خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_دویستُ_سیام خــوب به ياد دارم که دوســتانش به ديدنش آمدند. ابراه
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_دویستُ_سیویکم
روزي که براي اولين بار در مقابل ســنگ مزار ابراهيم قرار گرفتم،
يکباره بدنم لرزيد!
رنگم پريد و باتعجب به اطراف نگاه کردم!
چند نفر از بســتگان ما هم همين حال را داشتند!
ما به ياد يک ماجرا افتاديم که سي سال قبل در همين نقطه اتفاق افتاده بود!
درســت بعد از عمليات آزادي خرمشهر، پســرعموي مادرم، شهيد حسن سراجيان به شهادت رسيد.
آن زمــان ابراهيــم مجروح بود و با عصا راه مي رفت.
اما به خاطر شــهادت ايشان به بهشت زهرا علیهاالسلام آمد.
وقتي حسن را دفن کردند،
ابراهيم جلو آمد و گفت: خوش به حالت حسن، چه جاي خوبي هستي!
قطعه۲۶ و كنار خيابان اصلي. هرکي از اينجا رد بشه يه فاتحه برات مي خونه
و تو رو ياد مي کنه.
بعد ادامه داد: من هم بايد بيام پيش تو! دعا کن من هم بيام همينجا،
بعد هم با عصاي خودش به زمين زد و چند قبر آن طرف تر از حسن را نشان داد!
چند ســال بعد، درست همان جائي که ابراهيم نشــان داده بود،
يک شهيد گمنام دفن شد. و بعد به طرز عجيبي ســنگ يادبــود ابراهيم در همان مــکان که خودش دوست داشت قرار گرفت!!
✍ادامه دارد...
━━━ ━━━ ━━━ ━━━
شهدا را یاد ڪنیم با ذڪر صلوات⚘
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»