت بر آورده است.» به حضرت عرض شد: ای پسر رسول خدا، اگر در نامه آن شخص می‌نگریستی و آنگاه به مقدار تقاضا پاسخ می‌دادی بهتر نبود؟ حضرت فرمود: خداوند از این که وی در برابرم بایستد تا نامه‌اش را بخوانم مؤاخذه‌ام خواهد کرد. یسألنی الله تعالی عن ذل مقامه بین یدی حتی أقرأ رقعته. (المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج۶، ص۶۴) @ganjine01
|سفره ای برای همه| "عبدالله بن صلت" از قول مردی از بلخ می‌گوید: در سفر خراسان همراه امام رضا علیه السلام بودم؛ سفره را که پهن کردند، خدمتکاران آن حضرت که بعضی هم سیاه بودند، کنار سفره نشستند و مشغول خوردن شدند. آرام به حضرت گفتم: «کاش برای این‌ها سفره ای دیگر می‌انداختند!» امام علیه السلام ناراحت شدند و فرمودند: «خدای ما یکی است، پدر و مادر همه ی ما یکی است و معیار ارزش ما، اعمال ماست.» (بحارالانوار،ج۱۲،ص۱۸) @ganjine01
|احسان به خود| روزی حضرت علی(ع) فرمود: «من هرگز به کسی خوبی نکرده ام‌.» مردم، با شنیدن این سخن، سرهای خود را از روی تعجب بلند کردند و به آن حضرت نگاه کردند. آنگاه حضرت این آیه را خواندند: إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا؛ اگر نیکی کردید، به خودتان نیکی کرده اید، و اگر بدی کردید، به خودتان بد کرده اید.(اسراء،۷) (نثر الدر، ج ۱، ص ۲۹۳) توضیح: انسان هر کار خوبی که در حق کسی می‌کند، در دنیا یا آخرت نتیجه ‌و پاداشش را می‌بیند و خودش نفع می‌برد. بنابراین کسی که به دیگران خیری می‌رساند، در واقع به خودش خوبی کرده است. @ganjine01
|تواضع‌و‌فروتنی| امام حسين(ع)با مساكين و مستمندان می‌نشست و می‌گفت: خداوند اهل كبر و مستكبرين را دوست نمی‌دارد. يك روز بر چند كودك گذر كرد كه مشغول خوردن يك قطعه نان بودند. بچه‌ها از حضرت خواستند كه با آنها هم غذا شود. امام(ع) در كمال لطف و مهربانی دعوت اطفال را پذيرفت و با آنها هم غذا شد. آنگاه بچه‌ها را با خود به خانه برد و آنها را از غذا سير كرد و بر آنها لباس پوشانيد و سپس فرمود: «اين كودكان از من سخاوتمندترند زيرا كه آنها هرچه داشتند را بذل كردند ولی من بخشی از مال خويش را بذل نمودم.» إنَّهُم أسخى مِنّى لّأَنَّهُم بَذَلوا جَميع ما قَدَرُوا عَلَيهِ وَ أنَا بَذَلتُ بَعْضُ ما أقدِرُ عَلَيهِ. ‌(احقاق الحق،ج۱۱،ص۴۳۰) @ganjine01
|تکریم بدون تبعیض| در میان عرب‌ها رسم این بود که برای احترام به دیگران آنان را با "کنیه" صدا می‌زدند؛ ابوعلی، ابوالحسن یا امّ علی، ام الحسین و...* امام رضا علیه السلام هیچ گاه فرزند خود را به اسم صدا نمی زدند و به ایشان که در هنگام شهادت حضرت، هفت ساله بودند، "ابوجعفر" می‌گفتند. امام رضا علیه السلام با غلامان خود نیز همین گونه رفتار می‌کردند. * کنیه؛ یعنی نامی که با «أب= پدر» یا «اُم= مادر» آغاز می‌شود. (یک قمقمه دریا،ص۱۱۶) @ganjine01
