eitaa logo
🇮🇷 صفحه شهرستان جرقویه 🇮🇷
4.3هزار دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
3هزار ویدیو
82 فایل
🌍 #صفحه_رسمی 💠 این صفحه در راستای تعمیق و بسط اخبار شهرستان و اطلاعات عمومی ایجاد شده است. ✔️اخبار ، مسابقات ✔️ارتقای سواد رسانه ✔️ بیان آسیب های اجتماعی 🚩 راهنما تبلیغات:👇👇 @Dashteaseman1👈👈 ⏪️ ارتباط با ما: @Gshargh
مشاهده در ایتا
دانلود
درآستانه 🌷معرفی شهدای طلبه🌷1⃣ نخستین شهید روحانی ارتش کشور دوازدهم اردیبهشت ۱۳۳۸، در روستای رامشه از توابع چشم به جهان گشود. پدرش قاسم علی، کشاورزی می کرد و مادرش فاطمه نام داشت. تا مقطعی از دوره متوسطه درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا (سطح۱) پرداخت. در حوزه علمیه درس خواند. از سوی ارتش در جبهه حضور یافت. ایشان به اتفاق دو نفر از دیگر همرزمانمان (برادران احمد صادقی و فتح‌الله جعفری) در ساعت ۵ صبح روز شنبه مورخ ۱۳۵۹/۷/۱۹ پس از اقامۀ نماز صبح با خودروِ بلیزر از جادۀ آبادان به سمت اهواز حرکت کردند. پس از طی مسافتی در کمین نیروهای عراقی گرفتار شده و به اسارت بعثی‌ها درآمدند. از آنجا که حجت‌الاسلام عباس رضائیان با لباس روحانیت به این مأموریت اعزام شده بود و با توجه به کینۀ بسیار شدید بعثی‌ها نسبت به روحانیت شیعه، ایشان را مورد شکنجه قرار می‌دهند تا اینکه پس از تحمل شکنجه، شهد شیرین شهادت را می‌نوشد و به درجۀ رفیع شهادت نائل می‌آید. اگرچه روحش آسمانی شد، اما پیکر پاکش پس از سال‌ها هنوز هم به وطن بازنگشته و در جبهه‌های جنگ باقی مانده تا برای همیشه جاودانگی‌اش را در کنار سایر شهدای جاویدالاثر دفاع مقدس فریاد بزند. با این‌ وصف، شهید رضائیان رامشه از نخستین شهدای روحانی کشور و اولین شهید روحانی از سازمان عقیدتی سیاسی ارتش است که به فاصلۀ کمی پس از شروع جنگ (۱۳۵۹/۷/۱۹) به شهادت رسیده است.
درآستانه 🌷معرفی شهدای طلبه🌷2⃣ شانزدهم اردیبهشت ۱۳۴۵، در شهر حسن آباد از توابع چشم به جهان گشود. پدرش حسین، کشاورزی می کرد و مادرش شهربانو نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا (سطح۱) پرداخت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و هشتم مهر ۱۳۶۲، در تپه های هفت توانا بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسید. مزارمطهر او در گلزار شهدای زادگاهش حسن آباد واقع است. برادرش رضا نیز شهید شده است.
درآستانه 🌷معرفی شهدای طلبه🌷3⃣ فرزند عبدالکریم در چهاردهم بهمن ماه سال ۱۳۴۴ متولد شد. اودوران کودکی اش را در روستای پیکان همراه با بازی های کودکانه همراه با دیگر هم سن وسالانش آغاز نمودوخانواده او از اینکه خداوند چنین گوهر ارزشمندی بهآنها هدیه داده است شاکر بودند پس از پیروزی انقلاب اسلامی او تحصیلات خودرا در دوره راهنمایی تا اتمام مقطع سیکل ادامه داد وتصمیم گرفت که ادامه راه تحصیلات را به خاطر شور وعلاقه اش در حوزه علمیه آغاز نماید. حضوراودر جبهه ها بسیار چشم نواز بود واو با مسئولیت که بر دوشش بود در دوجبهه مبارزه می کرد یکی با لباس رزم ودیگری با لباس روحانیت . ادامه زندگی وشهادت شهید احمد منانی شب های تنهایی اش درمنطقه هنوز در یاد هم رزمانش که به یادگارمانده اند هنوز هست وصدای ناله های شبانه اودر نماز های شب هایش گواه پاکی اورا می داد.سابقه حضورش در جبهه ودر لشکر ۱۴امام حسین (ع) در گردان موسی بن جعفر(ع)ودر گروهان سوم به مدت ۴ماه بود. شهید منّانى چندین بار به جبهه عزیمت نمود. یک بار در منطقه ایلام در حمله هواپیما هاى دشمن مجروح گشت و پس از مداوا بار دیگر با نواى رحیل قافله جبهه، همدم بچه هاى جنگ شدوسرانجام پس از رشادتها بسیار در زمینه انقلاب ودفاع ازاسلام او با عضویت بسیج ومسئولیت تک تیراندازدر عملیات والفجر۲به تاریخ سی ویکم تیر ماه سال ۱۳۶۲ در غرب کشور به مقام بالای مفقودیت دست یافت وپیکر مطهرش پس ازچند سال مفقودیت در سال ۱۳۷۲ پس از تلاش های فراوان گروه تفحص پیکرش را به اصفهان منتقل وبه خاک سپردند.
