خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_نوزدهم زيارت راوی: جبار ستوده ، مهدي فريدوند سال اول جنگ بو
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_صدو_بیستم
منطقه مرزي خسروي قرار داشت. آن روز اتوبوس ها به سمت مرز در حركت بودند.
از همان جاده دسته دسته مردم ما به زيارت كربلا مي رفتند!
هر زمان که تهران بوديم برنامه شب هاي جمعه آقا ابراهيم زيارت حضرت عبدالعظيم بود.
مي گفت: شب جمعه شب رحمت خداست.
شب زيارتي آقا اباعبدالله ع است.
همه اولياء و ملائك مي روند كربلا، ما هم جايي مي رويم كه اهل بيت گفته اند: ثواب زيارت كربلا را دارد.
بعــد هم دعاي كميــل را در آنجا مي خواند. ســاعت يك نيمه شــب هم
برمي گشت .
زماني هم كه برنامه بسيج راه اندازي شده بود از زيارت، مستقيماً مي آمد مســجد پيش بچه هاي بسيج.
يك شــب با هم از حرم بيرون آمديم.
من چون عجله داشــتم با موتور يكي از بچه ها آمدم مسجد.
اما ابراهيم دو سه ساعت بعد رسيد. پرسيدم: ابرام جون دير كردي!؟ گفت:
از حرم پياده راه افتادم تا در بين راه شــيخ صدوق را هم زيارت كنم.
چون قديمي هاي تهران مي گويند امام زمان(عج) شــب هاي جمعه به زيارت
مزار شيخ صدوق مي آيند.
گفتم: خب چرا پياده اومدي!؟ جواب درستي نداد. گفتم: تو عجله داشتي كه زودتر بيائي مسجد، اما پياده آمدي، حتماً دليلي داشته؟!
بعد از كلي سؤال كردن جواب داد: از حرم كه بيرون آمدم يك آدم خيلي محتاج پيش من آمد،
من دســته اســكناس توي جيبم را به آن آقا دادم. موقع سوار شدن به تاكسي ديدم پولي ندارم. براي همين پياده آمدم!
ايــن اواخر هــر هفته با هــم مي رفتيم زيارت، نيمه هاي شــب هم بهشــت زهرا ، سر قبر شهدا. بعد، ابراهيم براي ما روضه مي خواند.
بعضي شــب ها داخل قبر مي رفت. در همان حال دعاي كميل را با ســوز و حال عجيبي مي خواند وگريه مي كرد.
✍ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات
✨🌱✨🌱✨🌱✨