|تقسیم عادلانه| دو زن به هنگام تقسيم بیت‌المال نزد امیر‌المومنین(ع)آمدند. يكى از آن دو عرب و ديگرى غير عرب بود. امام به هر يک از آنان بيست و پنج درهم و پيمانه‏‌اى بزرگ گندم مرحمت فرمود. زن عرب گفت: اى امير المؤمنين! من زنى از عربم و اين زنى از عجم. حضرت فرمود: به خدا سوگند كه من در اين مال عمومى(اموال بيت المال)هيچ برتری براى فرزندان اسماعيل نسبت به فرزندان اسحاق نمی‌بينم. (الغارات،ج۱،ص۷۰) @ganjine01
|عیب پوشی| فردی برای امام صادق(ع) خبری آورد که فلانی در مهمانی علیه شما حرف میزد! امام صادق فرمود: حتما اشتباه شنیده ای! گفت: نه مطمنم امام صادق فرمود: شاید تاریک و شلوغ بوده و اشتباه فهمیده ای گفت: نه یقین دارم! امام فرمود: شاید در عصبانیت و اجبار بوده و حرفی زده! گفت: در آرامش و اختیار بوده است. ... امام صادق(ع) آنقدر بهانه آورد (۷۰ مرتبه بهانه و تاویل آوردن) تا آن فرد خبرچین خسته و پشیمان شد! اخلاق مومنانه یعنی نسبت به برادر دینی ات حسن ظن داشته باشی چون امام صادق(ع) فرمود حسن ظن و خوش گمانی از قلب سالم ناشی می‌شود. (مصباح الشریعه ص ۵۱۵) @ganjine01
|نهی از تکفیر مسلمانان در قرآن| پس از نبرد خیبر، رسول خدا(ص) اسامة بن زید را همراه گروهی از مسلمانان به سوی یهودیان در یکی از روستاهای فدک اعزام کرد تا آنان را به اسلام یا قبول شرایط ذمّه دعوت کنند. یکی از یهودیان به نام مرداس بن نهیک با آگاه شدن از آمدن سپاه اسلام، اموال و خانوادۀ خود را در پناه کوهی قرار داد و درحالی که به توحید و نبوت پیامبر گواهی می‌داد، به استقبال مسلمانان آمد. اسامه به خیال اینکه او از سر ترس، اظهار اسلام می‌کند، وی را کشت و اموالش را به غنیمت گرفت. پیامبر خدا(ص) از این رفتار که به کشتن یک مسلمان انجامید، ناراحت شد. وقتی حضرت، اسامه را برای این کار بازخواست کرد، اسامه گفت: «او از روی ترس به دروغ چنین گفت». حضرت با شنیدن این سخن به حدی اسامه را توبیخ کرد که اسامه گفت: «از این پس هیچ مردی را که "لا اله الا الله" گفته و اسلام آورده است نخواهم کشت.» حضرت فرمود: «حتی پس از من هم نباید چنین کنی.» ⁦✔️⁩ اینجا بود که آیه‌ی ۹۴ سوره‌ی نساء نازل شد: لَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَىٰ إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا... و به کسی که نزد شما اظهار اسلام می کند، نگویید: مؤمن نیستی. ⁦✔️⁩ با این نگاه، به کسی که با گفتار یا رفتار اظهار اسلام می‌کند یا به رسم مسلمانان به دیگری تحیت می‌گوید و سلام می‌دهد، نباید گفت: «ایمان نیاورده‌ای» تا چه رسد به اینکه خون و مالش حلال دانسته شود. (ر.ک: سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۲، ص۲۰۰؛ فاضل مقداد، کنز العرفان فی فقه القرآن، ج۱، ص۳۷۲.) @ganjine01