درآستانه 🌷معرفی شهدای طلبه🌷4⃣ طلبه سرباز شهید ستار فاتحی فرزند مرحوم محمدعلی متولد ۲۳ اردیبهشت ۱۳۴۲ در روستای پیکان است.شهید ستار فاتحی درس طلبگی میخواند که به خدمت سربازی در ارتش رفت و در جنگ تحمیلی در منطقه حاج عمران در تاریخ ۱۳۶۵/۵/۱۰به فیض شهادت نائل آمد . پیکر مطهرش در گلستان همیشه جاوید اصفهان مدفون است
درآستانه 🌷معرفی شهدای طلبه🌷5⃣ طلبه شهید مرتضی حاجیان فرزند گرامی مرحوم ابراهیم حاجیان حسین آبادی تاریخ شهادت ۱۳۶۵/۱۰/۴ محل شهادت شلمچه عملیات کربلایی ۴ محل دفن؛ گلزار شهدای روستای حسین آباد بچه های دهه شصت تا عمر دارند خدای منان را شاکر هستند که خداوند گوهر پاکش ، طلبه خدای جوی شهید مرتضی حاجیان عزیز را در دل صدف خاک پنهان نمود تا آنها هم طعم غرور و غم تشییع پیکر شهیدی از هم وطننان خود را درک کنند سوسوی نور شمع های که مادر الهی شهید در سقاخانه با صفای کنار خانه مرحوم ابراهیم نذر میکرد ظلمت مبهم شب را در هم میشکست حال هوای سقاخانه روحانی میشد و نوید پای به عرصه وجود گذاشتن اسطوره ای دیگر از سربازان امام روح الله میداد سرانجام در دوم دیماه سال۱۳۴۶ خورشیدی در روستای تاریخی و حسینی حسین آباد جرقویه استان اصفهان در خانواده­ کشاورز و متدین، موقعی که شعاع خورشید از پشت کوهساران سرک می‌کشید، زاده شد. خروس سحری،نغمه‌ زندگی سر می‌داد و دوباره تکراری از تلاش و رنج آغاز می‌شد. حسین آباد در آن پگاه سپید به آسمان می‌خندید، وقتی شنید کودکی همپای باران چون چشمه‌ساران در خانه‌ای به رنگ عشق  به دنیا آمد. و پدر بر بلندای قله ‌ایمان در گوش فرزندش اذان و اقامه می‌خواند و مادر، چتری از احساس را افراشته بود تا مرتضی در سایه‌سار آن رشد کند. وقتی در نگاه مبهوت زمان قد کشید، خواسته‌هایی کودکانه‌اش را کنار می‌گذاشت و همراه با خانواده، خوشه‌های گندم را درو می‌کرد. توسن زمان چون باد می‌گذشت و مرتضی سرخوش از شادی کودکانه وارد دبستان شد. بعد از مدتی خاطرات دوران ابتدایی را به گذشته سپرد و چشم در فردایی سبز به مدرسه راهنمایی شهید قادری آذرخوران قدم نهاد. سال دوم راهنمایی تا شکوفه‌های دانایی را به گل نشاند. شمیم صبح‌گاهی در باغ نیاز و تنفس اهورایی به وقت نماز، وجودش را خدایی کرده بود. مرتضی خوب می‌دانست که عشق به خمینی عشق به همه خوبی‌ها است. خروشی بیدادگر او را به خیابان‌ها کشاند تا نفرت خود از رژیم پهلوی را با مشت‌های گره کرده نشان دهد. وقتی خواهرش در خاطرات خود در مستند شهید آبروی محله نقل کرد که مرتضی در برگشت از مدرسه بخاطر دفاع از انقلاب خمینی حتی ضرب و شتم هم شد دلها از پایمردی او لرزید دیری نپایید که کاخ ستم فروریخت و مرتضی خندان‌تر از هر گل، در انتخابی سبز راهی حوزه علمیه اصفهان شد. او دروس حوزه را تاپایان “دوره مقدمات” ادامه داد. غم مهجوری از نفیرش به آسمان می‌رسید وقتی ملائک او را در سجاده‌ نیاز می‌دیدند. عاشق پیشه‌گی را در حوزه آموخت و چون عاشق شد در بیابان فنا قدم نهاد و بعد از گذراندن آموزش­های نظامی بمدت یک ماه در پادگان ثامن الائمه زرین شهر، چندین بار از طریق بسیج سپاه به مناطق کردستان و جنوب اعزام گردید و درعملیات­های والفجر ۸ وکربلای۴ حضور داشت. سرانجام این بسیجی عاشق که مجدداً در تاریخ ۱۹/۰۶/۱۳۶۵ راهی جبهه شده بود، در لشکر ۱۴ امام