eitaa logo
گنجینه شهدای هفت امامزاده (ع)
210 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
2هزار ویدیو
0 فایل
-بسم‌رب‌او! 🌷🕊🍃 "آرزۅ؎محـٰالےسټ‌امـٰا، ڪاش‌عـٰاقبٺِ‌مآنیزتـٰابۅتےشۅَدڪه‌ ݒَرچمِ‌سہ‌ࢪنگ‌قـٰاب‌آݩ‌مےبـٰاشد..!:)♥️ ارتباط با ادمین: @F_raei49
مشاهده در ایتا
دانلود
اولین شهید ایرانی مدافع حرم در سوریه 🔹مادر شهید محرم ترک می‌گوید : "وقتی وارد سپاه شد می‌دانستم مأموریت زیاد می‌رود اما برایمان توضیح نمی‌داد کجا می‌رود و چطور؟ ما هم سوال نمی‌کردیم. اما آخرین باری که می‌خواست برود متوجه شدیم می‌رود سوریه. پدرش گفت نمی‌دانم چرا حس می‌کنم این بار دفعه آخری بود که او را دیدیم. تا این را گفت بند دلم پاره شد و گفتم حاجی اگر مطمئنی اجازه نده برود. گفت: چرا اجازه ندهم؟ او خیلی وقته این راه را انتخاب کرده حالا بعد از این همه مدت مانعش شوم؟ خدامی‌خواست که برود و برای حضرت زینب(س) به شهادت برسد."
38.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰باز هم قصه پدر دختری😢😭 💠به بهانه چهلمین روز از عروج ملکوتی شهید بهروز واحدی. ♦️دیدن این تصاویر خیلی سخته...
☑️ ⭐️ 🥀🕊 شهید سجاد عفتی شهیدی که لحظه آخر اربابش را دید یکشنبه بود ۲۹ آذر ۹۴. بین منطقه خالدیه و خانطومان درگیری ما با النصره شدید شده بود. تک تیراندازشون مشرف بود بهمون. گرامونو گرفته بودن داشتن با خمپاره میزدنمون. هرکی یه گوشه پناه گرفته بود. سجاد عین خیالش نبود خیلی شجاع بود داش مشتی و بامرام قبل از تیر خوردنش میگفت حاجی دعا کن شهید شم برگشتم بهش گفتم اگه قسمتمون باشه شهید میشیم به چند دقیقه هم نرسید که تیر بهش اصابت کرد 🥺 بعد از تیر خوردنش بچه ها اومدن به کمکمون که دیگه خیلی خون ازش رفته بود. فقط برگشت به یکی از رفقا گفت بلندم کن رو زانوهام بشينم بهش گفت واسه چی؟ خون زیادی ازت رفته آقا سجاد گفت اربابم اومده میخوام بهش سلام بدم 😭❤️ "السلام علیک یا ابا عبدالله حسین" ☑️ مرگ پلی است به سوی جهان ابدیت و ان شاءالله این پل با شهادت 🦋 رقم بخورد. https://eitaa.com/ganjine_shohada
یک بار از من پرسید: چقدر منتظر دریافت حقوق ماهیانه ات میمانی؟ گفتم: از همان ابتدای زمانی که حقوقم را میگیرم؛ منتظرم که موعد بعدی پرداخت حقوق کی میرسه! آهی از سر حسرت کشید و گفت: اگر مردم این انتظاری را که به خاطر مال دنیا و دنیا می کشند، کمی از آن را برای (عج) می کشیدند ایشان تا حالا ظهور کرده بودند، امام منتظر ندارد https://eitaa.com/ganjine_shohada
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 بنده حقیر شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف می کنم که وظایف خودم رابه خوبی انجام ندادم بعضی مواقع این سراغم می آمد ، وسوسه می شدم و نق میزدم اما خدا من را متوجه می کرد و پشیمان می شدم و از خدا طلب و بخشش می کردم و این اواخر هم دلم خیلی کرده بود … از آقا می طلبم که نتوانستم خوبی باشم . عشق به ولایت و تبعیت از ایشان ، را به همراه دارد . گذشته بدهکار انقلابیم نه طلبکار امروز پاس صحبت یار قدیم دار فردا چه سود که بگویند “حبیب” رفت 🌹 🕊 تاریخ تولد : ۲۹/۹/۲۴ تاریخ : ۹۴/۷/۱۶ محل : حلب ، سوریه مزار : همدان https://eitaa.com/ganjine_shohada