|پرده پوشی گناه دیگران| روزی رسول خدا(ص) از امیرالمؤمنین(ع) پرسید: اگر مردی را در حال ارتکاب گناهی دیدی چه می‌کنی؟ حضرت پاسخ داد: او را می‌پوشانم. رسول خدا(ص) پرسید: اگر دوباره او را در حال ارتکاب گناه دیدی چه؟ حضرت باز هم جواب داد: او را می‌پوشانم. پیامبر اکرم(ص) سه مرتبه این سوال را پرسید و امیرالمؤمنین(ع) هر سه بار، همان پاسخ را داد. رسول خدا(ص) پس از شنیدن این پاسخ‌ها فرمود: «جوانمردی جز علی نیست.» آنگاه رو به اصحاب کرد و فرمود: «برای برادران خود پرده پوشی کنید.» (مستدرک‌الوسائل،ج۱۲،ص۴۲۶) @ganjine01
|گذشت بی نظیر| مردی به محضر امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: فلانی(پسر عمویت) از شما سخن گفت و هیچ بدگویی و شماتتی را فروگذار نکرد. امام صادق علیه السلام وضو گرفت و به نماز ایستاد. آن مرد می‌گوید: باخود گفتم: امام می‌خواهد او را نفرین کند. ولی دیدم دو رکعت نماز خواند و گفت: بارلها! من از حق خودم در مورد او گذشتم و تو از من بخشنده تر و کریم تری، درخواست دارم او را ببخشی و برای اهانتی که به من نموده است مواخذه ننمایی. آن حضرت در حالی که پرده اشکی روی چشمش بود، پیوسته برای مغفرت او دعا میکرد و من با شگفتی ناظر آن جریان بودم. (مکارم الاخلاق ج۱ ص۳۴۵) @ganjine01
|قهر نباش| امام صادق علیه السلام می‌فرماید: هیچ دو نفری نیستند که با یکدیگر قهر می‌کنند، الّا اینکه یکی از آن دو مستحق لعن و دوری از رحمت خدا می‌شود. و چه بسا هر دو مستحق لعن شوند! سوال شد: اینکه ظالم مستحق لعن شود، معلوم است، اما چرا شخص مظلوم مستحق لعن شود؟! حضرت فرمودند: چون سعی در اصلاح روابطش با برادرش نمی‌کند و از ظلمش چشم پوشی نمی‌کند. از پدرم شنیدم که می‌گفت: هرگاه بین دو نفر نزاع شد و یکی به دیگری ظلم کرد، مظلوم نزد او برود و بگوید: «برادرم! من به تو ظلم کردم!» تا روابطشان اصلاح شود. خداوند تبارک و تعالی داور عادلی است؛ حق مظلوم را از ظالم می‌گیرد. (کافی، ج۲ص۳۴۴) @ganjine01
|درسی از امام باقر علیه السلام| یکى از اصحابِ امام محمّد باقر(ع) که در کوفه مکتبِ قرآن داشت و زنان را نیز آموزش مى‌داد، روزى با یکى از زنان شاگرد خود شوخى لفظى کرد. پس از گذشت چند روزى از این جریان، در مدینه منوّره به ملاقات آن حضرت آمد. وقتی وارد منزل حضرت گردید، امام(ع) با تندى و خشم با او مواجه شد و فرمود: هر که در خلوت مرتکب گناهى شود، از عقاب و قهر خداوند متعال در امان نخواهد بود؛ و سپس افزود: به آن زن چه گفتى؟ آن شخص از روى شرمسارى و خجالت در حالت سکوت ، با دست هایش ، صورت خود را پوشاند؛ و آن گاه حضرت به او فرمود: دیگر چنین نکن و از کردار خویش توبه نما. (خرایج راوندى،ج۲،ص۵۹۴) ‌‌‌‌‌‌@ganjine01
|ارزش دانش اندوزی| رسول خدا(ص) روزی وارد مسجد شد و مشاهده فرمود دو جلسه تشکیل یافته است. یکی، جلسه علم و دانش است، که در آن از معارف اسلامی بحث می‌شود و دیگری جلسه دعا و مناجات است، که در آن خدا را می‌خوانند و دعا می‌کنند. پیغمبر(ص) فرمود: این هر دو جلسه خوب است و هر دو را دوست دارم، آن عده دعا می‌کنند و این عده راه دانش می‌پویند و به بی سوادان آگاهی و آموزش می‌دهند، ولی من این گروه دوم را بر گروه اول که صرفا به دعا و مناجات مشغولند ترجیح می‌دهم، زیرا من خود از جانب خداوند برای تعلیم و آموزش بر انگیخته شده‌ام. آنگاه آن حضرت به گروه تعلیم دهندگان پیوست و با آنان در مجلس علم نشست. (بحارالانوار،ج۱،ص۲۰۶) @ganjine01