حسین(ع) به عنوان فرمانده گروهان در وادی شلمچه و عملیات کربلای ۴ “میعادگاه احرار خدا و مرز میان عقل و جنون و پایان انتظاری سبز در آن فصل حماسه”حضور پیدا کرد و به او در چهارم دی‌ماه۱۳۶۵ مژده تولد دیگری را دادند؛ تولدی که درابدیت می‌خندید، وقتی­که تنش را با اصابت ترکش خمپاره دشمن به سر مبارکش، گداخته در خون کشیدند، شلمچه بر خود بالید. و پس از سالها انتظار پیکر پاکش پس از رجعت، در هودجی از نور درگلزار شهدای زادگاهش در کنار همرزمانش در روستای حسین آباد جرقویه در خیل عاشقانش به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی
درآستانه 🌷معرفی شهدای طلبه🌷6⃣ یکم تیر ۱۳۴۶، در شهر حسن آباد از توابع چشم به جهان گشود. پدرش حسین، کشاورزی می کرد و مادرش سکینه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا (سطح۱) پرداخت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. یکم خرداد ۱۳۶۵، در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار مطهر او در گلزار شهدای زادگاهش حسن آباد قرار دارد. برادرش عباسعلی نیز شهید شده است.
درآستانه 🌷معرفی شهدای طلبه🌷7⃣ یکم تیر ۱۳۴۷، در شهر حسن آباد از توابع چشم به جهان گشود. پدرش محمد، کارگری می کرد و مادرش مریم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی پرداخت. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا سطح (مقدمات) پرداخت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دوازدهم بهمن ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار مطهر او در گلزار شهدای زادگاهش حسن آباد واقع است.
درآستانه 🌷معرفی شهدای طلبه🌷8⃣ عالم جلیل القدر، مرد دین و سیاست و فقاهت و مبارزه و شهادت ، رهبر انقلابیون قیام ۲۸تیر ۱۳۳۱ اصفهان، حضرت آیه الله شهید، شیخ محمدرضا آقاجرقویه ملقب به «آیت الله جرقویه ای» ، فرزند آیه الله ملاعلی ، از شاگردان آخوند کاشی و جهانگیر خان قشقایی و همدرس و هم مباحثه آیه الله العظمی بروجردی و آیه الله خادمی و آیه الله طیب ، و استاد شهید بهشتی و ایت الله مجلسی و شهید محراب ایت الله اشرفی اصفهانی' رحمه الله علیهم اجمعین !
درآستانه 🌷معرفی شهدای طلبه🌷9⃣ شهید آیت‌الله حاج شیخ‌محمدرضا مهدی‌زاده دستجردی از شاگردان شهید آیت‌الله العظمی سیدمحمدباقر صدر بود که پس از اوج‌گیری حرکت جهادی آن بزرگ در عراق، از سوی رژیم بعث دستگیر شد و به شهادت رسید. زمان شهادت و نیز محل دفن وی، همچنان نامعلوم است. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را، مفید و مقبول آید. در حاشیه کویر شرق اصفهان، روستای دستجرد در کنار چشمه‌ای جوشان، با تاریخی کهن می‌درخشد. در سال ۱۳۱۵ در این منطقه و در خانواده‌ای مذهبی، کودکی دیده به جهان گشود. پدر که سال‌ها در انتظار تولد اولین فرزند خود بود و بعد از نذر و نیاز‌ها چشمش به دیدار این کودک روشن شده بود، قره‌العین خود را «محمدرضا» نامید، اما به دلیل پیروی بی، چون و چرای رضاخان از سیاست ضددینی و استعماری انگلیس، نامگذاری متولدین سال ۱۳۱۵، با نام‌های مذهبی ممنوع شد و مأموران ثبت احوال، نام‌های به اصطلاح ملی را به اختیار خود، برای نوزادان انتخاب می‌کردند. آن‌ها برای محمدرضا نیز، نام «اسکندر» را در شناسنامه درج کردند، که البته ملی هم نبود! پدر او، مرحوم محمد