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 🌴 خدایا همیشه خواستم به چیزهایی که از آن‌ها آگاه هستم عمل کنم ولی در این دنیای فانی به ‌قدری غرق گناه و آلودگی بودم که نمی‌دانم لیاقت قرب به خداوند را دارم یا نه ؟ 🍀 خدایا گناه‌های من را ببخش ، اشتباهاتم را در رحمت و مغفرت خودت ببخش و تا وقتی‌که مرا نبخشیدی از این دنیا مبر . 🌴 خدایا تا وقتی ‌که راهم راه حق هست مرا بمیران. 🍀 خدایا کمکم کن تا در راه تو قدم بردارم و در راه تو جان بدهم. 🌺 🌺 🌺 🌺🌸 https://eitaa.com/ganjine_shohada
5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁اگر می‌خواهید کارتان برکت پیدا کند به خانواده‌های( شـــهـــدا) سربزنید زندگی نامه‌ی (شــــهــــدا) را بخوانید روحیه‌ی (شــهــادتــــ) طلبانه‌ی خود را حفظ کنید. مصطفی صدرزاده https://eitaa.com/ganjine_shohada
🌹🕊💐🕊💐🕊🌹 اي دختر عزيزم جگر گوشه بابا خيال نكن من بيخيال تو بودم ، بدان كه بابا تو را بينهايت دوست داشت اما چه كنم كه بر من تكليف بود و احساس مسئوليت داشتم بابا لحظه اي از ياد تو غافل نخواهد شد و در همه مراحل زندگي در ياد تو خواهم بود ولي اگر دوست داري بابا هم از تو راضي و خوشحال شود حفظ حجاب و شعائر ديني است و اگر روزي حافظ قرآن شدي به ياد من هم باش و براي شادي روح من قرآن تلاوت كن و همچون شب ها كه براي من آيه الكرسي مي خواندي بيا سر قبر بابا بخوان . https://eitaa.com/ganjine_shohada
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 امروز سالگرد شهادت پیکر سر تا پا غرق خون بود. پیکر آمد بهشت زهرا(س) و لباسهای رزم از تنش خارج شد. از کتف جدا بود و با چند عضله به بدن بند بود. روی بازو، در اثر ترکشها و موج انفجار، تا روی مچ بشدت آسیب دیده بود. پر از جراحت بود. بعدا شمردم، روی پیراهن طرف پهلوش ۲۵ جای اصابت ترکش بود. سر یکی از ترکشهایی که اصابت کرده بود از زیر راست خارج شده بود. ساق شکسته بود و ترکش کوچکی هم به سرش گرفته بود. با همه جراحاتی که جلوی چشمانم بر پیکرش می‌دیدم ... زیبا بود .... زیباتر از این نمى‌شد که بشود .... می‌خوردم به وضعی که پیکرش داشت. توی دلم گذشت و زیر لب گفتم ماشاءالله داداش! ای والله! حقا شبیه شده‌ای. اما نه ! شبیه بیشتر ... چه می‌گویم ؟... هیچکس نمی‌دانست حرف آخری داشته یا نه ؟! آنهایی که بالای سرش رسیده بودند می‌گفتند : نفسهای آخرش بود و حرف نمی زد. نمى‌دانم ... شاید وقتی با موج انفجار به دیوار کانال خورد، یا گفته باشد. راوی : برادر شهید