|حاکم زاهد| ابو اسحاق سبيعى گوید: در روز جمعه‌اى بر دوش پدرم بودم و على(ع) براى مردم اداى خطبه مى‌كرد و خود را با آستينش باد مى‌زد. گفتم:پدر، امير المؤمنين گرمش شده است؟ گفت: نه سردش شده است و نه گرمش. جامه‌اش را شسته است و هنوز تر است و جامۀ ديگر هم ندارد، بادش مى‌دهد تا خشك شود. (الغارات،ج۱ص۹۸/بحارالأنوار،ج۳۴ص۳۵۲) @ganjine01
|بر سفرهٔ کرامت| روزي عربي بدشكل و بسيار زشت، ميهمان حضرت مجتبی(ع) شد و بر سر سفره نشست. از روي حرص و اشتهاي فراوان مشغول غذا خوردن شد از آنجا كه خوي امام و اين خانواده، كرم و لطف است، آن جناب از غذا خوردن او خوشحال گشت و تبسم فرمود. در بين صرف غذا پرسيد: اي عرب! زن گرفته اي يا مجردي؟ عرض كرد: زن دارم. فرمود: چند فرزند داري؟ گفت: هشت دختر دارم كه من از همه آنها زيباترم، اما آنها از من پر خورترند! حضرت تبسم نمود او را ده هزار درهم بخشید و گفت: اين هم سهم تو و زوجه تو و هشت دخترت. (لطائف الطوائف،ص ۱۳۹) @ganjine01
|حاجت روا شده| مردی به امام حسن مجتبی(ع)نامه‌ای داد. حضرت (بدون اینکه نامه را بخواند) فرمود: «حاجتک مقضیة؛ حاجتت بر آورده است.» به حضرت عرض شد: ای پسر رسول خدا، اگر در نامه آن شخص می‌نگریستی و آنگاه به مقدار تقاضا پاسخ می‌دادی بهتر نبود؟ حضرت فرمود: خداوند از این که وی در برابرم بایستد تا نامه‌اش را بخوانم مؤاخذه‌ام خواهد کرد. یسألنی الله تعالی عن ذل مقامه بین یدی حتی أقرأ رقعته. (المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج۶، ص۶۴) @ganjine01
|احسان به خود| روزی حضرت علی(ع) فرمود: «من هرگز به کسی خوبی نکرده ام‌.» مردم، با شنیدن این سخن، سرهای خود را از روی تعجب بلند کردند و به آن حضرت نگاه کردند. آنگاه حضرت این آیه را خواندند: إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا؛ اگر نیکی کردید، به خودتان نیکی کرده اید، و اگر بدی کردید، به خودتان بد کرده اید.(اسراء،۷) (نثر الدر، ج ۱، ص ۲۹۳) توضیح: انسان هر کار خوبی که در حق کسی می‌کند، در دنیا یا آخرت نتیجه ‌و پاداشش را می‌بیند و خودش نفع می‌برد. بنابراین کسی که به دیگران خیری می‌رساند، در واقع به خودش خوبی کرده است. @ganjine01
|تبعیض نژادی ممنوع| مردی از اهالی بلخ می‌گوید: در سفر خراسان با امام رضا علیه السلام همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه‌ی خدمتگزاران و غلامان حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند. من به امام عرض کردم: فدایتان شوم، بهتر است اینان بر سفره‌ای جداگانه بنشینند. حضرت فرمود: « ساکت باش، پروردگار همه یکی است، پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است. » (کافی ج۸، ص۲۲۰) @ganjine01