مهدی‌زاده- که خود مشتاق علم و تحصیل بود و چند سالی در مدارس علمیه علوم مقدماتی را آموخته بود- به خاطر دیکتاتوری رضاخانی و تعطیلی مدارس، مجبور به ترک تحصیل و بازگشت به روستا شده بود! او به دلیل برخورداری از ذوق و استعداد ذاتی و آموزش کوتاه‌مدت علوم دینی، به مکتب‌داری و آموزش قرآن و معارف دینی کودکان، مشغول شد. وی به آموزش محمدرضا نیز همت گماشت و او را با مقدمات صرف و نحو و خواندن قرآن، آشنا نمود به گونه‌ای که وقتی برای اولین بار به مدرسه جدید- که در روستای حسن‌آباد تأسیس شده بود- قدم گذاشت، معلمان از او امتحان به عمل آوردند و مستقیماً در پایه چهارم مدرسه مشغول تحصیل شد! دو سالی در مدارس جدید، به دانش‌اندوزی پرداخت و در حالی که ۱۱ ساله بود، پدر او را برای آموختن علوم دینی، به اصفهان برد و در مسجد خیاط‌ها سکنی گزید. در مسیر تحصیل علوم دینی بعد از مدتی به مدرسه «کاسه‌گران» و پس از آن به مدرسه «نیم‌آورد»، نقل مکان کرد. «مطول» را نزد ملامحمدعلی معلم حبیب‌آبادی و «حاشیه» و «معالم‌الاصول» را در محضر هم او تلمذ نمود و با چهره‌هایی، چون مرحوم آیت‌الله حاج‌آقاحسن امامی و آیت‌الله حاج‌شیخ‌حسن صانعی، هم‌مباحثه بود. در این زمان آوازه و مقام علمی آیت‌الله ریاضی نجف‌آبادی، در حوزه اصفهان زبانزد شده بود. شیخ محمدرضا جوان برای استفاده از محضر آن عالم بزرگ، راهی نجف‌آباد شد و در حدود یک سال، از محضر او و شیخ محمدحسن نجف‌آبادی، بهره برد. در سال ۱۳۳۲ والدین شیخ محمدرضا جهت انجام مناسک حج، آماده این سفر مقدس می‌شوند و او نیز که مشتاق سفر عتبات عالیات است، از پدر اجازه می‌گیرد که آنان را تا کربلا، همراهی کند. چون در آن زمان، معمولاً برای انجام مناسک حج، مؤمنین ابتدا به عتبات عراق مشرف می‌شدند و از آنجا، راه حرمین شریفین را در پیش می‌گرفتند. پدر موافق است، اما مشکلی که وجود دارد، این است که شیخ محمدرضا در آستانه سن سربازی است و اجازه خروج از کشو را ندارد! او چاره‌ای می‌اندیشد و شناسنامه خود را، با برادر کوچک‌ترش به نام علی-که متولد ۱۳۱۷ است- عوض می‌کند و بدین ترتیب، امکان سفر فراهم می‌شود! از این زمان به بعد، او با این شناسنامه و مشخصات سجلی برادر، شناخته می‌شود، اما امضای او در تمامی نامه‌ها و نوشته‌ها، با همان نام «محمدرضا» است. محمدرضا به همراه والدین خود، بعد از زیارت کربلای معلا، برای زیارت مرقد مولی الموالی امیرالمؤمنین (ع)، عازم نجف اشرف می‌شوند. در آنجا به همراه پدر، به محضر مرجع والای وقت زنده‌یاد آیت‌الله العظمی سیدمحسن حکیم (ره) می‌رسند. طلبه جوان و بی‌قرار علم و معرفت، بعد از ملاقات با آن زعیم عالیقدر و آشنایی با حوزه نجف-که در آن زمان، پایگاه اصلی علمی شیعه بود- تصمیم بر اقامت در آن سرزمین مقدس می‌گیرد و در جوار آستان مبارک علوی (ع)، مجاور می‌گردد.
درآستانه 🌷معرفی شهدای طلبه🌷0⃣1⃣ در یک خانواده مذهبی در روستای مذهبی از دهستان رامشه چشم به جهان گشود. علاقه اش به معارف قرآن واسلام باعث شد جذب حوزه علمیه گردد. اما تکلیف جهاد در جبهه های مقاومت و دفاع از کشور را بیش از همه چیز روی دوشش حس می‌کرد و به جبهه های نبرد حق علیه باطل به عنوان بسیجی حضور پیداکرد. شهید بهرامی در سن ۱۹ سالگی در سال پایانی دفاع مقدس در کربلای ایران، شلمچه به شهادت رسید